سه‌شنبه ۰۸ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۵:۳۲
۵

نقد فیلم| نقش مهمی که در فیلم مست عشق به حاشیه رفت

در فیلم مست عشق حتی به خاستگاه ایرانی مولانا و اثرگذاری عطار نیشاپوری بر وی در دوران کودکی اش به هنگام مهاجرت از ایران به همراه پدرش سلطان العلماء نیز هیچ اشاره ای نشده که مایۀ تعجب است.

نقد فیلم| نقش مهمی که در فیلم مست عشق به حاشیه رفت

محمد زمان دریاباری در یادداشتی در نقد فیلم «مست عشق» نوشت: قسمت شد به تماشای فیلم «مست عشق» ساختۀ حسن فتحی بنشینم .این کارگردان پیشتاز در ساخت آثار فاخر تاریخی را با سریال های به یاد ماندنی مثل: پهلوانان نمی میرند، میوه ممنوعه ، شب دهم، شهرزاد و مدار صفر درجه می شناختم. فیلم طنز «ازدواج به سبک ایرانی»را نیز از او به یاد داشتم. 

نقد فیلم| همه چیز فوتبال نیست، اخلاق هم هست

از اینرو ساخت فیلمی  تاثیرگذار دربارۀ دو تن از مهم‌ترین شخصیت های فرهنگی و عرفانی ایران، یعنی  شمس و مولانا، آن هم با انتخاب بازیگران مطرح سینمای ایران(شهاب حسینی در نقش شمس و پارسا پیروز فر در نقش مولانا) و نیز بازیگرانی از سینمای ترکیه (ابراهیم چلیک، هانده ارچل، دکتر سلما ارگج، خالد -برخی از بازیگران سریال شاه سلیمان)دور از انتظار نبود. 

لحظات آغازین فیلم با  صحنه هایی از جنگی نامعلوم (ظاهراً جنگ مغول و  در واقع جنگ با نفس و حذف من های نفسانی برای محو خود در مسیر کمال) با حضور ابراهیم چلیک در نقش  اسکندر بیگ - قهرمان اصلی  فیلم - و سپس اقدام به قتل شمس از سوی عوامل علاء الدین فرزند مولانا آغاز می شود و سپس رخداد دیدار آذرماه ۶۴۲ میلادی در بازار پنبه فروشان قونیه به تصویر کشیده می شود که به آفرینش سترگ ترین و برترین سروده های تاریخ عرفان جهان انجامید. 

در کتاب «مناقب العارفین»، شرح این دیدار که با پرسش و پاسخ شمس و مولانا همراه بوده آمده است و پاسخی که شمس داده، مولانا را مدهوش کرده و تا چهل روز به سیر و‌سلوک پرداخته است. اما در این فیلم، بر عکس، شمس را مدهوش از پاسخ مولانا نشان می دهند که منطبق با تاریخ نیست.

ناگهان رهرو ناشناس و پشمينه پوشی بر سر راه مولانا می ايستد وعنان موکب آن فقیه و مدرّس پر ابهت شهر را می گيرد، آنگاه چشم در چشم او می دوزد و با صدای بلندی اين پرسش تکان دهنده را مطرح می کند: «هان صراف عالم معنی! محمد (ص) برتر بود يا با يزيد بسطامی؟». مولانا که عالی ترين مرتبۀ اوليا را از نازل ترين مرتبۀ انبيا هم فروتر می دانست، با لحن آميخته با خشم و پرخاش پاسخ داد: «محمد سر حلقۀ انبياست و بايزيد بسطامی را با او چه نسبت؟!» رهگذر ناشناس دوباره می پرسد:«پس چرا محمد می گفت: ما عرفناک حق معرفتک؛ درحالی که با يزيد می گفت: سبحانی ما اعظم شانی؟!»

گويند که مولانا از هيبت اين پرسش بيفتاد و از هوش برفت. چون به خود آمد، دست آن ناشناس پشمينه پوش را که جز مولانا شمس الدين تبريزی کسی ديگر نبود، بگرفت و به حجره ای در مدرسه و به روايت ديگر به حجرۀ صلاح الدين زرکوب برفت.

شمس تبریزی در زمان همنشینی با مولانا دو بار او را بدرود گفت و بار دوم به خوی رفت و دیگر برنگشت و همانجا درگذشت. اما در این فیلم، نه به هجرت بار نخست شمس به دمشق و نه به کوچ وی به خوی، هیچ اشاره ای نشده است.

حتی به خاستگاه ایرانی مولانا و اثرگذاری عطار نیشاپوری بر وی در دوران کودکی اش به هنگام مهاجرت از ایران به همراه پدرش سلطان العلماء نیز هیچ اشاره ای نشده است که مایۀ تعجب است.

همچنین به غزلیاتی که دربارۀ شمس سروده و نیز آفرینش مثنوی معنوی که مولانا خود درباره اش می گوید:
نه نجوم است و نه رمل است و نه خواب
وحی ِ حق است، واللهُ اعلم بِالصواب
«اقبال لاهوری» نیز دربارۀ مثنوی و مولانا می فرماید:
 من نمی گویم که آن عالیجناب
 هست پیغمبر، ولی دارد کتاب

به اندیشه های ناب  شمس هم در این فیلم پرداخته نشده است. برای نمونه، نگاه شمس به حج این گونه بود: «چون به سوی کعبه نماز می‌باید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند، گرد کعبه حلقه کردند و سجود کردند.

چون کعبه را از میان حلقه بگیری، نه سجود هر یکی سوی همدگر باشد؟ دل خود را سجود کرده‌اند....».
مولانا با ثأتیر پذیرفتن از همین گفته و نکتۀ شمس است که می گوید :
مکانم لامکان باشد، نشانم بی نشان باشد
نه تن باشد، نه جان باشد، که من از جان جانانم
دوئی را چون برون کردم، دو عالم را یکی دیدم
یکی بینم، یکی  جویم، یکی دانم، یکی خوانم

جای خالی تعابیر مولانا  دربارۀ شمس نیز  در فیلم بسیار مشهود است. مولانا در غزلیاتش از شمس تبریزی با این واژگان یاد می کند:«عیسی نفس سخاوت خو، عارف نجابت جو، خلاصه هستی، مونس جان انبیا و فخر اولیا، معدن نور و ضیا، نردبان آسمان، ابر خوش باران،  سجده گاه ماه، فلک  و مبدع بی حالت، همای رحمت، مشعل هفت اسمان، چشم و چراغ جهانیان، چشمه جوشان معرفت، سر لوحه کمال منزلت، ساقی دریا و ناجی کبریا، مسیح روزگار،  معشوق هوشیار، یوسف خوش نام،  محبوب خوش کلام، صبوح راح و روح، کشتی نوح ، شاه جسم و جان،  لعل بدخشان، موسی عمران، ساعد سلطان، چهره مشعشع تابان، فیض دو عالم، سر خیل امروز و فردا، سرفتنۀ غوغا، قبله گاه آدم، لطیف بی نشان، سلطان و  ساقی مفلسان، مراد لایزال، حریم بزم حال،‌ شمع قران، فخر رضوان، دیدۀ چرخ و چرخیان و ماه شب افروز....»؛ اما دریغ از یک اشاره به این حجم از توفان‌های جان و دل مولانا.

در کل، صحنه پردازی فیلم و قهرمان سازی آن نیز به سوی هنرمندان ترک، به ویژه ابراهیم در نقش اسکندر بیگ و هانده ارچل در نقش مریم توبه از گناه کرده، سنگینی می کند. به گونه ای که آغاز  و پایان فیلم با زندگی این افسر ترک به خانقاه پناه برده پیوند می خورد و گویی فیلم دربارۀ تحولات روحی و معنوی این شخصیت به ظاهر خیالی تورکیه ای است. و چه بسا نام فیلم اگر اسکندر بیگ  نیز می شد، لطمه ای به کلیت اثر وارد نمی آمد.

به ویژه آنکه ظاهراً ردّ پایی از اقتباس  فیلمنامه از داستان «ملت عشق» الیک شافاک و شخصیت پردازی های آن(قاتل کله شغال که مشابه نقش ایاز است و گل کویر، روسپی توبه کرده ازگناه، مشابه مریم در این فیلم  و بیبرس گزمه یا همان  اسکندربیگ فیلم) کاملاً مشهود است.

در مجموع، ای کاش نقش شمس تبریزی در این فیلم به حاشیه نمی رفت و پشت صحنه پردازی های قهرمان و نقش اول فیلم (اسکندر بیگ یا همان بیبرس گزمه در داستان ملت عشق) پنهان نمی ماند. همان شمس تبریزی به گفته دکتر محمدعلی موحد - مولوی پژوه برجسته -یک تحول خواه برخاسته از جامعه پیر بابا های تبریز و‌صوفیان خانقاه نشین بود که اندیشه بازپیرایی در فقه شریعت محور و  تصوف طریقت محور  یکجا نشین و انزوا طلب داشت.

‌شمس تبریزی که نه آن زاهد طاعت آموز حیلت اندوز و سر در همیان اصحاب زر و گوش به فرمان زور و بنیان کنندۀ تزویر  بود  و نه صوفی هو هو کش گوشه گیر از جامعه و راکد در خانقاه.  شمس را از آنرو‌ شمس پرنده گفته اند که ساکن در یک جای مشخص نبوده و روح بلند وی در پی مشاهدات روحانی و مکاشفات غیبی، معراج به سوی حقیقت را طلب می کرد.

شمس هم از طرفی محبوب ابرار بود و از طرفی مغضوب فقها و حکام و حلقه قدرت بود. علت ژولیدگی، پشمینه پوشی و حرکت و هجرت او نیز همین عدم امنیت بود و دیگر میل به رد و بدل کردن آراء و نظرات و گرفتن اخبار نحوۀ حکومت بر مردم و مواضع متشرعان که نمایندگان دین خود را می خواندند نداشت .

اما افسوس که این شخصیت متعالی شمس در این فیلم، فدای صحنه پردازی های البته جذاب و هیجان انگیز  با جلوه های ویژۀ سینمای تاریخی ترکیه و نیز دلسپردۀ زخم روح ناشی از حجم اندوه فراق کیمیا خاتون - دختر خوانده مولانا - برای  جذب طیف های مختلف مخاطب شده است. 

با این وجود، باز جای شکرش هست که در «مست عشق»، دورنمایی هرچند کم فروغ از گوشه هایی از تاریخ معنویت و عرفان ایرانی به نمایش جهانیان گذاشته شده که جای قدردانی از همۀ عوامل این فیلم با وجود محدودیت های فراوان وجود دارد.

در پایان، با توجه به پیام شمس تبریزی  مبنی بر حذف «من» که در این فیلم، این دلنوشته نیز تقدیم همۀ جویندگان چشمۀ معرفت می شود، باشد که با محو خود، به حقیقت عشق و عرفان الهی رهنمون شویم. 
 از  نفس خود برون آی، از خویشتن رها شو
 رو کن به کعبۀ دل، از ما ‌‌و من جدا شو
 هر بـار چالـش آیـد از بارگـاه هستـی
 چون ذره ای شناور، در بحر کبریا شو...

گزارش خطا
نظرات
ن
شهاب حسینی بی نظیر و اسطوره هست و خدای بازی‌های متفاوت
مسعود
اصلا مولانا چه ربطی به ترکیه داره ، در اون زمان قونیه جزو قلمرو ایران بوده و حتی صدرالدین قونوی که اهل قونیه بوده ایرانی به حساب میاد ، دولت عثمانی که ترکیه امروز ادامه اون دولت هست مدتی بعد از وفات مولانا به وجود میاد و این فیلم کلا تحریف تاریخ هست .
Mahtab
اصلا فیلم خوبی نبود من که خوشم نیومد
زیبا
سلام
ابتدای فیلم به زادگاه مولانا و تأثیرپذیری وی از عطار اشاره ای هر چند کوتاه شده است، احتمالا نویسنده این نقد، دقایق ابتدایی فیلم و قبل از تیتراژ را مشاهده نکرده است.
همچنین در آخر فیلم، خود شمس بیان می کند که به ایران باز می گردد تا باقی زندگی خود را در آنجا سپری کند، برخلاف متن این نقد!!
زیبا
همچنین باید به این نکته دقت کنید که این فیلم قرار بود با همکاری کارگردان ترکیه ای ساخته شود که اواسط کار، فیلم را رها کرده و چون فیلم، محصول مشترک است، باید در فیلم به اعتقادات دو کشور درباره مولانا و شمس دقت شود، قرار نبود فیلم کاملا عرفان و اعتقادات ایرانی در مورد مولانا را شامل شود.
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب