سید محمدکاظم سجادپور- روزنامه اطلاعات: ترامپ، رئیس جمهور منتخب ایالات متحده، در مورد سه مساله که با پدیده سرزمین و حاکمیت ارضی دیگر کشورها ارتباط پیدا میکند، حرفهای جنجال برانگیزی زده است؛ ترامپ خواسته که کانادا به آمریکا الحاق شده و ایالت پنجاه و یکم آمریکا شود؛ در مورد به دست گرفتن مجدد کنترل کانال پاناما که اقیانوس آرام و اطلس را به هم وصل میکند، سخن گفته و لزوم فروش گرینلند توسط دانمارک به آمریکا را به پیش کشیده است.
مخرج مشترک هر سه مورد اولاً توسعه طلبی سرزمین و ثانیا همگی در ارتباط با متحدین و دوستان آمریکا قرار گرفتن میباشد. البته هر کدام از این سه موضوع سرزمین، ماهیت و منطق ژئوپلتیک خود را دارند و تک تک در خور بررسی و دقت تحلیلی میباشند. اما در بین این سه مورد، موضوع گرینلند از جهاتی حساستر است.
علت حساسیت و اهمیت آن، پیوند عمیق با منازعات ژئوپلتیکی قطب شمال میباشد. قطب شمال، یکی از پرمناقشهترین حوزههای ژئوپلتیکی در سیاست جهانی است و البته سوابق آمریکا در تلاش برای به دست آوردن گرینلند، ریشهدار تر میباشد.
البته دو مورد دیگر نیز هر کدام پیچیدگیهای خود را دارد. موضوع گرینلند و ارتباط آن با مسائل ژئوپلتیکی قطب شمال، این پرسش را به میان میکشد که به طور کلی ماهیت قطب شمال و ارتباط آن با سیاست بینالمللی چگونه قابل تجزیه و تحلیل است؟ در پاسخ ابتدا باید به دگرگونیهای ژئوپلتیکی قطب شمال کنشهای ایالات متحده در قطب شمال و «موضوع گرینلند» پرداخت.
قطب شمال، در دوران جنگ سرد، در قالب رقابت استراتژیک آمریکا و شوروی تعریف میشد و به نوعی انحصار کنشگری و آن هم کنشگری نظامی، در اختیار واشنگتن و مسکو بود. اما در دوران بعد از جنگ سرد، از نظر ژئوپلتیک،دگرگونیهای قابل توجهی در قطب شمال رخ داد و آن باز شدن این منطقه نسبتاً بسته و افزایش کنشگران در آن منطقه و البته چندوجهی شدن پدیدههای مربوط به قطب شمال میباشد. مهمترین وجه شاید تغییرات اقلیمی و ذوب شدن مناطق گستردهای از قطب شمال میباشد.
برخی از تخمینها، گویای آن است که بیش از ۰۰۰/۲۱ مایل مربع یعنی بیش از ۳۰ هزار کیلومتر مربع، یخهای آب شده از فعل و انفعالات مربوط به تغییر آب و هوا، باعث باز شدن این منطقه و افزایش رفت و آمدها و ایجاد راهها و مسیرهای جدید پیوند منطقه اوراسیا با اروپا شده است.
میدان معادن و ذخائر متنوع ـ همراه با تنوع زیست محیطی، قطب شمال را به منطقه جذابی برای فعالیتهای اقتصادی و علمی کرده است. از همه مهمتر، افزایش چگالی و عظمت نظامی کنشگران موثر بینالمللی در این منطقه میباشد؛ مخصوصاً چین و روسیه و البته آمریکا، به قطب شمال به عنوان حوزهای نظامی و استراتژیک مینگرند. بخشی از حمله نظامی روسیه به اوکراین، با استفاده از امکانات نظامی آن کشور در قطب شمال بود.حضور ناتو مخصوصاً در دهه اخیر و به طور خاص بعد از قضایای اوکراین، در منطقه قطب شمال افزایش یافته است. پیوستن فنلاند و سوئد به ناتو، به عنوان دو کنشگر قطب شمالی در این چارچوب در خور عنایت میباشد.
جالب آنکه چین از دو دهه گذشته، جاده ابریشم قطبی را به عنوان مکمل کلان پروژه جاده ابریشم خود معرفی کرده و اقدامات عملی در این خصوص اتخاذ کرده است و جالب آنکه در ادبیات استراتژیک جدید ایالات متحده، از همکاری چین و روسیه در زمینه نظامی در قطب شمال بحث میشود.همراه با نگرشها و طراحیهای نظامی، باید اشارهای به فعالیتهای دیپلماتیک در قطب شمال نیز کرد. در قالب دیپلماسی چندجانبه، شورای قطب شمال باحضور آمریکا، روسیه،کانادا، سوئد، فنلاند، ایسلند و دانمارک و چین راهاندازی شده است .این شورای بینالمللی، حدود دوجین عضو ناظر دارد و گستره قابل توجهی از مسائل و موضوعات در اجلاسهای مختلف آن مطرح میشود.
در دو دهه گذشته، شورای قطب شمال، نسبتاً یکی از فعالترین نهادهای چندجانبه بوده است.اما ایالات متحده مهمترین کنشگر در قطب شمال میباشد. فعالیت ایالات متحده در قطب شمال، عمدتاً با نگاه استراتژیک و البته با وجوه برجسته علمی و اقتصادی است. میتوان گفت که آمریکا، دارای منظومهای چندلایه در مورد قطب شمال است. پنتاگون یا وزارت دفاع آمریکا در سال ۲۰۲۴ میلادی، استراتژی قطب شمال را تدوین و ارائه داد. وزارت خارجه آمریکا، سفیر ویژهای را برای امور قطب شمال منصوب کرده است. در شهر واشنگتن، موسسه قطب شمال، پژوهشهای قابل ملاحظهای درخصوص قطب شمال انجام داده و شبکهای از پژوهشگران و دستاندرکاران در حوزه قطب شمال را به هم وصل کرده است.
موضوع گرینلند را باید در قالب نگاه قطب شمالی ایالات متحده نگریست. آمریکا پیوسته در پی گسترش نفوذ خود در گرینلند بوده است. در قرن نوزدهم ویلیام سوارد، وزیر خارجه وقت آمریکا که خرید آلاسکا از روسیه را نهائی کرد، برای خرید گرینلند اقدام کرد ولی موفق نبود. بعد از جنگ جهانی دوم ، ترومن به دانمارک که مالکیت گرینلند را در اختیار دارد، پیشنهاد ۱۰۰میلیون دلاری داد ولی دانمارک موافقت نکرد ولی در ۱۹۵۳ با قرارداد ویژه نظامی برای استقرار نیروهای نظامی آمریکا در گرینلند موافقت کرد. آرزوی خرید و الحاق گرینلند در دوره اول ترامپ در ۲۰۱۹ مطرح شد.اما به نظر میرسد که در دور دوم سروصدا و ماجرای گرینلند، متفاوتتر باشد
فرستادن فرزند ترامپ به مرکز گرینلند در هفته اول ژانویه۲۰۲۵ در کنار اهمیت بستر تاریخی مورد اشاره لایههای گوناگون دیگری نیز دارد. رابطه آمریکا، با دانمارک رابطه آمریکا با متحدین ناتو، ماهیت خود مختارانه گرینلند و عدم تمایل به پیوستن به کشورهای دیگر و از همه مهمتر بازگشت آمریکا به سیاست استعماری گسترش سرزمینی، لایههای در خور توجهی اند. در بین محافل سیاسی و مراکز تحقیقاتی آمریکا، در مورد انگیزه ترامپ در طرح چنین مباحثی، نظرات مختلفی بیان شده و جالب آنکه برخی میگویند که او برای انحراف افکار از عدم توانائی در تحقق شعارهای انتخاباتی، چنین حرفهایی میزند. هر چه هست نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که سیاست بینالملل، دگرگون شده و قطب شمال به کانونی از منازعات ژئوپلتیکی تبدیل شده است.
جالب آنکه چین از دو دهه گذشته، جاده ابریشم قطبی را به عنوان مکمل کلان پروژه جاده ابریشم خود معرفی کرده و اقدامات عملی در این خصوص اتخاذ کرده است و جالب آنکه در ادبیات استراتژیک جدید ایالات متحده، از همکاری چین و روسیه در زمینه نظامی در قطب شمال بحث میشود.
همراه با نگرشها و طراحیهای نظامی، باید اشارهای به فعالیتهای دیپلماتیک در قطب شمال نیز کرد. در قالب دیپلماسی چندجانبه، شورای قطب شمال باحضور آمریکا، روسیه،کانادا، سوئد، فنلاند، ایسلند و دانمارک و چین راهاندازی شده است .این شورای بینالمللی، حدود دوجین عضو ناظر دارد و گستره قابل توجهی از مسائل و موضوعات در اجلاسهای مختلف آن مطرح میشود. در دو دهه گذشته، شورای قطب شمال، نسبتاً یکی از فعالترین نهادهای چندجانبه بوده است.اما ایالات متحده مهمترین کنشگر در قطب شمال میباشد.
فعالیت ایالات متحده در قطب شمال، عمدتاً با نگاه استراتژیک و البته با وجوه برجسته علمی و اقتصادی است. میتوان گفت که آمریکا، دارای منظومهای چندلایه در مورد قطب شمال است. پنتاگون یا وزارت دفاع آمریکا در سال ۲۰۲۴ میلادی، استراتژی قطب شمال را تدوین و ارائه داد. وزارت خارجه آمریکا، سفیر ویژهای را برای امور قطب شمال منصوب کرده است.
در شهر واشنگتن، موسسه قطب شمال، پژوهشهای قابل ملاحظهای درخصوص قطب شمال انجام داده و شبکهای از پژوهشگران و دستاندرکاران در حوزه قطب شمال را به هم وصل کرده است. موضوع گرینلند را باید در قالب نگاه قطب شمالی ایالات متحده نگریست. آمریکا پیوسته در پی گسترش نفوذ خود در گرینلند بوده است. در قرن نوزدهم ویلیام سوارد، وزیر خارجه وقت آمریکا که خرید آلاسکا از روسیه را نهائی کرد، برای خرید گرینلند اقدام کرد ولی موفق نبود. بعد از جنگ جهانی دوم ، ترومن به دانمارک که مالکیت گرینلند را در اختیار دارد، پیشنهاد ۱۰۰میلیون دلاری داد ولی دانمارک موافقت نکرد ولی در ۱۹۵۳ با قرارداد ویژه نظامی برای استقرار نیروهای نظامی آمریکا در گرینلند موافقت کرد.
آرزوی خرید و الحاق گرینلند در دوره اول ترامپ در ۲۰۱۹ مطرح شد.اما به نظر میرسد که در دور دوم سروصدا و ماجرای گرینلند، متفاوتتر باشد. فرستادن فرزند ترامپ به مرکز گرینلند در هفته اول ژانویه۲۰۲۵ در کنار اهمیت بستر تاریخی مورد اشاره لایههای گوناگون دیگری نیز دارد. رابطه آمریکا، با دانمارک رابطه آمریکا با متحدین ناتو، ماهیت خود مختارانه گرینلند و عدم تمایل به پیوستن به کشورهای دیگر و از همه مهمتر بازگشت آمریکا به سیاست استعماری گسترش سرزمینی، لایههای در خور توجهی اند.
در بین محافل سیاسی و مراکز تحقیقاتی آمریکا، در مورد انگیزه ترامپ در طرح چنین مباحثی، نظرات مختلفی بیان شده و جالب آنکه برخی میگویند که او برای انحراف افکار از عدم توانائی در تحقق شعارهای انتخاباتی، چنین حرفهایی میزند. هر چه هست نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که سیاست بینالملل، دگرگون شده و قطب شمال به کانونی از منازعات ژئوپلتیکی تبدیل شده است