چهارشنبه ۰۹ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۰:۴۹

مهمترین شباهت‌های مشترک امام علی (ع) و ذوالقرنین کدامند؟

بنا بر روایات متعدد، امام علی(ع) به ذوالقرنین تشبیه شده‌اند. سوای عبارت «و فیکم مثله» که شرحش گذشت، موارد دیگری نیز وجود دارد که آن حضرت با ذوالقرنین همانند شده‌اند، و بلکه چنین لقبی گرفته‌اند.

حمید یزدان پرست در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت: در بخشهای گذشته مروری شد بر شأن نزول آن بخش از سوره مبارکه کهف که به فرد ناشناسی به نام ذوالقرنین (صاحب دو شاخ)  می پردازد. در متون روایی و تفسیری مطالب متعدد، اما مختلفی درباره او ذکر شده است، به مواردی از آنها اشاره شد: وجه تسمیه، اینکه  شاخهایش چیست، بررسی این موضوع که آیا او پیامبر بود یا فرشته یا پادشاه. و این موضوع مهم که او نه پیامبر بود و نه فرشته، بلکه با فرشته همسخن می شد.  در فرهنگ اسلامی به چنین فردی «محدث» می گویند و آن را نشانه کمال معنوی او به شمار می آورند.  شروع بحث این شماره ادامه  همین مقوله است:

از ابوحمزه ثمالی به این مضمون روایت شده که با امام باقر(ع) در باره محدث بودن امیرالمؤمنین(ع) گفتگو می‌کردیم؛ پس من پرسیدم: «محدث چیست؟» فرمود: «یُنکَتُ فی اُذُنه فیسمع طنیناً کطنین الطّست او یُقرَع علی قلبه فیسمع وَقعاً کوَقع السلسله عَلی الطست: در گوشش ضربه‌های آرامی نواخته می‌شود، پس صدایی همچون پژواک تشت می‌شنود یا بر دلش کوبیده می‌شود، آنگاه صدایی همچون افتادن زنجیر بر تشت می‌شنود.» گفتم: «او (علی(ع)) پیامبر بود؟» فرمود: «لا، مثل الخضر و مثل ذی‌القرنین». این حدیث در اختصاص (ص287)، بصائر الدرجات (ص109) و بحارالانوار (ج26، ص69) آمده است.

در بصائر الدرجات به نقل از حمران بن اعین آمده است که به امام باقر(ع) گفتم: «آیا شما به من نفرمودید که: علی محدث بود؟» فرمود: «آری.» گفتم: «که با او سخن می‌گفت؟» فرمود: «ملکُ یحدّثه: فرشته‌ای با او حرف می‌زد.» گفتم: «پس من بگویم او نبی یا رسول بود؟» فرمود: «لا، ولکن قل: مَثَله مَثَل صاحب سلمان و مثل صاحب موسی و مثله مثل ذی‌القرنین: نه، بلکه بگو: مَثل او همچون مثل رفیق سلیمان و رفیق موسی و مثل ذوالقرنین بود.» تا اینجا در بحارالانوار (ج26، ص68) و نورالثقلین (ج2، ص515) آمده است. علامه امینی در الغدیر (ج5، ص48) ادامه همین گفتار امام باقر(ع) را می‌آورد: «آیا به تو نرسیده که از علی درباره ذوالقرنین پرسش شد که آیا او پیامبر بود؟ او فرمود: نه، بل کان عبداً احب الله فأحبه، و ناصح الله فناصحه». این روایت عیناً در الصراع بین الاسلام و الوثنیه (ص80) و با کمی اختلاف در بحارالانوار (ج26، ص73) آمده است.

ابن شاذان از مجاهد نقل می‌کند که کسی به ابن‌عباس گفت: «درباره علی بن ابی‌طالب چه می‌گویی؟» گفت: «به خدا که برترین جن و انس را یاد کردی، پیشتاز در ادای شهادتین (و مسلمانی)، نمازگزار به دو قبله... و مَثَله کمثل ذی‌القرنین: او همچون ذوالقرنین است.» این گفتار در مناقب خوارزمی (ص235)، ینابیع الموده (ص129)، مقتل خوارزمی (ج1، ص47)، مأته منقبه (ص143)، البرهان (ج1، ص64) و غایه المرام (ج2، ص312؛ ج6، ص202) آمده است. قاضی ابوالفتح کراجکی (متوفای 449ق) در التعجب من اغلاط العامه (ص102) همین گفته را آورده، با این تفاوت که در آخر دارد: «مثله فی الامّه کمثل ذی‌القرنین». در احقاق الحق (ج5، ص7) نیز به همین صورت آمده است.

کلینی در کافی (ج1، ص268) و شیخ مفید (م 413ق) در اختصاص (ص309) به نقل از حُمران بن اعین می‌نویسند که: به امام باقر(ع) گفتم: «جایگاه علما چیست؟» فرمود: «مثل ذی‌القرنین و صاحب سلیمان و صاحب موسی علیهم السلام». مازندرانی در شرح اصول کافی (ج6، ص60) می‌نویسد: «منظور از علما، ائمه هستند.» حدیث مذکور در بصائر (ص365)، بحارالانوار (ج26، ص73) و الصراع (ص81) آمده؛ اما به جای «صاحب موسی»، «صاحب داود» گذاشته‌اند که احتمالاً منظور از او، لقمان حکیم است.

کلینی در کافی (ج1، ص298) حدیث دیگری در همین زمینه از عمار ساباطی نقل می‌کند که گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم: «جایگاه امامان چیست؟» فرمود: «کمنزله ذی‌القرنین و کمنزله یوشع و کمنزله آصف، صاحب سلیمان: همچون جایگاه ذوالقرنین و جایگاه یوشع آصف، رفیق سلیمان.» این حدیث در بحار (ج13، ص368) آمده است.

باز در کافی (ج1، ص269) از بُرید بن معاویه روایت می‌شود که از امام باقر و امام صادق(ع)پرسیدم: «منزلت شما چیست و به چه کسی از گذشتگان شبیه هستید؟» فرمودند: «صاحب موسی و ذوالقرنین، کانا عالمین و لم یکونا نبیین: رفیق موسی و ذوالقرنین، هر دو عالم بودند و پیامبر نبودند.» این خبر در تفسیر عیاشی (ج2، ص340)، بصائر (ج3، ص386)، بحار(ج12، ص197)، نورالثقلین (ج3، ص276 و 294)، کنزالدقائق (ج8، ص144) و البرهان (ج2، ص664) آمده است. همین حدیث به صورت «کمنزله ذی‌القرنین فی علمه: همچون جایگاه ذوالقرنین در علمش» نیز روایت شده و در بصائر (ص107)، بحارالانوار (ج26، ص69) و الغدیر (ج5، ص48) آمده است. در بحار (ج13، ص304) از تفسیر عیاشی (ج2، ص330) چنین نقل شده که حضرت فرمود: «الخضر و ذوالقرنین، کانا عالمین و لم یکونا نبیین». و در همان جا به نقل از کافی آمده: «صاحب موسی و ذوالقرنین».

قمی در کنز الدقائق (ج11، ص225) از عمار ساباطی نقل می‌کند که به امام صادق(ع) عرض کردم: «منزلت ائمه چیست؟» فرمود: «کمنزله ذی‌القرنین، و کمنزله یوشع و کمنزله آصف، صاحب سلیمان: مانند جایگاه ذوالقرنین، یوشع و آصف، رفیق سلیمان».

ز) آیا ذوالقرنین پادشاه بود؟

با توجه به آنچه تاکنون ذکر شد و رد احتمالات پیشین، و با عنایات به روایات متعدد و شواهد بیرونی، قول مرجح درباره ذوالقرنین، این است که او بنده‌ای مؤمن و پادشاهی صالح بود. چنانچه در آغاز بیشتر احادیثی که پیش از این ذکر شد، عبارت «کان عبداً صالحاً»، یا «رجلاً احب الله» به چشم می‌خورد؛ همچون روایتی که ابن ابی​عاصم (م 287ق) در کتاب الاحاد و المثانی (ج1، ص141) به نقل از «علی رضی الله تعالی عنه» می‌آورد که: «کان ذوالقرنین عبداً صالحاً نصح الله عزوجل فنصحه، فضرب علی قرنه...: ذوالقرنین بنده صالحی بود که...» به علاوه در این زمینه می‌توان به حدیثی که شیخ صدوق در خصال (ص225) از قول امام صادق(ع) می‌آورد، استناد کرد که: «چهار نفر پادشاه تمام زمین بودند: دو مؤمن و دو کافر؛ مؤمنان، سلیمان پسر داوود و ذوالقرنین بودند و کافران، نمرود و بخت نصر.» این روایت در بحار (ج12، ص36)، نخبه اللآلی (ص67) و میزان الحکمه (ج4، ص27 و 29) آمده است.

همین معنا به صورت دیگر و یا به روایت از دیگران در منابع بسیاری تکرار شده است؛ از جمله در روض الجنان (ج3، ص674)، اختصاص (ص265)، تفسیر عیاشی (ج1، ص365) تاج التراجم (ج3، ص1331)، تفسیر سورآبادی (ج2، ص1447)، تفسیر ثعلبی (ج6، ص190)،جوامع الجامع (ج4، ص13) و...

ابن‌عساکر در تاریخ دمشق (ج2، ص125) از سفیان ثوری نقل می‌کند: «به من رسیده که پادشاه همۀ زمین چهار نفر بوده‌اند...» و عین حدیث قبل را می‌آورد. شبیه این گفته را ثعالبی در تفسیرش (ج2، ص540) آورده؛ اما به جای ذوالقرنین، اسکندر نوشته است. ابن‌عساکر در تاریخ دمشق (ج17، ص339) و ابن‌کثیر در البدایه و النهایه (ج2، ص132) از قول ابن‌عباس می‌نویسند: «ذوالقرنین پادشاه صالحی بود که خداوند از کردارش خشنود بود و در کتابش او را ستود. او یاری شده [از جانب حق تعالی] بود و خضر وزیرش بود.»

شیخ صدوق در علل الشرایع (ج1، ص71) از امام کاظم(ع) نقل می‌کند: «المَلِکُ ملکان: مَلِک مأخوذ بالغلبه و الجور و اجبار الناس، و ملک مأخوذ من قبَل الله تعالی کمُلک آل ابراهیم و مُلک طالوت و مُلک ذی‌القرنین: پادشاهی دو گونه است: پادشاهی به دست آمده از چیرگی و ستم و اجبار مردم، و پادشاهی به دست آمده از جانب خدای متعال؛ مانند پادشاهی خاندان ابراهیم، پادشاهی طالوت و پادشاهی ذوالقرنین.» این حدیث در معانی الاخبار (ص353) و بحارالانوار (ج14، ص85) تکرار شده است.

خصال (ج3، ص295) از امام باقر(ع) روایت می‌کند: «ان الله تبارک و تعالی لم یبعث الانبیاء ملوکاً فی الارض، الا اربعه بعد نوح: ذوالقرنین و اسمه عیاش، و داود و سلیمان و یوسف علیهم السلام. فاما عیاش، فملک ما بین المشرق و المغرب: خداوند هیچ پیامبری که در زمین پادشاه شد برنینگیخت، مگر چهار تن را پس از نوح: ذوالقرنین که اسمش عیاش بود، داوود، سلیمان و یوسف علیهم السلام. عیاش (ذوالقرنین) از شرق تا غرب فرمانروایی می‌کرد.» شبیه این حدیث را در بخشهای گذشته آوردیم و از این رو از تکرار منابع دیگر خودداری می‌کنیم.

عیاشی در تفسیرش (ج3، ص350) به نقل از ابوحمزه ثمالی از امام باقر(ع) روایت می‌کند: «کان اسم ذوالقرنین عیاش و کان اول الملوک من الانبیا، و کان بعد نوح و کان ذوالقرنین قد ملک ما بین المشرق و الغرب».

در کافی (ج5، ص65 و 70) آمده سفیان ثوری نزد امام صادق(ع) رفت و دید آن حضرت جامه بسیار سپید و لطیفی پوشیده است. گفت: «این جامه، جامۀ [درخور] شما نیست.» [حضرت مفصلاً درباره سنت اسلامی و فقر و سختی‌های دوران پیامبر(ص) و شیوه مؤمنان در دوران آسایش و فراخ​دستی فرمود و سپس پیامبران فرمانروا و ثروتمند را مثال زدند و گفتند:] «اخبرونی این انتم عن سلیمان بن داود...: به من بگویید درباره سلیمان بن داوود چه می‌اندیشید، آنگاه که از خداوند ملکی خواست که سزاوار کسی پس از او نباشد؟ خداوند نیز به او داد و او پیوسته حق می‌گفت و به آن عمل می‌کرد و خدا نیز بر این [درخواستش] ایراد نگرفت... و پیش از او، داوود نبی فرمانروا بود... سپس یوسف پیامبر(ع)... پیوسته حق می‌گفت و بدان عمل می‌کرد و ما ندیدیم کسی بدین خاطر به او ایراد بگیرد.

ثم ذوالقرنین عبد احب الله فاَحبه الله و طَوَی له الاسباب و مَلّکه مشارق الارض و مغاربها و کان یقول الحق و یَعمَلُ به. ثم لم نجد احداً عابَ ذلک علیه...: همین​طور ذوالقرنین، بنده‌ای که خدا را دوست داشت، خدا هم دوستش داشت و وسایل را برایش مهیا کرد و بر شرق و غرب زمین فرمان راند و او پیوسته حق می‌گفت و بدان رفتار می‌کرد و ما کسی را نیافتیم که بدین سبب بر او عیب بگیرد...» این حدیث در تحف العقول (ص353)، بحارالانوار (ج47، ص236؛ ج47، ص127) به صورت «و کان یقول به الحق ...» نورالثقلین (ج3، ص308)، کنزالدقائق (ج8، ص146) و الفرقان (ج18، ص202) آمده است.

برقی در محاسن از قول امام کاظم(ع) می‌آورد: «خداوند هرگز پیامبری برنینگیخت، مگر آنکه خردمند بود و برخی پیامبران از برخی دیگر برتر بودند. و ما استخلف داودُ سلیمانَ، حتی اختبر عقله و استخلف داوود سلیمان و هو ابن ثلاثَ عشره سنه و مَلک ذوالقرنین و هو ابنُ اثنتی عشره سنه و مکث فی مُلکه ثلاثین سنه: تا زمانی که داوود عقل سلیمان را نیازمود، او را جانشین خود نساخت و در آن زمان او پسری سیزده ساله بود و چهل سال پادشاهی کرد. و [خداوند] ذوالقرنین را پادشاه کرد، در حالی که پسری دوازده ساله بود و سی سال پادشاهی کرد.» مجلسی این حدیث را با اندک اختلاف در بحارالانوار (ج11، ص56) می‌آورد و بخش دومش را در بحار (ج12، ص196؛ ج14، ص73) تکرار می‌کند. جزائری در قصص (ص363) همین حدیث را آورده است.

در مناقب (ج3، ص87) و بحار (ج39، ص43) از امیرالمؤمنین(ع) روایت می‌شود که: «انّ ذالقرنین کان ملکاً عادلاً فأحبه الله و ناصح لله و فنصحه الله... و فیکم مثله: ذوالقرنین پادشاه دادگری بود که خدا را دوست داشت و ...»

نتیجه بحث اینکه به قول اسفراینی در تاج التراجم (ج3، ص1331): «گروهی گفتند ذوالقرنین ملِکی بود عادل و شایسته، شهرها می‌گشاد و ملوک را قهر می‌کرد؛ هر که بودند در میان مشرق و مغرب» و یا چنانچه ابن ابی‌شیبه کوفی در المصنف (ج7، ص468) از قول مجاهد می‌آورد: «کان ملک الارض: پادشاه زمین بود» و به قول سبل الهدی و الرشاد (ج2، ص348): «بیشتر گفته‌اند: کان من الملوک الصالحین: از پادشاهان صالح بود» و به قول ابن‌کثیر در البدایه و النهایه (ج1، ص348): «او عبد مؤمن صالح و پادشاه دادگر بود».

ذوالقرنین و امام علی(ع)

در بخشهای گذشته بارها دیدیم که بنا بر روایات متعدد، امام علی(ع) به ذوالقرنین تشبیه شده‌اند. سوای عبارت «و فیکم مثله» که شرحش گذشت، موارد دیگری نیز وجود دارد که آن حضرت با ذوالقرنین همانند شده‌اند، و بلکه چنین لقبی گرفته‌اند؛ از جمله آنها، موارد است که در زیر می‌آید:

مجلسی در بحارالانوار (ج29، ص39ـ43) پس از ذکر خبری درباره پاسخ امیرالمؤمنین(ع) به پرسش عبدالله بن الکواء در مورد ذوالقرنین که در بخشهای گذشته آمد، به شرح عبارت «و فیکم مثله» می‌پردازد و می‌نویسد: در حدیث مشهور است که: «انّه ذو قَرنَی هذه الامه: او (علی علیه السلام) ذوالقرنین این امت است» و در آن وجوهی است: 

یکم آنکه آن حضرت در دو دوره زیست: همراه پیامبر(ص) و پس از او؛ اما این خبر این وجه را در بر نمی‌گیرد. 

دوم اینکه آن حضرت همچون ذوالقرنین بنده صالح مؤیّد و ملهَم به الهام خداوند و به اذن او پیشوای مردم بود، در حالی که پیغمبر نبود. اخبار زیادی این وجه را تأیید می‌کنند که ما در کتاب امامت آورده‌ایم. 

سوم اینکه آن حضرت همچون ذوالقرنین بر دو طرف سرش ضربه خورد. 

چهارم اینکه او دارای دو نیروی سترگ در دنیا و دین است. 

پنجم اینکه آن حضرت همچون او مردم را فراخواند که بر یک طرف سرش زدند و به زودی به دنیا برمی‌گردد و شرق و غرب زمین فرمانبرش می‌شوند. 

ششم اینکه خداوند متعال برای او دو طرف زمین مشرق و مغرب را آفرید و به زودی بر هر دو بخش سیطره می‌یابد و نیز هر دو سوی بهشت را برایش آفرید و او تقسیم​کننده آن است. 

جزری در «نهایه» می‌گوید: پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «انّ لک بیتاً فی الجنه و انک ذو قَرنَیها: تو را در بهشت خانه‌ای است و تو مالک دو سوی آنی» و گویند منظور، حسن و حسین علیهما السلام است. وجه دیگر آنکه «انک ذو قرنیها» یعنی تو صاحب دو طرف دنیایی و تو حجت شرق و غرب جهانی و صاحب امر و نهی در آنی... و همه این معانی صحیح است...» به نظر می‌رسد مجلسی در این گفتار، برخی موارد را از شریف رضی (متوفای 406ق) در کتاب المجازات النبویه (ص87) برگرفته باشد.

شیخ صدوق در امالی (ص31) از ابن‌عباس نقل می‌کند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «معاشر الناس، انّ علیاً صدّیق هذه الامّه و فاروقها و محدثها؛ انّه هارونها و آصفها و شمعونها؛ انه باب حطّتها و سفینه نجاتها؛ انه طالوتها و ذوقرنیها...: ای مردم، علی صدّیق و فاروق و محدث این امت است.

او هارون و آصف و شمعون این امت است. او باب حطّه و کشتی نجات این امت است. او طالوت و ذوالقرنین این امت است...»8 این حدیث در تفسیر ابوحمزه ثمالی (ص335) و بحارالانوار (ج38، ص93 و ص216) نقل شده، با این تفاوت که در بحار پس از نام هارون(ع) آمده: «و یوشعها» و همین گونه در المناقب (ج3، ص87)، روضه الواعظین (ج1، ص100)، البرهان (ج2، ص239؛ ج5، ص421) تکرار شده است. چنین است در بشاره المصطفی (ص153) جز اینکه نوشته: «و فاروقها الاکبر...»، و بدون «محدثها» در مقتنیات الدرر (ج1، ص23) آمده است.

شیخ صدوق در عیون اخبار (ج2، ص13) از امام رضا(ع)، به نقل از پدران بزرگوارش از پیامبر(ص) روایت می‌کند که: «هر امتی صدیق و فاروقی دارد و صدیق و فاروق این امت، علی بن ابی‌طالب است. او کشتی نجات و باب حطّۀ آن است.  انّه یوشعها و شمعونها و ذوقرنیها: او یوشع و شمعون و ذوالقرنین این امت است.» این حدیث با تفاوتی اندک در بحارالانوار (ج38، ص113)، نورالثقلین (ج3، ص295)، تفسیر الصراط المستقیم (ج1، ص287) و کنز الدقائق (ج8، ص145) آمده است.

محمد بن جریر بن رستم طبری (متوفای اوایل قرن چهارم) در کتاب نوادر المعجزات فی مناقب الائمه الهداه (ص18) در ضمن روایتی که به ذکر ارائه کرامتی از امام علی(ع) به سلمان فارسی می‌پردازد، به اینجا می‌رسد که سلمان از رفتار آن حضرت شگفت‌زده می‌شود؛ امام ‌فرمود: « اذا کان ذوالقرنین طاف شرقها و غربها و بلغ الی سد یأجوج و مأجوج، فأنی یتعذر علیّ؟ و أنا اخو سید المرسلین و امین رب العالمین و حجته علی خلقه اجمعین: وقتی که ذوالقرنین شرق و غرب زمین را می‌گردد و به سد یأجوج و مأجوج می‌رسد، چگونه من نتوانم؟ در حالی که برادر سرور پیامبران و امین پروردگار جهانیان و حجت خدا بر تمام آفریدگان هستم.» این حدیث در مدینه المعاجز (ج1، ص538) نیز تکرار شده است.

شیخ مفید در امالی (ص213) می‌آورد که پیامبر(ص) به امیر مؤمنان(ع) فرمود: «یا علی، لک کنزٌ فی الجنه و انت ذوقرنیها: ای علی، تو را در بهشت گنجی است و تو ذوالقرنین آن (دارندۀ دو طرف آن) هستی.» این حدیث به همین شکل در امالی صدوق (ص15 و 561)، تفسیر فرّات (ص265)، معانی الاخبار (ص205)، بشاره المصطفی (ص18، 162)، مشکاه الانوار (ص80)، تأویل الآیات (ص325)، روضه الواعظین (ج2، ص296) و... روایت شده است. 

در برخی متون دیگر همین مفهوم با اندکی تفاوت در عبارت روایت شده است. بحارالانوار (ج39، ص40)،  مناقب ابن شهرآشوب (ج3، ص87)، الغارات (ج2، ص743)، تفسیر گازر (ج5، ص413)،عیون الاخبار الرضا (ج2، ص67). ابن بطریق حلی (م 600ق) در العمده (ص 266) این​گونه روایت کرده است: «یا علی، انک ذوقرنیها و ان لک کنزاً فی الجنه».

بحارالانوار (ج27، ص312) از بُرسی در «مشارق» روایت می‌کند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «یا علی، انت نذیر امتی... و انت صاحب حوضی و انت ساقیه و انت یا علی، ذو قرنیها...: ای علی، تو بیم‌دهندۀ امت منی...، تو صاحب حوض (کوثر) منی، تو ساقی آنی و تو ذوالقرنین آنی...» ابن ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه (ج2، ص451) می‌آورد که پیامبر(ص) فرمود: «یا ایها الناس، اوصیکم بحُبّ ذی قرنیها، اخی و ابن عمی علی بن ابی طالب. فانّه لا یحبه الا مؤمن و لا یبغضه الا منافق، من احبه فقد احبنی، و من البغضه فقد ابغضنی:  مردم، شما را سفارش می‌کنم به دوست داشتن ذوالقرنین، برادر و پسرعمویم علی که او را جز مؤمن دوست نمی‌دارد و جز منافق، کسی به او خشم و کینه ندارد. هر که دوستش بدارد، مرا دوست داشته و هر که بر او خشمگین باشد، بر من خشم و غضب دارد.» این حدیث در الریاض النضره (ج2، ص214)، تذکره السبط (ص17) و الغدیر (ج6، ص313) نیز آمده است.

ملاصدرا حدیث غریبی را در تفسیرش (ج3، ص105) روایت می‌کند که پیامبر(ص) فرمود: «یا علی، انت ارسطاطالیس هذه الامّه و ذوقرنیها: ای علی، تو ارسطوطالیس این امت و ذوالقرنین آن هستی.»

امکانات ذوالقرنین

همچنان‌که در آغاز این نوشتار آمده، در قرآن کریم و در آیات مربوط به ذوالقرنین می‌خوانیم که: «انّا مکنّا له فی الارض و آتیناهُ من کل شیءٍ سببا: ما در زمین به او امکاناتی دادیم و وسیله [رسیدن] به هر چیزی را بدو بخشیدیم» (کهف، 84).

علامه طباطبایی در المیزان (ترجمه، ج13، ص498 ـ 499) در تفسیر این آیه می‌نویسد: «تمکن در زمین» به معنای قدرت تصرف مالکانه و دلخواه در زمین است... و معنای «دادن سبب از هر چیز»، این می‌شود که از هر چیزی که معمولاً مردم به وسیله آن به مقاصد مهم زندگی خود متوسل می‌شوند، از قبیل عقل، علم، دین، نیروی جسم، کثرت مال و لشکر، وسعت ملک، حسن تدبیر و غیر آن. جمله مورد بحث، منتی است که خدا بر ذوالقرنین می‌گذارد و امر او را بزرگ می‌شمارد؛ نمونه‌هایی که خداوند از سیره و عمل و گفتار او نقل می‌کند، مملو از حکمت و قدر است...» و در (ج17، ص503) می‌نویسد: «سبب به معنای هر چیزی است که به وسیله آن به مقصد و هدف دور خود می‌توان رسید.»

در تفسیر نمونه (ج12، ص527) می‌خوانیم: «آیه نشان می‌دهد خداوند اسباب وصول به هر چیزی را در اختیار ذوالقرنین گذارده بود: عقل و درایت کافی، مدیریت صحیح، قدرت و قوت، لشکر و نیروی انسانی و امکانات مادی. خلاصه، آنچه از وسایل معنوی و مادی برای پیشرفت و رسیدن به هدفها لازم بود، در اختیار او نهاد.»

در توضیح این آیه، در مآخذ متعددی به ابزار و وسایل نامتعارفی اشاره شده است که در ذیل بدان می‌پردازیم و خلاصه‌اش همان است که کاشانی در منهج الصادقین (ج5، ص346) از قول امیرالمؤمنین(ع) درباره امکانات ذوالقرنین آورده است: «سحاب را در فرمان او کرد تا بر او سوار شده، هر جا می‌خواست، می‌رفت و در سیر کردن، شب و روز بر او مساوی بود؛ چه، حق تعالی نوری به او داده بود که به درخشندگی آن، راه می‌رفت و تمکین او در زمین، عبارت از آن است که سحاب را در فرمان او کرد.»

عبدالرزاق صنعانی (م 211ق) در تفسیر القرآن (ج2، ص410) می‌نویسد: حبیب بن خماش اسدی گوید: نزد علی[ع] بودم که مردی آمد و درباره ذوالقرنین پرسید، حضرت فرمود: «هو عبدٌ صالح، ناصح الله فاطاع الله. فسخّر له السحاب، فحمله علیه و مدّ له فی الاسباب و بسط له فی النور: او بنده صالحی بود، برای خدا خیرخواهی کرد و از خدا فرمانبرداری کرد. خدا نیز ابر را در فرمان او کرد تا بر آن سوار شد (بارش را حمل کرد) و در [تهیه] اسباب یاری‌اش نمود و روشنایی را برای او گسترد.»

فیض کاشانی در تفسیر صافی (ج3، ص260) می‌نویسد: از علی(ع) درباره ذوالقرنین پرسیدند که چگونه به مشرق و مغرب رسید: فرمود: «سُخّر به السحاب و قَربت له الاسباب و بسط له فی النور: ابر در فرمانش شد و [دسترسی] به اسباب برایش نزدیک گردید و...» پرسیدند: «چگونه نور برایش گسترده شد؟» فرمود: «کان یضئ باللیل کما یضئ بالنهار: شب برایش همچون روز روشن بود.» این حدیث عیناً در نورالثقلین (ج3، ص297) آمده است.

قطب راوندی (متوفای 573ق) در الخرائج و الجرائح (ج3، ص1174) می‌نویسد: از امام علی(ع) درباره ذوالقرنین پرسیدند که: «چگونه به شرق و غرب رسید؟» فرمود: «سُخّر له السحاب و مدّ له الاسباب و بسط له النور و کان اللیل و النهار علیه سواء: ابر در فرمانش شد و [در تهیه] اسباب به او یاری شد، روشنایی را برایش گستردند و شب و روز برای او یکسان بود.» قرطبی در تفسیرش (ج11، ص48) همین حدیث را به صورت «مدّت له» آورده است. در تاریخ دمشق (ج17، ص333) به صورت «بسط له فی النور» آمده و مابقی نیامده. ابن‌کثیر در البدایه و النهایه (ج2، ص125) همین صورت اخیر را آورده، جز اینکه «مدّت له» نوشته است. روایت نخستین به صورت «مدّ له فی» در الفرقان (ج18، ص187) آمده است.

طبرسی در مجمع البیان (ج6، ص756) به نقل از آن حضرت روایت می‌کند: «خداوند ابر را در فرمانش کرد و او را بر آن حمل کرد و [در تهیه] اسباب یاری‌اش نمود و نور را برایش گسترد و شب و روز برایش یکسان بود.» بلافاصله پس از این حدیث آمده: «فهذا معنی تمکینه فی الارض: این است معنی تمکین او در زمین» که ممکن است ادامه حدیث و یا توضیح گردآورنده باشد.

این حدیث عیناً (و بدون توضیح پایانی) در قصص الانبیای جزایری (ص162) تکرار شده و در الجدید فی تفسیر القرآن (ج4، ص359) به صورت «یسّر له الاسباب: اسباب را در دسترسش قرار داد» آمده است. در تفسیر صافی (ج3، ص260) نیز هست؛ همچنین در نورالثقلین (ج3، ص294) و کنز الدقائق (ج8، ص147).

ابن‌کثیر در البدایه و النهایه (ص122) نوشته: «خداوند ابر را در فرمان ذوالقرنین کرده بود و او آن را هر گونه می‌خواست، می‌برد.» عیاشی در تفسیرش (ج2، ص340) تنها به نقل از «بعض آل محمد»(ص) می‌نویسد: «انّ ذوالقرنین کان رجلاً صالحاً طُویت له الاسباب و مُکّن له فی البلاد: ذوالقرنین مرد صالحی بود که وسایل برایش فراهم شد و در شهرها به او امکاناتی داده شد.» این حدیث را مجلسی در بحار (ج12، ص197) عیناً تکرار می‌کند.

پی‌نوشت:
1- صدیق: بسیار راستگو و تصدیق‌کننده. فاروق:جداکننده حق از باطل. هارون: برادر و وزیر حضرت موسی(ع). آصف وزیر دانشمند حضرت سلیمان(ع). شمعون: وصی و جانشین حضرت مسیح(ع). طالوت اولین پادشاه بنی‌اسرائیل بود که خداوند حضرت سموئیل(ع) به مردم معرفی. یوشع: جانشین حضرت موسی(ع) . باب حطّه: در آیه 58 سوره بقره آمده: «به این شهر درآیید... و سجده​کنان از این در وارد شویدو  قولوا حطّه :  بگویید خدایا، گناهان ما را بریز» ما نیز خطاهای شما را می‌آمرزیم.

 

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب