ضمیمه جامعه امروز روزنامه اطلاعات نوشت: وقتی در شهر قدم میزنید کافی است کمی سرتان را بالا بگیرید تا با انواع پیامهای اخلاقی، فرهنگی، تبلیغاتی و تجاری مواجه شوید که روی بیلبوردها یا تلویزیونهای شهری خودنمایی میکنند؛ تبلیغاتی که به شما یادآوری میکنند چه بخرید، از کجا بخرید و چقدر قسط بپردازید و دائم به یادتان میآورند که فقیرتر شدهاید و باید همه چیز را قسطی بخرید.
پیامهای اخلاقی و اجتماعی با طراحیهای نه چندان حرفهای، فقط محیط شهر را به یک منظر زشت و مغشوش تبدیل کرده است؛ تبلیغاتی که در آنها نه هنر به کار رفته است، نه زیبایی ادبی و نه خلاقیت و به قول معروف واقعا شاهکارند. همه اینها دست به دست هم دادهاند تا به زیستناپذیری پایتخت دامن بزنند.
نوا توکلی مهر، معمار منظر و پژوهشگر شهری در گفتگو با مینا حیدری خبرنگار اطلاعات معتقد است تبلیغات فرهنگی در کشورهای پیشرفته عموما به اشکالی که در شهرهای ما به کار گرفته میشود، اتفاق نمیافتد و در صورت لزوم نیز کاملا غیرمستقیم، جذاب و هنری بوده و نماینده نوع خاصی از تفکر با عقیده اقلیت به مخاطب اکثریت نیست.
تبلیغات محیطی و فرهنگی در چه فضاهایی میتواند انجام شود؟
محل نمایش تبلیغات از منظر فیزیکی و حوزه نفود آن، قاعدتا در فضای عمومی شهر است؛ بنابراین باید در ابتدا فضای عمومی شهر را تعریف کرد که شامل چه ویژگیهایی است و چه الزاماتی دارد و چه اقداماتی باید در آن انجام گیرد. ذینفعان اصلی و مالکان فضای عمومی شهر، شهروندان هستند و اگر فضای شهری را غیر از این در نظر بگیریم تعریف استانداردی ارائه نکردهایم.
چون قرار نیست تبلیغات محیطی، فرهنگی و تجاری در اماکن بسته و حریمهای خصوصیتر به نمایش گذاشته شوند باید اصول و قواعد آن، شامل الزامات حقوقی، عرفی، اخلاقی مترتب بر عرصههای عمومی شهر که در همهجای دنیا و مطابق با اصول علمی و استانداردها در مورد آن اتفاق نظر وجود دارد، رعایت شود.
فضای عمومی در شهرها عرصه ارائه خدمات به شهروندان است و نقش مدیریت شهری، تسهیلگری در بهرهوری شهروندان از این خدمات و فضاهاست تا بیشترین مطلوبیت عمومی را برای آنها فراهم آورد؛ بنابراین برای هر تصمیمی در شهر باید به این مفهوم توجه کرد.
هرچه جوامع به لحاظ اصول مدنیت و مدیریت شهری، پیشرفتهتر باشند حاکمیت مردم بر فضاهای شهری شکل واقعیتری به خود میگیرد.
مشارکت در امور شهر زمانی رخ میدهد که شهروند، فضای شهر را از آن خود بداند و نسبت به آن احساس تعلق کند؛ در چنین شرایطی است که خود را در نگهداری از شهر سهیم میداند. به مجرد آن که به هرنحوی این پیام به شهروند القا شود که مالک و تصمیمگیرنده در زمینه فضای شهر نیست، او خودش را از این مقوله جدا میداند و دیگر در مسائل شهر سهیم نخواهد شد.
وقتی درباره عدم مشارکت یا مشارکت ضعیف شهروندان بحث میکنیم قطعا باید این موضوع را در نظر بگیریم که حس مالکیت شهری را در آنها تضعیف کردهایم و راهکارهایی را که مشارکت شهروندان را تضمین کند به کار نگرفتهایم.
حال به مقوله تبلیغات، اعم از فرهنگی یا تجاری باز میگردیم. تبلیغات در عرصههای عمومی، امری بهغایت تخصصی است. در طراحی و بهکارگیری آنها به لحاظ نشانهشناسی و روانشناسی محیط، باید از روانشناسان شهری و متخصصان امر کمک گرفت. زمانی که از تبلیغات فرهنگی یا محیطی صحبت میکنیم یعنی درباره حقوق شهروندی و حق مالکیت فضاهای شهری سخن میگوییم و در کنار آن باید مسائل روانشناسی شهری را نیز در نظر بگیریم.
گروههای مختلفی از جمله سطوح مختلف حکمرانی، شهروندان، نهادهای مردمی و حتی نهادهای دولتی جزو ذینفعان شهرند، اما همواره باید این موضوع را در نظر داشته باشیم که اگر کنشی در فضاهای شهری صورت میگیرد چه تأثیرات و تبعات مثبت و منفی در پی دارد.
تبلیغات در شهرهای نظمیافته، اصول و چارچوبهای خاصی دارد، اما آنچه در ایران بهعنوان تبلیغات تجربه میکنیم در دو نوع تبلیغات فرهنگی و تجاری خلاصه میشود. در اکثر کشورهای جهان که خود را به استانداردهای مدیریت شهری نزدیک کردهاند تبلیغات فرهنگی یا اصلا انجام نمیشود یا در حداقلیترین شکل ممکن به انحاء غیرمستقیم اجرا میشوند و در اینگونه تبلیغات، چه به شکل متن، تصویر یا صدا و هرگونه ابزار چندرسانهای، اساسا پیام فرهنگی یا اندیشه یک نحله فکری خاص ترویج نمیشود.
تبلیغات فرهنگی، پدیدهای جهانشمول، استاندارد یا رایج در سطح جهانی نیست، مگر این که به لحاظ کمیت، کیفیت، روانشناسی محیطی و جامعهشناسی مورد ممیزی قرار گیرد و به قدری غیرمستقیم باشد که بتوان به آن مجوز داد، زیرا در غیر این صورت میتواند نوعی تعرض به حقوق شهروندی تلقی گردد.
در شهرهای ایران، تبلیغات فرهنگی امری نهادینه شده است و سالهاست شهروندان در معرض پیامهای گوناگونند. آنها نمیدانند این پیام از طرف چه کسی است، آیا پیام شخص شهردار است یا سازمان خاصی که زیر نظر شهرداری فعالیت میکند یا مؤسسهها و نهادهایی که در زمینه مدیریت فرهنگی کشور عمل میکنند مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا سازمانهای تابعه یا تمامی نهادهایی که از این میزان نفوذ برخوردارند که تبلیغات محیطی انجام دهند؟
موضوع من اینجا موافقت یا مخالفت با نحله فکری خاصی نیست، قطعا در وجوه گرایشهای مذهبی یا عقیدههای سیاسی، باید توجه داشت که ما در جامعهای مذهبی زندگی میکنیم؛ پس بحث بر سر ارزشگذاری بر وجود یا عدم وجود چنین گرایشهایی در جامعه نیست.
موضوعاتی مانند جنگ و دفاع مقدس، قاعدتا میباید برای آحاد شهروندان دارای ارزش باشد که هست. اما هنگامی که این اندیشهها و نحلهها، وارد فضای تبلیغ، آن هم در فضای عمومی میشوند، مسأله تخصصی و دارای انواع تبعات میشود.
وجود یک مونولوگ (تکگویی) ثابت میتواند اثری بر شهروندان داشته باشد؟ آیا تبلیغات فرهنگی دغدغه ذهنی مردم است؟
زمانی که یک مونولوگ غالب به شکل متن یا تصویر در جامعه مبادرت به انجام تبلیغات میکند در واقع قصد دارد به شهروند القا کند که محیط زندگی او، راه رفتنش، رانندگیاش در اختیار خودش نیست و من بهعنوان نهاد ذیربط قصد دارم امروز این پیام را منتقل کنم و فردا تغییرش خواهم داد و چیز دیگری مینویسم.
این گونه تبلیغات قصد دارد شهروندان را نصیحت کند و راه را به آنها نشان دهد، درحالی که ما در عصری زندگی میکنیم که با توسعه فضاهای ارتباطی، راه برای پژوهش، تفکر و تفهم شهروندان باز است و قطعا نیازی به توصیه یک کارمند مثلا سازمان زیباسازی نیست که در قالب بیلبورد آن را به اهالی شهر یادآوری کند و با همان جمله موجب ارشاد و متنبه شدن فرد شود! کمترین تبعات چنین رویههایی، میتواند بیتفاوتی تدریجی شهروندان و مخاطبان به هر پیامی و حتی بروز انزجار عمومی باشد. چرا؟
سؤالات زیادی را میتوانیم به عنوان تصمیمساز شهری از خود بپرسیم که شهروندان با مسائل بغرنجی از قبیل ترافیک، آلودگی هوا، پیادهروهای نابسامان، پله برقیهای خراب پلهای عابر، آسفالت نامناسب و چالههای خیابانها یا بالعکس، با کیفیت زیست، ایمنی، امنیت و سلامت محیط زیست شهری تا چه اندازه مواجهند؟
باید بدانیم تبلیغات فرهنگی چه درجه اهمیتی در میان دغدغههای شهروندان دارند، زیراکه همین امور بر میزان باورپذیری آنها تأثیر مستقیم خواهد گذاشت. باید دقت کرد هر پیامی که به شهروند منتقل میشود فارغ از نگرش سیاسی و مذهبی و منطبق بر جامعهشناسی و روانشناسی شهری باشد.
هر پیام فرهنگی، افراد گوناگونی اعم از زن، مرد، کودک، نوجوان و افراد مسن با سطح سواد، دانش و مشاغل مختلف را مخاطب قرار میدهد. باید در نظر بگیریم که آیا مخاطب از اخبار روز مطلع است؟
مثلا وقتی در مورد جنگ غزه، بیلبوردی طراحی میشود باید در نظر بگیریم آیا کودکی که در خیابان است در جریان این اخبار قرار دارد یا نه و چه پیامی به او منتقل خواهد شد. پرداختن به این مسائل بسیار ظریف است و حتی شاید در صلاحیت من هم نباشد، این پیامها باید توسط روانشناسان و جامعهشناسان ممیزی شود.
حتی بیان پیامهای مهمی که ریشه در اعتقاداتمان دارد اگر به صورت تقطیعشده باشد، اثرات سوء بر جای میگذارد. وقتی سخنرانی یک نفر تقطیع میشود، سوءبرداشتهای مختلفی از آن صورت میگیرد و سخنران ناچار است آن مطلب را دوباره و گاهی چندباره تشریح کند. وقتی یک آرمان یا شعار را مطرح میکنیم باید مراقب آن باشیم که به چه نحوی بیان میشود.
مسامحه و بیتدبیری در فرهنگ رسمی و غیررسمی، تبعات و خسارات زیادی در پی خواهد داشت. ما فقط یاد گرفتهایم خسارتهای مادی را ارزیابی کنیم، اما آنچه را که به روح و روان شهروندان لطمه وارد میکند نمیسنجیم. مثلا مسأله یادمان دفاع مقدس، در طول این چند دهه عملا در اختیار یک گفتمان بوده و به یک مونولوگ تبدیل شده است که فقط در بیلبوردها و دیوارنویسیها بهعنوان نازلترین شکل تبلیغات ظاهر شده، در حالی که این گفتمان باید در آثار هنری فاخر، معماری، نقاشی و... نمایش داده شود. با این مقوله به شکل فاخر برخورد نشده و حتی نقاشیهایی از بسیاری شهدا ترسیم شده که اصلا شباهتی به خودشان ندارد.
نسل جدید، خواهان برقراری ارتباط با ارزشهای دفاع مقدس است. در همه جوامعی که جنگ را تجربه کردهاند چه ۷۰ سال قبل و چه ۷۰۰ سال قبل، فارغ از این که چه کسی حق و چه کسی ناحق بوده، یاد کشتهشدگان را به صرف قربانی بودن در جنگ گرامی میدارند. در جامعه ما که این امر به واسطه دفاع از وطن، مقدس نیز محسوب میشود، یادمانها را به صورت فاخر ارائه نکردهایم. در سالهای اخیر، باغموزه دفاع مقدس، اوضاع را کمی بهبود بخشیده، اما به طورکلی نحوه برخوردمان با جنگ در فضاهای عمومی موجب دلزدگی نسل جوان شده است.
آیا فضاهای فرهنگی شهر توانستهاند جریانسازی فرهنگی انجام دهند؟
فارغ از این که پیاممان علمی، تجاری یا فرهنگی است باید به این موضوع توجه کنیم که رسانه ملی، رادیو و تلویزیون و حتی انواع فضای مجازی در اختیارمان است و از این شیوهها میتوان برای تبلیغ استفاده کرد. یکی از ویژگیهای مدیریت شهری پس از انقلاب، گسترش اماکن فرهنگی از جمله مساجد، عبادتگاهها، حسینیهها، سراهای محله، خانههای فرهنگ و فرهنگسراها بوده، اما برای جریانسازی فرهنگی نیاز به شیوههای تبلیغات مناسب داریم. در سالهای اخیر توفیق چندانی در برقراری ارتباط با شهروندان نداشتهایم و با بازنگری در سیاستهای رسانه ملی میتوان این فضا را ایجاد کرد.
وظیفه انتقال پیام فکری، اندیشهای و فرهنگی به عهده رسانههاست، نه فضای عمومی شهر. فضای عمومی باید شرایط زیست مطلوب شهروندان و تعامل سازنده آنها را فراهم کرده و به پویایی و بالندگی شهر کمک کند. فرزندانمان نباید درون خانهها، ویلاها و ماشینهایمان بزرگ شوند، باید در فضای عمومی رشد و نمو کنند، بنابراین فضای زیست محیطی و مدیریت کالبدی شهر باید این فضا را برای شهروندان فراهم آورد.
اگر قرار است پیامی به شهروندان منتقل شود باید از کانال متخصصانش تأیید شود و مسئولین شهری برای انجام این کار ذیصلاح نیستند. البته مسأله انتخاب متخصصان هم بحث دیگری است که اهمیت دارد، زیرا دایره حضور متخصصان را تنگ کردهایم و برخی را به واسطه آن که به یک نحله فکری وابستهاند کنار گذاشتهایم.
این واکنشها پتانسیلهای موجود اندیشهای و تخصصی را از بین برده و زیانهای جبرانناپذیری در پی دارد و نهایتا اتفاقی که قرار است در جامعه رقم بخورد به جامعه لطمه خواهد زد. مسأله تبلیغات فرهنگی، حساس و مهم است و نمیتوان با رویکردهای سطحی از آن گذشت.
در زمینه تبلیغات تجاری و بازرگانی چگونه باید عمل کرد؟
تبلیغات محیطی بازرگانی و تجاری در جهان مرسوم است و عموما با کیفیت و به خوبی اجرا میشود، اما آنچه در ایران بیشتر باید بدان توجه شود اصول جانمایی و گرافیکی است، یعنی توجه به این موضوع که قرار است این تبلیغات کجا انجام شود؟ آیا در یک خیابان یا اتوبان است که در آن ماشینها حرکت میکنند یا در سکانسهای بصری که محل تردد عابران پیاده یا توقف شهروندان است؟
این که کیفیت المانهای تبلیغاتی با سیما و منظر هماهنگ باشد بسیار مهم است، زیرا در هر قسمتی از شهر بیلبورد یا تلویزیونی گذاشتهاند که ربطی با اجزای منظر ندارد و یک منظر مغشوش ایجاد کرده است.
این شیوه آشفته تبلیغات، اثر لازم را بر مخاطب ندارد و حتی گاهی علاوه به براین که موجب انتقال پیام نمیشود خساراتی مانند تصادف نیز به بار میآورد.
کمیت تبلیغات تجاری هم بسیار مهم است و باید با توجه به فضاهای شهری آنها را ساماندهی کرد. فضاهای شهری دستهبندیهای گوناگونی دارند، مثلا تهران دارای خیابانهای شهری میراثی است که اصلا نباید در آن تبلیغات انجام شود، مانند خیابان سعدی که با جدارههای فاخر بیانگر تهران قدیم است یا خیابان ناصرخسرو و این قبیل خیابانها که جدارههای میراثی دارند و نباید آن پیامی که قرار است منتقل کنند
مخدوش شود.
در این اماکن، مبلمان شهری نیز باید با کمینگری طراحی شود، اما در خیابانی مانند میرداماد که اساسا خیابان تجاری گرانقیمت تهران است، میشود تلویزیونهای شهری و بیلبوردها وجود داشته باشند و تبلیغات تجاری به بهترین شکل انجام شود.
خیابانهای دیگری وجود دارند که با بافت مرتبطند و حالت محلهای دارند. باید ببینیم در آن مکانها چه نوع تبلیغاتی کارآمد است. سازمان زیباسازی در زمینه تبلیغات، مطالعاتی انجام داده و به فاکتورهایی هم رسیدهاند، اما نمیدانم چقدر این اصول رعایت میشود یا اساسا گامی در این زمینه برداشتهایم یا نه.
چیزی که این روزها خیلی به چشم میآید، انجام تبلیغات غیراصولی بسیار بیشتر از فعالیتهای اصولی و دقیق است. به همین جهت نیازمند آنیم تا بازنگری جدی در سیاستهای تبلیغات محیطی، فرهنگی و تجاری داشته باشیم.
تبلیغات محیطی با همه ابعاد آن در ایران، چطور میتواند با شهروندان ارتباط برقرار کند؟
تبلیغات محیطی علاوه بر لایه کالبد اجتماعی و فرهنگی در لایه سیما و منظر شهری هم بسیار مهم است، زیرا نهایتا حال شهر را سیما و منظر آن تعیین میکند.
متخصصان منظر میگویند وقتی وارد شهری میشوید سیما و منظر آن شهر، گویای بسیاری از ویژگیها، مسائل شهر و شهروندان است.
توریستهای خارجی که وارد تهران میشوند وقتی به بخشهای گوناگون شهر میروند، تابلوها، بیلبوردها، تلویزیونهای شهری و حتی مبلمان شهر توجهشان را جلب میکند و از ازدیاد پیامهای الفبایی و متنی تعجب میکنند.
شاید این مسأله به چشم شهروندان عادی شده باشد، اما ازدیاد پیام از بعد روانشناسی میتواند تبعات فراوانی داشته باشد؛ یعنی من بهعنوان شهروند، پیش از این که از خانه خارج شوم، تلویزیون دیدهام، رادیو شنیدهام و در فضای مجازی انواع خبرها را خواندهام و میخواهم در فضای شهری، منظر مطلوب و چشمنواز ببینم. من بهعنوان شهروند باید شاهد تلاش مدیریت شهری برای داشتن ۳۶۵ روز هوای پاک یا برطرف کردن ترافیک باشم نه این که در و دیوار شهر محل انتقال پیام باشد، چون چشم این تبلیغات را میبیند و فکر را درگیر میکند و مخاطب از بسیاری مسائل منزجر میشود.
اگر قرار است پیامی با ماهیت فرهنگی به شهروندان منتقل شود باید از طریق آثار هنری در سیما و منظر باشد و فضای صمیمی و مردممدار داشته باشد، نه این که موضعگیری سیاسی و تبلیغات عقیدتی در شهر انجام گیرد.
ما میتوانیم فضای همدلی و مشارکت را بسیار ظریف در شهر تبلیغ کنیم. بیلبوردها میتوانند نوعدوستی و مهربانی را به ما یادآوری کنند، اما نباید مخاطب را تبشیر و تنذیر کنیم و نباید مرجعی ناشناس، شهروندان را مخاطب قرار داده و به آنها اخطار دهد. وقتی درباره دفاع مقدس و دیوارنگارهها مثال میزنم به این جهت است که فراوانی زیادی در شهر دارد، این نقاشیها یا بیلبوردها خیلی زود مستهلک میشوند و بر روی دیوارها رنگ میبازند، برای مخاطب جذاب نیستند و نسل جوان با آنها ارتباط برقرار نخواهد کرد.
امور مقدس که ریشه در اعتقادات و باورهای ما دارد نباید در هرجایی و با هر کیفیتی اجرا شوند و این تقدس در شکل ارائه و تبلیغ نیز باید تجلی پیدا کند.
مسئولیت معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری چیست؟
مهمترین اصل در مدیریت شهری، عدم اعمال قالبهای ذهنی در فضای شهری است. شهرداری و زیرمجموعههایش، مسئول موضعگیری نسبت به وقایع سیاسی، اجتماعی و بینالمللی نیستند و باید کاملا نسبت به مسائل بیطرف باشند. شهرداری باید موضعگیری را به رسانه ملی و سایر فضاهای رسانهای بسپارد و به متولی اصلی فرهنگ در کشور یعنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مراجع بالادستی در حوزه فرهنگ اعتماد کند تا آنها در حوزههایی که نیاز است ورود کنند.
تنها وظیفه شهرداری در قبال فرهنگ، ایجاد بستر مناسب کالبدی است و شهرداری نباید هیچگونه نقش فرهنگی در اشاعه نحله فکری یا سیاسی خاص داشته باشد، زیرا باید تمام توانش را معطوف به ارتقای کیفیت کالبدی و فضای شهری کند.
معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران، مأموریتهای شهرداری در دو حوزه فرهنگ و امور اجتماعی را دنبال میکند. این سازمان در زمینه توسعه اماکن فرهنگی و تعاملات فرهنگی، اقدامات خوبی انجام داده و سیاستزده هم عمل نکرده است، در ذیل آن شرکتی به نام فضاهای فرهنگی وجود دارد که وظیفهاش توسعه فضاهای فرهنگی و نه توسعه فرهنگ است.
من به جد یادآوری میکنم این شرکت و نظایر آن در معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران، وظیفه توسعه فضاهای فرهنگی را برعهده دارند، یعنی فضاهایی که در آنها فعالیتهای فرهنگی بهتری انجام شود.
بعضی از فضاهای عمومی شهر در اختیار نهادهای خاص است و آنها با توجه به صلاحدیدشان بیلبوردهایی را برایشان طراحی میکنند. آیا این کار و استفاده از دیوارها به عنوان تریبون صحیح است؟
در این حوزه نباید به شکل صفر و صدی عمل کرد. به هرحال در مدل حکمرانی ما نهادهایی وجود دارند که نیازمند تریبون برای اشاعه پیامشان هستند. اما مسأله اینجاست که باید آنها را به سمت اصول هدایت کنیم و ببینیم در کدام یک از انواع فضاهای شهری این امکان وجود دارد که چنین تبلیغاتی در آن صورت گیرد.
مثلا خیابان طالقانی به دلیل وجود لانه جاسوسی میتواند محل خوبی برای ارائه آرمانها و شعائر انقلاب باشد یا در میدان فلسطین میشود تبلیغات خوب محیطی انجام داد، اما میدان، ولی عصر که بر سر راه خیابان، ولی عصر است مکان مناسبی برای اکران دیوارنوشتهها نیست، زیرا این خیابان جزو مهمترین خیابانهای میراثی تهران است که تبلیغات در آن باید از نظر اقتصاد و سیمای مکان، یکدست بوده و سبک تبلیغات از ابتدا تا انتهای خیایان وحدت رویه داشته باشد. البته با توجه به طراحی غیراصولی میدان، ولی عصر که عابران را به سمت زیرزمین هدایت میکند، ارائه چنین تبلیغاتی کاربردی نیست و از جمله سیاستهای متناقضی است که در شهر اعمال میشود.
برای انجام این اقدامات و حتی انتقال بهتر پیام باید از جامعهشناسان و روانشناسان شهری کمک گرفت تا آنها تعیین کنند برای این دست تبلیغات فرهنگی که در سیاستهای کلان و بالادستی حکمرانی نیز به آن تأکید شده چه مکانی مناسب است. تنها در این شرایط است که همه میتوانند به نحو شایسته به اهدافشان برسند.
آیا فضای عمومی شهر محل کسب تجارب دانشجویی و مردمی است یا باید برای انجام اقدامات فرهنگی و هنری، کار را به کاردان سپرد؟
در این زمینه به هر دو وجه باید توجه کرد. وقتی از شهروندان انتظار مشارکت داریم باید فضایی هم برای این امر در نظر بگیریم، مثلا در آیینهای مذهبی مانند نیمهشعبان مردم کوچههای خود را آذینبندی و ریسهبندی میکنند. اگرچه ممکن است این اتفاق، شکل هنری و متحد نداشته باشد، اما فضای نشاط و معنویت را به شهر القا میکند یا در مورد ایام محرم و صفر که مردم شهر را سیاهوش کرده یا تکیههایی برپا میکنند فضای شهر روح متحد و معنوی به خود میگیرد.
مدیریت شهری باید سیاستها را طوری پیش ببرد که در برخی فضاها به عنوان متولی امر وارد شود و با کمک گرفتن از متخصصان، فضای شهر را مدیریت کند، اما در ایام مناسبتی، بخشهایی از محلات را در اختیار مردم بگذارد تا آنها هم بتوانند در امور مشارکت کنند. این تزیینات جزو اقدامات موقت محسوب میشود و با اتمام آن مناسبت و جمعآوری آنها شهر به فضای اصلیاش باز میگردد.
مدیریت شهری باید در دو سطح این تزیینات را انجام دهد، مثلا در کشورهای دیگر برای کریسمس این اتفاق اغلب رخ میدهد که مدیریت شهری در سطح کلان، فضای شهر را آماده میکند و شهروندان یا مغازهداران، درخت کریسمسی برای خودشان در مقابل خانه یا محل کارشان میگذارند و پس از مدتی آن را جمع میکنند. نمیتوانیم از مردم انتظار مشارکت داشته باشیم و فضای مشارکت را ببندیم، اما مقیاس این مشارکت مهم است که در چه سطحی انجام میشود.
گاهی باید استثنائاتی در نظر گرفت. مثلا چندین سال در ایام نوروز، محوطه باغ فردوس بدل به یک پلازای شهری میشد (متأسفانه اکنون آن منطقه از نظر نگهداری گیاهان به شدت دچار مشکل شده و امیدوارم در اسرع وقت به این امر رسیدگی شود) و هنرمندان، دانشجویان و.. در آنجا آثار هنریشان را تولید میکردند و در معرض نمایش میگذاشتند، حتی بسیاری از شهروندان به یکدیگر توصیه میکردند به آنجا سری بزنند. این رویدادهای موقت در اماکن مختلف شهر میتواند برای شهروندان جذاب باشد.