شنبه ۰۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۵

كليد فهم عاشورا

«كليد فهم عاشورا» کتابی است در «شرح و تفسير وصيتنامه امام حسين(ع) به محمد بن حنفیه» که در ده گفتار تنظیم شده و انتشارات اطلاعات به تازگی  به چاپ رسانده است.

كليد فهم عاشورا

محسن اسماعیلی در یادداشتی در اطلاعات نوشت: «كليد فهم عاشورا» کتابی است در «شرح و تفسير وصيتنامه امام حسين(ع) به محمد بن حنفیه» که در ده گفتار تنظیم شده است: حسین(ع) وصیت می‌کند؛ حسین(ع) مرام‌نامه مي‌نويسد؛ حسين(ع) شهادت می‌دهد؛حسين(ع) متهم مي‌شود؛ حسين(ع) تبيين مي‌كند؛ حسين(ع) جامعه‌ساز است؛حسين(ع) امر به معروف و نهي از منكر مي‌كند؛ حسين(ع) احياگر سيره نبوي و علوي است؛حسين(ع) فقط داوطلب مي‌پذيرد؛حسين(ع) بر خدا توكل و انابه مي‌كند. این کتاب را انتشارات اطلاعات به تازگی  به چاپ رسانده است.

به نقل از متون معتبر، امام‌حسین(ع) پیش از آغاز قیام، وصیتنامه‌ای خطاب به برادرشان محمد بن حنفیه نوشتند و در آن ضمن مرور بنیادهای اعتقادی دینی، دلیل کارشان را بازگو کردند. آنچه در پی می‌آید، بخشهایی از فصل ششم کتاب کلید فهم عاشوراست زیر عنوان «حسين(ع) جامعه‌ساز است».

در اين جمله از وصيت امام حسین(ع) كه فرمود: «إنما خَرَجتُ لطَلَب الإصلاح في اُمۀ جَدي محمد(ص): تنها براى تحقق رستگارى و صلاح امت جدم قيام نمودم»، چندين نكته مهم وجود دارد. 

اخلاص، نخستين شرط جامعه‌سازي

نخستين نكته، حصر موجود در كلام است كه با كلمه «إنّما» بيان شده است. امام فرمودند كه «اصلاح» تنها هدف او از قيام است و جز آن هدفي ندارند. اين از سويي تأكيد بر نفي اتهام‌هاي ناروا و تكذيب «سرمستى و طغيان و فساد و ستم» است، و از سوي ديگر، اشاره‌اي به اخلاص كه شرط لازم براي موفقيت در اصلاح‌طلبي ديني است؛ چنان‌كه حضرت شعيب(ع) نيز گفت: «إن أُريدُ إلا الإصلاحَ ما استَطَعتُ و ما تَوفيقي الا بالله، عَلَيه تَوكلتُ و الَيه اُنيبُ: تاجایی‌که توان دارم، جز اصلاح [امور شما] را نمی‌خواهم. موفقیتم فقط در گرو [یاری] خداست، بر او توکل کردم و [با توجه و اخلاص] به او بازمی‌گردم‌»(هود، 88).

حسين(ع) هم وصيت خود را با همين آيه پايان مي‌بخشد. آن كس كه بخواهد از نمد اصلاحات اجتماعي، كلاهي هم براي خويش دست و پا كند، يا در مسير اصلاح از غير خدا و روشهاي غير الهي استفاده كند، از جمله مفسداني است كه مي‌گويند: «انما نَحنُ مُصلحون» (بقره، 11). اين يكي از رازهاي تأكيد پيامبران خدا بر آن است كه براي كوشش‌هاي طاقت‌فرسايي كه مي‌كنند، پاداشي از مردم نمي‌خواهند. اين تنها حضرت هود(ع) نبود كه مي‌گفت: «ای قوم من! در برابر رساندن پیام‌های خدا، هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم، پاداشم فقط بر عهده کسی است که مرا پدید آورده است» (هود، 51)؛ چنان‌كه خاتم پيامبران هم نمي‌خواست (انعام، 90). اخلاص و چشم ندوختن به پاداش  مردم، كلام آنان را نافذتر و حجت را بر مردم تمام‌تر مي‌ساخت. اگر پيامبران براي اصلاح وضعيت مردم، انتظار مادي و مطالبه دنيوي مي‌داشتند، شايد برخي به خيالات بيهوده گرفتار مي‌شدند؛ اما وقتي جز خير و سعادت مردم چيزي نمي‌خواهند، چرا بايد به ديده ترديد نگريسته شوند؟ اين چنين است كه خداي متعال با لحني كنايه‌آميز خطاب به رسول خويش مي‌فرمايد: «آیا از آنان [برای ابلاغ پیام وحی] پاداشی می‌خواهی که از خسارتش سنگین‌بارند، [و به این علت ایمان نمی‌آورند]؟!» (طور، 40).

در داستان حضرت موسى و شعيب(ع) آمده است: زمانى كه موسى نزد شعيب رفت، شعيب آماده خوردن شام بود و گفت: «جوان! بنشين و شام بخور.» موسى گفت: «پناه بر خدا!» شعيب گفت: «چرا؟ مگر گرسنه نيستى؟» موسى گفت: «چرا، اما مى‌ترسم اين پاداش آبى باشد كه براى دخترانت از چاه كشيدم. من از خاندانى هستم كه اگر همه زمين پر از طلا شود، كمترين كار آخرت را به آن نمى‌فروشيم.» شعيب گفت: «به خدا اين پاداش آن كار تو نيست، بلكه ميهمان‌نوازى و اطعام، رسم و عادت ما و پدران ماست.» در اين هنگام بود كه موسى براى خوردن شام نشست.1

علي(ع) فرمود: «لايُقيمُ اَمرَ الله سُبحانَهُ الا مَن لايُصانعُ، و لا يُضارعُ، و لايَتبعُ المَطامع: فرمان حق را برپا نمی‌دارد، مگر کسی‌ که سازش ندارد، و در برابر دیگران زبونی‌ نمی‌‌کند، و دنبال طمعها نمی‌رود»؛2 بنابراين قطع طمع از آنچه مردم دارند، از شروط اقامه احكام و اوامر الهي است.

 تعبد، دومين شرط جامعه‌سازي

نكته دوم آنكه امام اصلاح امت پيامبر را هدف گرفته است؛ نه اصلاح دين پيامبر را! اين اشتباه بزرگي است كه گاهي در ترجمه يا فهم اين عبارت واقع شده و مي‌شود. انتخاب عنواني مانند «عاشورا و مسأله اصلاح دين»، به يقين ناشي از غفلت است و مقصودشان اين نيست كه سالار شهيدان در پي اصلاح دين بود. «دين پيامبر» كه نقص و انحرافي نداشت و ندارد تا نيازمند اصلاح باشد. آنچه نيازمند اصلاح به شمار مي‌رود، «امت پيامبر» است كه در فهم يا عمل به معارف ناب و احكام حيات‌بخش دين دچار خطا و انحراف شد يا مي‌شود.

اصلاح امت پيامبر نيز جز از طريق ترويج و برپاداشتن دين نيست. پس ديگر شرط موفقيت در جامعه‌سازي، تعبد و تعصب نسبت به عقايد، احكام و اخلاق ديني است. اين همان سازش‌ناپذيري لازم است كه امير مؤمنان(ع) در حديثي كه نقل شد، آن را شرط اقامه امر خدا معرفي فرمود. حسين(ع) اعلام كرد كه قصدي جز اصلاح جامعه مسلمانان ندارد و مي‌خواهد اين هدف را از راه «امر به معروف و نهي از منكر» محقق سازد و سبك زندگي مردم را به همان صورتي بازگرداند كه جد و پدرش مي‌خواستند. ناگفته پيداست كسي كه مي‌خواهد «امر به معروف و نهي از منكر» نمايد، نبايست خود تارك معروف يا عامل به منكر باشد.

بر اساس همين بينش صحيح، امام سخت مراقب بود تا هيچ روش يا اقدام خلاف شرعي در سپاهش رخ ندهد، حتي اگر به پيروزي ظاهري بينجامد؛ برای نمونه، در نخستين رويارويي با حُرّ و همراهانش، زهیر بن قین گفت: «براى ما جنگیدن با این گروه کم، آسان تر است از جنگیدن با افراد زیادى که در پشت سر آنهاست و به خدا  طولى نخواهد کشید که لشکر زیادى به پشتیبانى اینها برسد و آن وقت دیگر ما تاب مقاومت در برابرشان را نخواهیم داشت.» امام(ع) در پاسخ فرمود: «من هرگز شروع‌کننده جنگ نخواهم بود.»3

پيروزي ظاهري و صوري از طريق زير پا نهادن ارزش‌هاي ديني، شكست باطني و واقعي است. اگر چشم باطن كسي بر اثر سازش و ترس و طمع كور نشده باشد، مي‌بيند كه با نقض غرض، هيچ‌گاه نمي‌توان به غرض دست يافت. بايد اين حقيقت تابناك را در حديثي درس‌آموز از آن حضرت براي تمام عرصه‌هاي زندگي فردي و اجتماعي خويش همواره به ياد داشته باشيم كه مردى به حسين(ع) نوشت: «مرا دو كلمه موعظه كن.» ايشان نوشت: «مَن حاولَ أمراً بمَعصيَۀ الله كانَ أفوتَ لما يَرجُو و أسرَعَ لمَجئ ما يَحذَر: هر كه با نافرمانى خدا هدفى را بجويد، مطلوب خود را بيشتر از دست می‌دهد و به آمدن آنچه از آن دورى مى‌كرده است، بيشتر شتاب می‌بخشد.»4

امام حتي به رعايت دقيق مكارم اخلاقي نيز حساسيت نشان مي‌داد؛ چه رسد به موازين شرعي. از اين‌روی هنگامي كه عصر تاسوعا، شمر حضرت عباس(ع) و برادرانش را خواهرزادگان خود خواند و براي دادن امان‌نامه آنان را صدا زد، آن عبد صالح و وفادار پاسخش را هم نداد؛ ولي امام فرمود: «پاسخش را بدهيد، هرچند تبهكار است؛ زيرا در هر حال، خويشاوند شماست»؛5 يعني امام از اداي حق خويشاوندي همچون شمر نيز در آن موقعیت چشم‌ نمی‌پوشد.

بلندهمتي؛ سومين شرط جامعه‌سازي

سومين و شايد مهمترين نكته در اين عبارت، تمركز امام بر اصلاح امت است؛ نه افراد امت. «امت»؛ يعني جماعتي كه مركزيت مشترك دارند و امر واحدي آنها را به هم پيوند مي‌دهد. پس «امت رسول‌الله» يعني «همة» كساني كه پيامبر را قبول كرده و ادعاي پيروي از او مي‌كنند. مقصود اين است كه هدف‌گذاري امام بر اصلاح جامعه اسلامي بود، نه فقط اصلاح افراد آن جامعه. درست است كه اصلاح و هدايت تك‌تك انسان‌ها اهميت و ارزشي بس والا دارد، اما همتهاي بلند به جاي بسنده کردن به اصلاح افراد، بر هدايت و سالم‌سازي فضاي عمومي جامعه متمركز مي‌شود‏، و هر چه اين همت بلندتر باشد، پرقيمت‌تر است تا آنجا كه علي(ع) فرمود: « قَدرُ الرجل علي قَدر همته: ارزش هر کس به اندازه همت اوست»6 و فرمود: «‌مَن شَرُفَت همتُهُ عَظُمَت قيمَتُه: هر كه همتش والا باشد، ارزشش عظيم می شود»7 و نيز فرمود: «‌خَيرُ الهمَم أعلاها: بهترين همتها بلندترين آنهاست.»8

همت بلند امتياز و ملاك انسانيت است و بلكه به تعبير امام باقر(ع): «لا شَرَفَ كبُعد الهمّه: هيچ شرافت و افتخارى، همچون بلندهمتى نيست.»9    يکي از شارحان نهج‌البلاغه نوشته است: «بلندهمتي خُلقي است که فقط در انسان وجود دارد و در ساير حيوانات نيست؛ زيرا آنان تنها به کارهايي و به‌اندازه‌اي قادرند که در سرشت آنها قرار داده شده است» و در توضيح بيشتر مي‌گويد: بلندهمتي حالتي است پسنديده در ميان دو صفت رذيله. از سويي، بلندپروازي و زياده‌خواهي است که در اصطلاح حکما «تَفَتح» خوانده مي‌شود و از سوي ديگر، کوتاه‌همتي است که به آن «دنائت» گفته مي‌شود. تَفتح آن است که انسان به دنبال اموري باشد که امكان آن را ندارد؛ در مقابل، دنائت وانهادن شايستگي‌ها به دليل ضعف ‌نفس است. هر دو اينها، مذموم هستند و حد تعادل آنها همان بلندهمتي است.10

نتيجه آنكه هر کس همتی بلندتر داشته باشد، درجه‌ بالاتری هم دارد. حتي پيامبران خدا نيز داراي مقامات يکسان نيستند و برخي بر برخي ديگر فضيلت دارند؛ قرآن كريم تصريح می‌کند: «از ميان پیامبران، بعضی را بر بعضی برتری بخشیدیم. از آنان کسی است که خدا [بی‌واسطه] با او سخن گفت، و بعضی از آنان را به مقام و درجاتی بالا برد، و عیسی بن مریم را معجزات روشن دادیم و او را به وسیلة روح‌القدس توانایی بخشیدیم» (بقره، 243). اين تفاوت مقامات، بر مبناي ميزان بلندهمتي آنان است. پيامبراني والا‌‌ترند که همتي بالاتر دارند و به اصطلاح «اولواالعزم» يعنی «صاحب اراده» ناميده شده‌اند.

 حضرت سيدالشهدا(س) برترين همتها را داشت؛ زيرا آن گونه كه دخترش نقل كرده است، از جد بزرگوارش شنيده بود: « إن اللهَ يُحب مَعاليَ الاُمور و أشرافَها، و يَكرَهُ سَفسافَها: خدا كارهاى بزرگ و والا را دوست مى‌دارد و كارهاى پست را ناپسند مى‌شمرد.»11 همين بلندهمتي است كه او را از ديگران متمايز ساخت تا بتواند در برابر هر تهديد و تطميعي ايستادگي كند. 

علت برتري و اولويت جامعه‌سازي

بي‌ترديد جامعه‌سازي مهمتر و مؤثرتر از ساختن افراد است؛ چرا كه در آن صورت، شتاب و گستره هدايت افراد هم بسيار بيشتر خواهد شد. اگر فضاي عمومي و گفتمان حاكم بر يك جامعه اصلاح شود، از دو جهت بهتر و مؤثرتر است: يكي از آن جهت كه غالب افراد خود به خود همسو با جماعت هستند، و ديگر از آن جهت كه در فضاي سالم و صالح، فساد تحمل نمي‌شود و نظارت اجتماعي اهرم فشار كارآمدي براي آن گروه از افرادي است كه به هر دليل منحرف گشته‌اند. براي همين است كه در هر «امت» و جامعه‌اي، كوچك يا بزرگ، بايد ابتدا فضاي حاكم بر آن را اصلاح كرد. اين قاعده‌اي است كه از اجتماع كوچك خانواده گرفته تا اجتماع  آموزشي، محلي، شغلي، كشوري يا جهاني صادق است. تكرار مي‌كنم كه از سرنوشت يك فرد هم نبايد غافل شد يا از آن چشم پوشيد. گاه ممكن است اصلاح يك فرد منجر به اصلاح يك جامعه گردد؛ اما اين يك استثنا به شمار مي‌رود و در فضاي مسموم كمتر مي‌توان به سلامت افراد دل بست.
پی‌نوشت‌ها: 
1. ميزان‌الحكمه، ج3، ص373.
2. نهج‌البلاغه، حكمت 110.
3. سخنان حسين بن علي(ع) از مدينه تا كربلا، ص192.
4.  ميزان‌الحكمه، ج4، ص267.
5.  اللهوف، ص88 ـ90. 
6. نهج‌البلاغه، حکمت47.
7. ميزان‌الحكمه، ج13، ص42.
 8. همان، ص40.
9. همان، ص41.
10. ابن ابي‌الحديد، شرح نهج‌البلاغه، ج18، ‌ص175.
11. دانشنامه امام حسين(ع)، ج14، ص138.

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب