دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲ - ۰۵:۱۹

سیاستمدارانی که از دولت سواستفاده می‌کنند

دولت مدرن در ایران بسیار نوپاست و افراد خودشان را ورای قانون و اسناد بالادستی می‌بینند و ارجاعشان به قوانین بالادستی در حد سوءبرداشت و سوءتفاهمی است که ناشی از برداشت خودشان است نه قانون. 

ضمیمه جامعه امروز روزنامه اطلاعات نوشت: بی‌انگیزه شدن مردم نسبت به جامعه و محیط اطرافشان، ارتباط مستقیمی با برخورد نهادهای حاکمیتی و اجتماعی با آن‌ها دارد. هرجا که مردم احساس کنند رفتارشان از سوی این نهادها و جامعه دیده نمی‌شود یا از آن سوءاستفاده می‌شود، تلاش می‌کنند با رفتارهای اعتراضی نارضایتیشان را نشان دهند.

رابطه میان شهروند و جامعه، رابطه پیچیده‌ای است. برخی معتقدند که نباید از شهروندان در این زمینه انتظار زیادی داشت و رفتار آن‌ها مثل قانون سوم نیوتن، عکس‌العملی در قبال عملی است که در حقشان انجام شده است. برخی دیگر اما معتقدند این شهروندان هستند که جامعه و در نهایت نهادهای حاکمیتی را می‌سازند. برای همین نباید نسبت به جامعه بی‌تفاوت باشند و برعکس، باید با رفتاری کنشگرانه تلاش کنند همه سوء‌کارکردهای جامعه را هم بهبود بخشند. 

بـرای فهـم بهتـر این مسألـه سامان موحدی راد خبرنگار اطلاعات با علــی  سـونـد رومـی، جامعـه‌شنــاس و پژوهشگر مسائل اجتماعی ایران به گفتگو نشسته است.

سوند رومی، دانش‌آموخته رشته‌های فلسفه و جامعه‌شناسی، چند سالی است که روی موضوع مسئولیت اجتماعی در ایران پژوهش می‌کند. او در این گفتگو با برشمردن مسئولیت شهروند و جامعه در قبال یکدیگر می‌گوید مسئولیت‌پذیری، اساس تعریف جامعه است و برای همین ترک آن از سوی هر یک از طرفین به معنی انحطاط جامعه است.

^رابطه میان شهروند، جامعه و مسئولیت اجتماعی شهروندی چیست؟

در دنیایی که ما می‌شناسیم و در حوزه شناخت و دانش ما قرار دارد، مسأله مسئولیت تنها به انسان ارجاع داده می‌شود. درواقع مسأله مسئولیت به گردن سایر موجودات دنیا نیست، چرا که آن‌ها ویژگی‌های غریزی دارند و در جبر غریزی، اعمالی را انجام می‌دهند که طبیعتا مسئولیتی در قبال آن ندارند.

انسان تنها موجودی است که مسئولیت دارد و وقتی مسئولیت را می‌پذیرد جایگاهش به جایگاه انسانی عروج می‌کند. در قرآن هم داریم که خداوند می‌فرماید اگر بار مسئولیتی را که بر دوش انسان گذاشته بر کوه می‌گذاشت، کوه ذره‌ذره متلاشی می‌شد.

در واقع مفهوم انسان زمانی با شعور تعریف پیدا می‌کند که انسان خردمند، مسئولیت بپذیرد. برای همین می‌بینیم که اگر انسان مهجور باشد یا سنش کم باشد یا به هر نحوی در شرایطی باشد که شرایط مطلوبی نیست، بار مسئولیت از دوشش برداشته می‌شود و اگر یک انسان رسیده و کامل باشد مسئولیت دارد. 

این انسان مسئول در قبال خودش، خانواده‌اش و نظام هستی، مسئولیت‌هایی دارد. انسان در قبال خودش مسئولیت دارد که به نیازهای خود پاسخ دهد و از خودش مراقبت کند. به همین ترتیب باید مسئولیت‌هایی را در قبال خانواده‌ و جامعه هم انجام بدهد. شاید یکی از بحث‌برانگیزترین بخش‌ها در این موضوع، مسئولیتی است که انسان در قبال جامعه دارد؛ مسأله‌ای که شاید بتوان آن را در چند سطح بررسی کرد.

* پیش از این که وارد سطح‌بندی مسئولیت شهروندان در قبال جامعه شویم می‌توانیم کمی درباره خود جامعه و ارتباطش با مسئولیت‌پذیری شهروندی حرف بزنیم؟

وقتی از جامعه صحبت می‌کنیم بد نیست ابتدا آن را تعریف کنیم. یک تعریف خیلی ساده و اولیه از جامعه می‌گوید جامعه گروهی از افراد هستند که برای پاسخ به نیازهایشان با هم در ارتباط هستند. در واقع جامعه زمانی شکل می‌گیرد که افراد برای پاسخ به نیازها با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. همین تعریف ساده می‌تواند جایگاه مسئولیت در اجتماع را مشخص کند. 

در این تعریف، یک مفهوم پنهان هم مستتر است، آن هم این که وقتی افراد از دیگران برای رفع نیازهایشان استفاده می‌کنند در قبال آن‌ها مسئول هستند. در واقع این رفع نیازها که پایه تشکیل اجتماع است، اینتراَکشن است و یک فرآیند یک‌سویه نیست که در آن فقط ما از دیگران خدمات دریافت کنیم، بلکه موضوعی تعاملی است و باید در قبال دریافت خدمات، خدماتی هم ارائه کنیم یا کاری انجام دهیم؛ در مجموع مسئولیتی داریم.

حتی اگر کودکی باشید که از جامعه، خدمات تحصیل دریافت می‌کنید شاید در همان لحظه مسئولیت پاسخ دادن به آن را نداشته باشید اما این مسئولیت در بزرگسالی بر گردن شماست که به آن پاسخ دهید. خدمات یک‌سویه‌ای که بچه‌ها از والدین می‌گیرند از همین دست است که اگرچه در لحظه نباید به آن پاسخ دهند اما این مسئولیت بر گردن آن‌ها هست. 

 مثال ساده ماجرا این است که شما برای تأمین غذا از جایی خدمتی دریافت می‌کنید و مسئولیت دارید که در ازای این خدمات، پاسخی به تأمین‌کننده‌تان بدهید. با همین مثال ساده می‌فهمیم این که ما در جامعه فقط دریافت‌کننده خدمات باشیم بی‌معنی است و ما در قبال خدماتی که دریافت می‌کنیم باید خدماتی هم ارائه کنیم که این همان مسئولیت ما در قبال جامعه است.

اگر چنین اتفاقی رخ بدهد که انسانی فقط دریافت‌کننده خدمات باشد و این یک رابطه دوطرفه نباشد، آن انسان از دایره انسان خردمند کامل و رسیده خارج می‌شود. با برداشتن مسئولیت از دوش انسان‌ها صفات خردمندی و انسان رسیده بودن از آن‌ها برداشته می‌شود. 

مفهوم جامعه بدون مسئولیت بی‌معنی است. اگر جامعه از گروه‌هایی تشکیل شده باشد که تنها خدمات یک‌سویه دریافت می‌کنند و مسئولیتی ندارند نهایتا مفهوم جامعه از بین می‌رود و شکل نمی‌گیرد. چنین اجتماعی بر اساس زور و قدرت شکل می‌گیرد و یک هرج و مرج تمام‌عیار است.

هر کس بر اساس زوری که می‌گوید و قدرتی که به دست می‌آورد از دیگران منتفع می‌شود و در قبال آن هم هیچ مسئولیتی برای خودش نمی‌بیند. چنین چیزی دیگر جامعه نیست. با این توضیح می‌خواهم بگویم اساسا تعریف جامعه، ارتباط مستقیمی با مسئولیت دارد.

پس وقتی از مسئولیت‌های اجتماعی هر شهروند در قبال جامعه‌اش سخن می‌گوییم در واقع داریم به رکن اساسی شکل‌گیری هر جمعی اشاره می‌کنیم. 

*در پاسخ به سؤال‌های قبلی، اشاره‌ای به سطح‌بندی مسئولیت شهروندان در قبال جامعه داشتید. می‌توانید مسئولیت‌های شهروندان در قبال جامعه را در این سطوح تشریح کنید؟

همان‌طور که پیشتر گفتم انسان در قبال جامعه در سه سطح مسئولیت‌هایی دارد، در قبال افراد و شهروندانی که با آن‎ها به هر نحوی تعامل دارد. مسئولیت من در قبال افرادی که در جامعه با آن‌ها در تعامل هستم این است که به آن‌ها آسیب نزنم، آزادیشان را سلب نکنم، آن‌ها را از حیز انتفاع خارج نکنم، از آن‌ها سوء‌استفاده نکنم. 

در مجموع شهروند وظیفه دارد با افرادی که در اجتماع با آن‌ها در تعامل است یک پذیرش نامشروط و یک همراهی نامشروط داشته باشد.
در مجموع شهروند اجازه ندارد به خاطر ویژگی‌های خدادادی یا موهباتی که از اجتماع کسب کرده و موجب برتری او بر برخی دیگر از شهروندان شده از آن‌ها سوءاستفاده کند. بنابراین اولین سطح مسئولیت هر انسان در قبال جامعه، مسئولیت او در برابر اعضای جامعه است که آن را با همراهی، همدلی و هم‌افزایی نشان می‌دهد. 

دومین سطح مسئولیت هر شهروند در جامعه، مسئولیت او در قبال ایجنت‌ها، عامل‌ها یا همان نهادهای جامعه است. ما به عنوان شهروندانی که در جامعه زندگی می‌کنیم در دل برخی نهادها و ایجنت‌ها زندگی می‌کنیم، پرورش می‌یابیم و مهارت کسب می‌کنیم. من به عنوان شهروند در قبال نهاد پرورش‌دهنده‌ای که نیازهایم را برطرف کرده و مرا برای زندگی بهتر در جامعه آماده می‌کند یک سری مسئولیت‌ها دارم. 

وظیفه من در قبال این نهادها آن است که به عنوان یک انسان بتوانم تأثیر مثبت داشته باشم؛ همان چیزی که به آن بازآفرینی مؤثر می‌گویند. این وظیفه‌ بر عهده شهروندان عضو این نهادهاست. اما اگر شهروندی هستیم که از بیرون با این نهادها در ارتباط است، وظیفه‌مان رعایت قوانین و چارچوب‌های اجرایی است.

هرگونه استفاده خارج از چارچوب از این نهادها برای رسیدن به مقاصد و منافع، ناپسندیده است. اگر عضو این نهادها هستیم باید به مسئولیت بازآفرینی مؤثرمان در قبال آن‌ها عمل کنیم و اگر از بیرون با این نهادها تعامل داریم باید ضمن احترام به چارچوب‌های آن‌ها موجب هم‌افزایی در این نهادها شویم. 

با در نظر گرفتن این که هیچ نهاد کاملا ایده‌آلی در جامعه وجود ندارد باید کمک کنیم این نهادها وظایفشان را انجام بدهند و نه‌تنها برای آن‌ها اخلالی ایجاد نکنیم که تلاش کنیم وضعیتشان بهتر شود. 

در این سطح، یک تعریف دیگر از مسئولیت اجتماعی شهروندی هم وجود دارد، آن هم برای زمانی است که ما نه عضو یک نهاد هستیم و نه مراجع آن، بلکه به عنوان یک ناظر بیرونی به مسأله نگاه می‌کنیم. در چنین شرایطی هم باید هدفمان به عنوان شهروند، بهبود فعالیت و خدمات این نهاد باشد. برای همین باید در قبال آن بازخورد مؤثری داشته باشیم تا عملکردش بهتر شود. 

سومین سطح از مسئولیت اجتماعی یک شهروند در قبال جامعه، به مسئولیت‌های او در قبال ساختار کلان جامعه اشاره دارد. هرکدام از ما به عنوان یک جزء از کل جامعه مثل یک سلول در بدن فعالیت می‌کنیم. ارگان‌های بدن در نتیجه فعالیت تک‌تک سلول‌ها زنده هستند و فعالیتشان را انجام می‌دهند. اگر یک سلول وظیفه‌اش را در این ساختار انجام ندهد به سلولی سرطانی تبدیل خواهد شد که می‌تواند بدن را متلاشی کند. این همان اتفاقی است که در صورت انجام ندادن وظایفمان، برای جامعه می‌افتد. 

پس به صورت خلاصه در سطح سوم هم وظیفه ما در قبال سطح کلان جامعه را می‌توان چنین تعریف کرد: ما باید یک همراهی با نظام اجتماعی به عنوان یک عضو داشته باشیم. هیچ جامعه‌ای، جامعه ایده‌آل یا «اتوپیا» نیست، باید این مسأله را بپذیریم و وظیفه اجتماعیمان را به عنوان شهروند انجام دهیم.

مشکل زمانی ایجاد می‌شود که یک شهروند یا یک گروه، خودش را تافته جدابافته بداند و از منافع جامعه و نهادها و شهروندان جامعه استفاده کند و سود خود را ببرد اما خدمتی به این جامعه نرساند. این همان اتفاقی است که جامعه را به سمت متلاشی شدن پیش می‌برد. 

*با این توضیحات مقدماتی حالا برسیم به چالشی که این‌جا در مفهوم مسئولیت اجتماعی شهروندی پیش می‌آید، آن هم زمانی است که مردم نسبت به انجام مسئولیت‌های اجتماعی خود بی‌انگیزه شده یا حتی از قصد آن‌ها را انجام نمی‌دهند، چون انجام این مسئولیت‌ها را در ارتباط مستقیم با وظایف حاکمیتی می‌دانند. 

مثال ساده‌اش مسأله تفکیک زباله است. بسیاری از شهروندان بنا به احساس مسئولیتی که در قبال محیط زیست اطرافشان دارند زباله‌ها را در خانه تفکیک می‌کنند، اما چنان‎که می‌دانیم شهرداری بسیاری از شهرهای ایران به این مسأله توجه ندارد و همه زباله‌ها را با هم در یک سایت دپو می‌کند. اگر شهروندی از سرنوشت زباله‌ها مطلع شود دیگر انگیزه‌ای برای انجام وظیفه‌اش در قبال محیط زیست نخواهد داشت. در واقع بیشتر افرادی که نسبت به محیط اطرافشان و جامعه احساس مسئولیت نمی‌کنند همین موضوع را پیش می‌کشند که در برابر چنین سیستم حاکمیتی در هر سطحی چنان رفتاری هم درخور است. این مسأله تا چه میزان درست است و تا چه میزان نادرست؟ آیا می‌توان به شهروندان حق داد با پیش کشیدن ضعف‌های حاکمیتی و مدیریتی، وظایف شهروندیشان را انجام ندهند؟ تا چه میزان می‌توان از شهروندان انتظار داشت؟


همان‌طور که در بخش‌های قبلی درباره مسئولیت شهروندان در قبال جامعه اشاره کردیم، یکی از سطوح مسئولیت شهروندی در قبال جامعه به نهادهایی باز می‌گردد که شهروندان در آن‌ها رشد و نمو پیدا می‌کنند و از آن‌ها خدمات می‌گیرند. البته که باز هم پیشتر در تعریف جامعه گفتیم که «تعامل» موجب شکل‌گرفتن اجتماع می‌شود و نمی‌توان با رفتار یک‌سویه دریافت خدمت و عدم ارائه خدمات متقابل، جامعه‌ای را تعریف کرد. 
با این توضیح باید گفت که این نهادها هم در قبال شهروندان مسئولیت‌هایی دارند که اغلب مسئولیت‌هایشان را در دو سطح تعریف می‌کنند.

یکی این که می‌گویند وظیفه هدایت و رهبری جامعه را بر عهده دارند و دیگری این که در قبال شهروندان، برخی مسئولیت‌های اجرایی دارند. این بخش دوم که همان مسئولیت‌های اجرایی حاکمیتی است به طور مشخص، وظیفه‌اش دادن خدمات به شهروندان است. نهاد حاکمیت با دادن این خدمات به شهروندان در واقع تلاش می‌کند بهبود زندگی آنان را رقم زده و موجب تسهیل شرایطشان شود. در واقع این نهادهای حاکمیتی به عنوان یک تسهیل‌گر تلاش می‌کنند تا به نمایندگی از کل جامعه، شرایط زیست مردم را بهبود ببخشند. 

در جامعه ما و در ارتباط با نهادهای حاکمیتی باید این مسأله را در نظر بگیریم که چیزی به اسم دولت مدرن در ایران، موضوعی نوپا و تازه است؛ در واقع الگو دارند اما همان دیدگاه انسان رشدیافته بر ساختارهایشان حاکم نیست، چرا که اغلب افراد، خودشان را ورای قوانین و ارزش‌های نهادهای اجرایی می‌بینند. 

این اتفاق در هر دو سطح رخ می‌دهد؛ یعنی هم افراد بیرون ساختار و هم افراد درون ساختار این دید را دارند که خودشان را در بیشتر موارد ورای قانون می‌بینند. به این ترتیب ممکن است ما قانون اساسی را به عنوان یک سند و منشور مترقی داشته باشیم اما افرادی بدون در نظر گرفتن آن اقداماتی انجام دهند. 

پس چالش از این‌جا ایجاد می‌شود که دولت مدرن در ایران بسیار نوپاست و افراد خودشان را ورای قانون و اسناد بالادستی می‌بینند و ارجاعشان به قوانین بالادستی در حد سوءبرداشت و سوءتفاهمی است که ناشی از برداشت خودشان است نه قانون. 

در همین مثالی که شما بیان کردید، شهرداری به عنوان یک نهاد که بیشتر وظیفه خدمات‌رسانی و اجرایی دارد با یک سوءبرداشت غیرقانونی یا بی‌توجه به وظایف ذاتی‌اش چنین وضعیتی را ایجاد می‌کند. نتیجه چنین فعالیتی، از بین بردن برخی ارگان‌های حیاتی جامعه است.

در این‌جا مثلا شهرداری برای این که هزینه‌اش کمتر شود یا وظیفه اساسی اما سختش را انجام ندهد با برداشت شخصی و فراقانونی کاری می‌کند که جامعه در چند لایه آسیب می‌بیند؛ هم محیط زیست، آلوده و نابود می‌شود و هم به سلامت جامعه آسیب می‌رسد و هم در سطحی دیگر، احساس مسئولیت اجتماعی و تعلق شهروندان از بین می‌رود یا به اصالت آن آسیب وارد می‌شود. ریشه رخ دادن این اتفاق به دلیل همان مسأله نوپا بودن دولت مدرن در ایران و اهمیت آن و پایبندی به ضوابط قانونی‌اش است.

*وقتی نهاد حاکمیتی چنین وضعیتی دارد شهروندان چه باید بکنند؟

ما به عنوان یک شهروند، مسئولیت اجتماعی داریم که مطالبه‌گری کنیم. به عنوان عضوی از این شهر و این ساختار وظیفه داریم که در چرخه بازآفرینی این نهادها شرکت داشته باشیم.

بنابراین باید اول از همه وظیفه‌مان را انجام دهیم. در همان مثالی که شما در سؤال قبل زدید، می‌توانیم وظیفه‌ تفکیک زباله‌ را به خاطر احساس مسئولیتی که نسبت به محیط‌زیست و سلامت خود و شهروندان دیگر داریم انجام دهیم. 

در گام بعدی در قبال رفتار نادرست و غیرقانونی نهادهای حاکمیتی هم باید وظیفه مطالبه‌گری را انجام دهیم. به این ترتیب در قبال آن نهادی که سوء‌رفتار دارد و با برداشت غیرقانونی خود، فعلی خارج از وظایفش انجام می‌دهد باید به عنوان یک شهروند مسئول، مطالبه گری کنیم. پس مسئولیت اجتماعی ما تنها در بخش تفکیک زباله خلاصه نمی‌شود. اگر در قبال این فعالیت ما نهاد حاکمیتی رفتاری فراقانونی انجام داد باید با مطالبه‌گری که گام بعدی مسئولیت اجتماعی ماست به بازآفرینی شهر کمک کنیم. به هر حال ما به عنوان شهروند در انتخاب شورای شهر و شهردار مؤثر هستیم و باید به عنوان بخشی از مسئولیت اجتماعیمان با کنشگری، این بازآفرینی را در نهاد شهری ایجاد کنیم. 

به صورت خلاصه اگر بخواهیم این بخش را جمع‌بندی کنیم باید بگوییم که ما می‌توانیم یا انسانی منفعل باشیم و در شرایطی که قابل تغییر است کنشگری را رها کنیم یا به عنوان یک انسان مؤمن، خداجو و متعالی با سطح شعور بالا، مسئولیتمان را نسبت به خود و جامعه‌مان انجام دهیم. انجام مسئولیت هم یعنی این که با دیدن سوء کارکرد در اجتماع تلاش کنیم به نحوی اختلال را در جامعه از بین ببریم. 

*آیا در جامعه‌ای که شاخص‌های فساد در آن بالاست می‌توان انتظار داشت که مردم با اشتیاق و پشتکار به مسئولیت‌های اجتماعیشان عمل کرده و در قبال خودشان و جامعه مسئولیت‌پذیر باشند؟

ارزش‌های یک جامعه، معیارهایی هستند که به ما کمک می‌کنند تا بفهمیم چه رفتار، گفتار یا عملکردی ارزنده است. وقتی من در خیابان با شیوه خاصی رانندگی کنم این عملکرد من است. اگر این عملکرد از سوی جامعه به عنوان یک رانندگی باکیفیت و ارزنده شناخته شود از آن به عنوان یک فعل ارزشی در جامعه یاد می‌شود و نشان می‌دهد که کدام شهروند در محور ارزشی درست رفتار می‌کند. 

ما سه محور از ارزش‌ها داریم. یکی از این محورها بر اساس جمع یا فرد بودن رفتارهاست، به این معنی که آیا یک رفتار، فردی و خودخواهانه است یا بر اساس رعایت اصول جمعی و خیری برای کل جامعه؟ محور دیگر این است که آیا رفتار من کارکردی است و به خودم و جامعه سود می‌رساند یا موجب سوء کارکرد در جامعه می‌شود و آسیب‌زننده است؟ سومین محور ارزش‌ها هم به این اختصاص دارد که آیا رفتار من به عنوان شهروند، اختصاصی و با برداشت شخصی است یا یونیورسال است و هنجار عمومی را در بر می‌گیرد؟ 

در هر جامعه‌، گروه‌هایی ارزش‌های جامعه را پیش می‌برند یا به هر نحوی تأثیرگذاری دارند که رفتارشان بیشتر در مرکز توجه است و اگر آن‌ها رفتارهای خودخواهانه، دیس‌فانکشنال و اختصاصی و بر اساس ذهنیت خودشان داشته باشند به نظام ارزشی جامعه آسیب می‌زنند. در چنین جوامعی، نظام ارزشی جامعه به یک نظام منحط و بیمارگونه تبدیل می‌شود. برعکس این ماجرا هم مصداق دارد. یعنی اگر این گروه‌ها رفتارهای جمع‌گرایانه، کارکردی و جهان‌شمول داشته باشند موجب می‌شوند نظام ارزشی جامعه هم پیشرفت کرده و جامعه به سوی رشد و تعالی حرکت کند. 

در جامعه ما هم لحظاتی بوده که میزان عملکرد جمع‌گرایانه، کارکردی و جهان‌شمول ما در همه سطوح از شهروند گرفته تا نهادها در سطح بالایی بوده و درست در همان زمان‌ها هم می‌بینیم که فساد به شدت پایین آمده و رضایت در جامعه و مشارکت عمومی بالا بوده. جامعه ما این تجربه را داشته و در دنیا هم می‌بینیم که هر کجا این روش را در پیش گرفته‌اند به نتیجه رسیده‎اند. در نتیجه هرجا که ما سه آیتم محوری و ارزشی رفتار جمع‌گرایانه، کارکردی و جهان‌شمول را در پیش بگیریم می‌توانیم امیدوار باشیم که فساد، کم و مشارکت شهروندان در سرنوشتشان بالاست.

 

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب