پنجشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۲ - ۰۰:۲۱

احساسات را با چه کسی تقسیم می‌کنی؟

تا به حال کسی به تو گفته: پسر که گریه نمی‌کند! دختر که با صدای بلند نمی‌خندد! بچه که نظر نمی‌دهد! آدم حسابی درست راه می‌رود و یک در میان لی‌لی نمی‌کند و روی لبه جدول نمی‌پرد و ...

وجیهه تیموری در یادداشتی در ضمیمه آفتاب مهتاب نوشت: تا به حال شده یک نفر کوچک‌تر به هر دلیلی جلوی تو گریه کند و به او بگویی: آخی کوچولو! چیزی نشده که! گریه نکن! بیا با این دستمال دماغ سرخت رو پاک کن و بعدش بخند و ...

تا به حال شده خودت عصبانی باشی و بخواهی از شدت ناراحتی یک لگد محکم به توپ جلوی پایت بزنی و با خودت بگویی: کاش اینطوری نمی‌شد! ولی  یکی به تو بگوید: هیس! فعلا حرف نزن، برو توی اتاقت تا بعد و تو هم بروی توی اتاقت اما همه حرف‌هایت بماند برای بعد و بعد هم هیچ‌وقت نرسد و کسی به تو گوش ندهد ...

تا به حال شده یک کار خوب بکنی و دلت بخواهد اطرافیانت تو را برای آن کار قشنگ، تحسین کنند یا آن کار تو را ببینند ولی کسی وقت و حوصله نداشته باشد و بگوید، آفرین ولی الان وقتش نیست، باشد برای بعد و بعد هم کسی یادش نباشد که تو را بغل کند و ببوسد و بگوید خیلی خوب و باحالی! آفرین!

تا به حال شده به خاطر رنگ آسمان یا سرمای هوا یا دلتنگی جای خالی یک دوست یا بیماری یکی از اعضای خانواده، فضای روزها و شب‌هایت پر از کسالت و  تکرار شده باشد و دنبال یک راهی برای سرحال شدن بگردی و ندانی چه باید بکنی؟

تا به حال کسی به تو گفته: پسر که گریه نمی‌کند! دختر که با صدای بلند نمی‌خندد! بچه که نظر نمی‌دهد! آدم حسابی درست راه می‌رود و یک در میان لی‌لی نمی‌کند و روی لبه جدول نمی‌پرد و ...

اگر این اتفاق‌ها برایت افتاده یا خودت با دیگران اینطوری رفتار کرده‌ای، پس بدان که تنها نیستی و یک جماعت بزرگی دارند این اشتباهات را تکرار می‌کنند و نتیجه‌اش هم خیلی بد است و باعث می‌شود من یا تو یا دیگری نتوانیم احساسات خود را بیان کنیم، نتوانیم احساسات دیگران را درک کنیم و به دنبالش، همدلی کردن هم بلد نباشیم!

ما اگر احساسات خودمان را خوب بشناسیم و به موقع بگوییم که «من الان عصبانی هستم»، کمتر احتمال دارد که دیگران را کتک بزنیم.

کسی که می‌تواند بگوید: «تو من را ناراحت کردی» بهتر می‌تواند مشکلش را  با دیگران به روش صلح‌آمیز و دوستانه حل کند.

من اگر بگویم که دلم می‌خواهد از خوشحالی دوستم را بغل کنم، خیلی احتمال دارد او هم با آغوش باز این پیشنهاد را بپذیرد و بعدش این شادی منتشر شود.

تو هم اگر بتوانی به معلمت بگویی که: «من خیلی ناراحتم که بابا واسه چند روز رفته مأموریت، دلم براش تنگ شده»، آن وقت شاید دلیل بدخطی و شلختگی و حواس پرتی‌ات معلوم شود و معلمت با تو همدلی کند و یک راهی برای تغییر وضعیت پیشنهاد بدهد.

مادرت اگر می‌گوید «من عصبانی هستم که هیچکس توی کارهای خونه به من کمک نمی‌کنه و از این که همه کارها رو باید خود انجام بدم خسته شدم»، الگوی خیلی خوبی است برای  این که تو هم یاد بگیری درباره حال خودت و احساساتت حرف بزنی.پ

راستی! یک نکته مهم:

خیلی از داستان‌ها و رمان‌های معروف دنیا، بسیاری از فیلمنامه‌ها و نمایشنامه‌های معروف، چه آهنگ‌ها و موزیک‌ها و چه تابلوها و مجسمه‌ها و ... درست زمانی خلق شدند که صاحب آن اثر تصمیم گرفته درباره یک احساس مهم یا حال خوب یا بدی که داشته حرف بزند و آن را به دیگران به وسیله هنر نشان بدهد.

آدم‌ها هرچه به لحاظ فکری بزرگ‌تر و عمیق‌تر می‌شوند، بهتر خودشان و حال دلشان و احساساتشان را می‌شناسند و هیچ چیزی را پنهان نمی‌کنند و به بهترین روش درباره آن حرف می‌زنند.

من هم حرف می‌زنم؛ گاهی اینجا برای تو می‌نویسم، گاهی در خانه درددل می‌کنم، گاهی با دوستانم به طبیعت می‌رویم و آنجا برای هم حرف می زنیم و گریه می‌کنیم و می‌خندیم، گاهی احساسم را با هدیه‌ای که برای عزیزانم می‌خرم نشان می‌دهم و گاهی هم در غار تنهایی خودم غرق می‌شوم و کتاب می‌خوانم و فیلم می‌بینم تا حرف‌های دیگران را بشنوم.

تو چه می‌کنی؟ احساساتت را برای که و چطور بیان می‌کنی؟ آیا تا به حال برای یک عروسک پشمالو یا یک ستاره ریز در آسمان یا گوش پنهان شده لای موهای سپید حرف زده‌ای؟

برایم بنویس احساساتت را در این دنیا با چه کسانی تقسیم می‌کنی.

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب