يکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲ - ۰۷:۲۶

دردودل‌های تلخ کم توانان: ما هم آدم معمولی هستیم

متأسفانه بسیاری از افراد، تصورات نادرستی از جامعه ما دارند، خیال می‌کنند خیلی ناتوان هستیم یا خیلی توانمند.

زهره گردان خبرنگار اطلاعات نوشت: اگر می‌خواهید به کم‌توانان کمک کنید، محترمانه و آرام از آنان بپرسید که نیاز به کمک دارند یا خیر، همین.

«توقع ما نابینایان این است که در اجتماع مثل آدم‌های معمولی دیده شویم و نقص بیناییمان، محور همه نگاه‌ها قرار نگیرد. متأسفانه بسیاری از افراد، تصورات نادرستی از جامعه ما دارند، خیال می‌کنند خیلی ناتوان هستیم یا خیلی توانمند. نگاه اول آن‌ها را وادار به انجام کمک‌های نابجا می‌کند و نگاه دوم یک فرد ماورایی از ما در ذهنشان می‌سازد؛ کسی که مثلا حس ششم قوی دارد و می‌تواند خیلی چیزها را پیش‌بینی کند. درنتیجه ما فقط خواهان حذف این نوع نگاه نادرست هستیم.»

 این سخنان، مطالبه اصلی پرستو ولدخانی، بانوی نابینایی است که به مناسبت روز جهانی معلولیت بر زبان می‌راند.

او کارشناس ادبیات، کارشناس ارشد جامعه‌شناسی و کارمند یک نهاد فرهنگی است. به صورت مادرزادی نابینا بوده و همسرش هم ابتدا «دیرنابینا» بوده ـ یعنی کسی که به مرور بینایی چشمش را از دست می‌دهد- و سپس در 35 سالگی نابینا شده است، به این دلیل هر دو به خوبی از جنس دردها و رنج‌های نابینایان مطلع هستند؛ چون سال‌ها با آن زیسته‌اند.

وقتی این تریبون را به او می‌دهم تا هر آنچه لازم است از خواسته‌های دنیای نابینایان و کم‌توانان برایمان بازگو کند، می‌گوید: «لطفا از عادی‌سازی حضور نابینایان و کم‌توانان در جامعه بنویسید که یکی از معضل‌های اصلی حضور ما در اجتماع محسوب می‌شود.»

او خواسته‌اش را با یک مثال برایمان توضیح می‌دهد: «خاطرتان هست زمانی نه‌چندان دور، حضور زنان باردار در جامعه غیرعادی به نظر می‌آمد، بنابراین هر بانویی که باردار می‌شد سعی می‌کرد در جامعه کمتر رفت‌وآمد کند تا از نظرها دور بماند، اما امروزه این امر عادی و پذیرفته شده است.

 درباره جامعه معلولیت هم چنین نگاهی وجود دارد که باید دستخوش تغییر شود. برای دگرگونی این نگاه نیازی نیست مثلا یک فیلمساز، فیلمی با محوریت نابینایان یا ناشنوایان بسازد، فقط این که در فیلمش نشان دهد که دختر همسایه یا یکی از پسرهای فامیل نابیناست، کفایت می‌کند. باید آن‌قدر چشم ببیند تا برایش عادی شود، آن‌وقت نوع رفتار درست هم شکل خواهد گرفت.»

معلولیت اجتماعی

ولدخانی که خود جامعه‌شناس هم هست، از وجود معلولیت اجتماعی در جامعه سخن می‌گوید و آن را این گونه توضیح می‌دهد: «ما در جامعه با دو نوع معلولیت مواجه هستیم، معلولیت بیولوژیک و معلولیت اجتماعی. در جوامع پیشرفته که بلوغ اجتماعی بیشتری وجود دارد، معلولیت کوچک می‌شود تا به حد معلولیت بیولوژیک برسد، اما در جوامع نابالغ، معلولیت بزرگ می‌شود و معلولیت اجتماعی شکل می‌گیرد.

برای درک موضوع از جنسیت مثال می‌زنم. ما در جامعه با دو نوع جنسیت مواجه هستیم. جنسیت بیولوژیکی و اجتماعی؛ اولی درباره تفاوت‌های زن و مرد سخن می‌گوید که در واقعیت وجود دارد، اما دومی می‌گوید که مثلا زنان مناسب شغل پرستاری هستند و مردان خلبانی.»

وی می‌گوید: «در یک جامعه بالغ، معلولیت اجتماعی محو است؛ چون شناخت کافی از این افراد و نیازهایشان وجود دارد. یعنی جامعه درک می‌کند که من نمی‌توانم چهره افراد و جلوی پایم را ببینم و از عصا استفاده می‌کنم و از این رو امکانات خاصی برایم در نظر می‌گیرد. اما در جامعه نابالغ، معلولیت اجتماعی هر روز پررنگ‌ می‌شود؛ به این معنا که من نمی‌توانم ورزش کنم، چون امکانات ورزشی برایم مهیا نیست، نمی‌توانم با افراد عادی تعامل داشته باشم، چون نگاه آدم‌ها نسبت به من متفاوت است. این نوع نگاه اشتباه درباره نابینایان و همه کم‌توانان، مدل رفتاری اشتباهی را شکل می‌دهد که نتیجه آن چیزی نیست جز افزایش فاصله بین افراد عادی و کم‌توان.»

شناخت جایگاه کمک

معمولا در مواجهه با فرد کم‌توان، این ذهنیت شکل می‌گیرد که او نیازمند کمک است و بهتر است به یاری‌اش بشتابیم، اما گاهی ممکن است کمک ما از سوی آنان نوعی ترحم محسوب شود. چگونه می‌توان به تعریف مشخصی از «مدد» رسید تا سوء برداشت نشود؟

ولدخانی، جامعه‌شناسِ نابینا می‌گوید: «نوع ادبیات و رفتار افراد هنگام کمک کردن بسیار مهم است. خاطرم هست وقتی دختر جوانی بودم با یکی از دوستانم راهی تور مسافرتی شدیم. وقتی می‌خواستیم به گردش‌هایی که تور تعریف کرده بود برویم راهنما با صدای بلند جلوی جمع از من بارها می‌پرسید که نیازی به کمک دارم یا خیر و من خجالت می‌کشیدم. قطعا  اگر  درخواستش را به آرامی مطرح می‌کرد، احساس خوبی از آن درخواست داشتم. همچنین مردم باید در گوشه ذهنشان داشته باشند که پرس‌وجو درباره زندگی خصوصی این افراد ممکن است آنان را ناراحت کند.

مثلا همسرم از این که بسیاری از رانندگان تاکسی در آغاز مسیر از او می‌پرسند که آیا بیماری شما مادرزادی بوده یا در خانواده‌تان چه کسی دچار نقص بینایی است یا چگونه کارهایتان را انجام می‌دهید ناراحت می‌شود. این موضوعات بخشی از حریم خصوصی محسوب می‌شود.»

وی درباره دیدگاه من که این سؤالات شاید نوعی کنجکاوی درباره شناخت دنیای نابینایان باشد، می‌گوید: «بله، حق با شماست اما مقدمه‌چینی و نحوه صحبت بسیار اهمیت دارد. چیزی به اسم هوش اجتماعی وجود دارد که کمک می‌کند افراد متوجه شوند کسی علاقه‌ به سخن گفتن دارد یا خیر تا باعث آزارش نشوند.»

ولدخانی به عنوان یک فرد نابینا معتقد است یاری رساندن فقط به این معنا نیست که دست فرد نابینا را بگیریم و از خیابان ردش کنیم، شناخت جایگاه کمک مهم است؛ این که موضوعات مورد بحث حول محور نقص ظاهری فرد نچرخد و در موقعیت‌های لازم، همدلی وجود داشته باشد مهم‌تر است. 

وی می‌گوید: «خاطرم هست در کلاس فلسفه اخلاق ثبت‌نام کرده بودم که اجازه ضبط صدا وجود نداشت؛ من باید به شیوه بریل می‌نوشتم که صدای بسیار کمی در کلاس ایجاد می‌کرد. 

دوستم در همان جلسات اول به من گفت که بیشتر بچه‌های کلاس گفته‌اند از شنیدن صدای بریل اذیت می‌شوند. بنابراین تا پایان جلسات کلاس، کمتر می‌نوشتم تا دیگران راحت باشند؛ چون حس همدلی با من بین شاگردان فلسفه اخلاق وجود نداشت. 

البته مثال نقض هم وجود دارد. روزی به میهمانی جمعی رفتیم که همگی برایمان غریبه بودند. صاحبخانه پیرمرد مهربانی بود، وقتی شیرینی را جلوی من گرفت و تعارف کرد، من اولین شیرینی را که به دستم رسید برداشتم و تشکر کردم. پیرمرد زیر لب گفت شاید از این مدل هم دوست داشته باشد و از نوع دیگر هم در بشقابم گذاشت.»

ضرورت آموزش 

ولدخانی، جامعه‌شناس، معتقد است می‌توان از ظرفیت‌های آموزش و پرورش، صدا وسیما و همچنین شبکه‌های اجتماعی برای عادی‌سازی حضور کم‌توانان در جامعه و نوع رفتاری که باید با این گروه داشت، ‌استفاده کرد. وی تأکید می‌کند که باید این نوع رفتار در بخشی از مهارت‌های ارتباطی آموزش داده شود و با برپایی جلسات و سخنرانی‌ها و همچنین ساخت برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی، الگوهای رفتاری درست نهادینه شود تا نگاه به معلولیت تغییر کند.

علی محمدی، همسر بانو ولدخانی، مهندس صنایع است. او که اوایل دیرنابینا بوده، بعدها نابینا می‌شود و به این دلیل رشته تحصیلی‌اش را تغییر می‌دهد. محمدی اکنون شاغل و دانشجوی دکترای مدیریت آی تی است، نقاش زبردستی هم بوده و وقتی نابینا شده هنر خود را به نواختن پیانو تغییر می‌دهد؛ در واقع هرگونه دگرگونی را که لازم بوده برای ادامه مسیر در زندگی خود ایجاد کرده که نشان‌دهنده ذکاوت و هوش اجتماعی وی است.

محمدی درباره این که چرا توانایی‌های معلولان و به‌خصوص نابینایان، آن‌گونه که باید و شاید دیده نمی‌شود، می‌گوید: «بخش بزرگی از این مشکل، ریشه فرهنگی دارد، مثلا از دیرباز این تفکر در جامعه حاکم بوده که فرد نابینا از طبقه فقیر یا پایین جامعه است؛ در حالی که ما با نابینایان فرهیخته زیادی مواجه هستیم. 

افراد در برخورد با نابینایان متوجه جایگاه و ویژگی‌های خاص آنان نمی‌شوند و روی نقص ظاهری آنان تمرکز می‌کنند، چون برای نگاه درست و حتی نحوه صحیح کمک به این افراد، هم آموزشی داده نشده و هم زیرساخت‌های آن فراهم نشده است. گفته می‌شود حضور نابینایان در جامعه کم‌فروغ است، بله، چون زیرساخت‌های درست شهری و حمل‎ونقل وجود ندارد قاعدتا آنان ناگزیرند برای تردد، راه‌های دیگر را برگزینند.

 برخوردهای نامناسب افراد هم ما را از اجتماع دور می‌کند، مثلا من روی قاعده خاصی از کنار خیابان تردد می‌‌کنم، چون می‌دانم پیاده‌رو پر از چاله است. بعد فردی داد می‌زند که پدرجان! کجا می‌خواهی بروی؟ وقتی پاسخ نمی‌دهم، دستم را می‌گیرد و می‌خواهد مرا با اصرار به پیاده‌رو ببرد.
اگر می‌خواهید به کم‌توانان کمک کنید، محترمانه و آرام از آنان بپرسید که نیاز به کمک دارند یا خیر؛‌ همین.»

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب