پنجشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۲ - ۱۶:۵۷

روایت عجیب از سرقت وصیتنامه هاشمی و خاموش‌شدن دوربین‌ها!

دختر ارشد آیت الله هاشمی گفت: بابا یک گاو صندوق و دو تا کشو هم در مجمع داشت که کلید‌های کشو‌ها همیشه دست خودش بود. ولی کلید گاوصندوق نه؛ آن را خود محافظین بلد بودند که باز کنند. وقتی به مجمع رفتند، آنجا چیزی نبود...

روایت عجیب از سرقت وصیتنامه هاشمی و خاموش‌شدن دوربین‌ها!

 

فاطمه هاشمی رفسنجانی در گفتگویی مفصل با روزنامه اعتماد در خصوص گم شدن برخی اسناد گاوصندوق آیت الله هاشمی نکاتی مطرح کرده که در ادامه می‌خوانید:

وصیتنامه اصلی آقای هاشمی سرانجام به کجا رسید؟ آیا توانستید آن را پیدا کنید؟

آن شبی که بابا فوت شد، محسن دنبال وصیتنامه می‌گشت؛ چون من بیشتر در خانه با بابا و در جریان کارهایش بودم، به من گفت که وصیتنامه در گاوصندوق و چمدان کوچکی که بابا داشت، نیست. گفتم به مجمع برویم، چون بابا یک گاو صندوق و دو تا کشو هم در مجمع داشت که کلید‌های کشو‌ها همیشه دست خودش بود. ولی کلید گاوصندوق نه؛ آن را خود محافظین بلد بودند که باز کنند. وقتی به مجمع رفتند، آنجا چیزی نبود. خیلی چیز‌ها را برده بودند و کشو‌ها خالی بوده است.

یعنی در ساعات اولیه تخلیه شده بود؟

بابا وقتی که به عراق می‌رفت، وصیتنامه‌اش را نوشت؛ اما دو بار وصیتنامه‌اش را از نو نوشت. این وصیتنامه هم که محسن خواند، مربوط به ۲۰ سال پیش بود! آن آخرین وصیتنامه نبود و نفهمیدیم کجا رفت و هنوز هم پیدا نشده است. اگر شما کاری سر آقای هاشمی نیاورده‌اید، چرا به دفتر کارش رفته‌اید؟

متوجه نشدید که چه کسی یا کسانی رفته‌اند؟

خیر، یک بار از بچه‌های حفاظت فیزیکی مجمع سراغ من آمد و گفت زمانی که ما هنوز نمی‌دانستیم ایشان فوت کرده و همان موقع دو نفر آمدند و به اتاق حاج‌آقا رفته‌اند.

یعنی قبل از اینکه خبر فوت اعلام شود؟

نمی‌دانم، چون این‌ها بر سر پست هستند و شاید اعلام شده بوده و این‌ها متوجه نشده بودند. بابا ساعت ۴ عصر از مجمع بیرون آمده بود. بعد هم خودشان گفتند رادیواکتیو بوده که فکر کنم ما را سر کار گذاشتند، چون رادیواکتیو بلافاصله کسی را نمی‌کشد و زمان می‌برد.

به آقاي شمخاني گفتم كه اين راديواكتيو از كجا وارد بدن مادرم شده است؟

شما هم داشتيد.

الكي گفتند؛ مادرم را مدام اين دكتر و آن دكتر بردم؛ ‌حتي در منزل دستگاه نصب كردند و از اين بازي‌ها! بعد گفتند آلودگي راديواكتيو مامان ۳ درصد بيشتر از حد معمول است و من هم يك درصد. پرسيدند چه كسي با بابا بيشتر غذا مي‌خورده است؟ گفتم من و مادرم با بابا غذا مي‌خورديم؛ همه‌مان با ايشان غذا مي‌خورديم؛ حتي محافظين با بابا غذا مي‌خوردند يا از همان غذايي كه بابا مي‌خورده، مي‌خورده‌اند. اما از آنها تست نگرفتند. من، مادرم را به خارج از كشور بردم كه اين آزمايش‌ها را انجام دهند و گفتند كه هيچ آلودگي ندارد. اين ميزاني كه وجود دارد مربوط مي‌شود به مسائل محيطي و غيره كه همه همين‌ها را دارند. گزارش آزمايش‌هاي ما را كه ابتدا نمي‌دادند؛ ‌بعد گفتيم كه مي‌خواهيم بدانيم اگر مادرمان هم آلوده است يك كاري كنيم. به زور گزارش‌ را گرفتيم و گفتند به هيچ كس نبايد نشان دهيد. من گزارش را كه در خارج از كشور نشان دادم، گفتند اصلا اين اعداد بي‌ربط هستند!

آقاي روحاني چطور؟ ايشان هم پيگيري كرد؟

من كه خودم با آقاي روحاني صحبت نكردم، اما گزارشي كه آقاي شمخاني براي آقاي روحاني فرستاد را آقاي روحاني قبول نكرده است. زيرش پاراف كرده و فقط مي‌دانيم كه قبول نكرده‌اند و گويا سوالي مطرح كرده‌اند. آقاي شمخاني هم مستقيم گفتند كه ادامه نمي‌دهم. اول گفتند ادرارش آلوده بوده و بعد گفتند حوله‌اش هم آلوده بوده است. گفتم حتما وقتي در بيمارستان سوند زدند و درآوردند، حوله را زيرش گذاشته بودند و از اين طريق آلوده شده است؛ بعد از جلسه با عمويم و پزشكاني كه آنجا بودند، تماس گرفتم و پرسيدم كه آيا زير پاي بابا حوله‌اي وجود داشت كه گفتند هيچ حوله‌اي نبوده است. هميشه يك چيزي شبيه اسپيكر (يا اف‌اف) بود كه با آن به بيرون زنگ مي‌زد، اما همان روز آن را هم جمع كرده بودند و گفتند كه خود حاج‌آقا گفتند جمعش كنيد !

آخر دوربين‌هاي استخر روشن بوده؟ يا خاموش بوده؟ يا اصلا خراب بوده؟

خودشان مي‌گويند دوربين‌ها روشن بوده است. دوربين‌ها را شوراي عالي امنيت ملي گرفته بوده كه بابا چه زماني داخل مي‌رود؛ چقدر طول مي‌كشد؛ چه زماني بيرون مي‌آيد؛ مثلا بعد از اينكه محافظين بابا را از آب بيرون آوردند، ۱۲ دقيقه آنجا نگه داشته بودند تا بيمارستان برسانند ۱۱ دقيقه طول كشيده بود. در صورتي كه از آنجا تا بيمارستان ۲ دقيقه هم نيست. خودشان مي‌گويند به اورژانس آدرس اشتباه داده شده بوده است. مي‌خواهم بگويم كه براي‌مان شبهات زياد است.

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب