محمود پورعالی در اطلاعات نوشت: میگویند یک کشتی بزرگ را حتی یک سوراخ کوچک میتواند، غرق کند. نمیدانم در این مملکت چند تا از این کشتیها داریم که با بیتوجهی به مشکلات سرنشینانشان که در حقیقت هموطنانمان هستند، ذره ذره در دریای مشکلات غرق میشوند.
۲۶ سال پیش سرنشین یکی از این کشتیها شدم، کشتی که میگویم در واقع استعارهای است برای قطعه زمین بزرگی موسوم به زمینهای «جهان بین در منطقه مارلیک ملارد کرج» که به قطعات کوچک تقسیم و به ۳ هزار خانوار فروخته شده است. در آن سال آنچه موجودی داشتم، و آنچه سرمایه زندگیام بود مثل بقیه فروختم و با قرض و قوله یک قطعه ۲۴۰ متری را به صورت قولنامهای خریدم.
از ۳۲ سال پیش تاکنون این خانوارها چشم به ساحل امید دوختهاند و در طول این سالها حتی شماری از این عزیزان هموطن با هزاران آرزو برای داشتن سرپناه، جان به جان آفرین تسلیم کردند و غزل خداحافظی را خواندند!
چه آنهایی که رفتند و چه آنهایی که ماندهاند، دردی مثل خوره به جانهایشان افتاده است. دردی که زخم آشکار نیست، بلکه اوج خشمی است که از درونشان میجوشد و به بیرون فوران میکند. سوال این ۳ هزار خانوار از مسئولان وزارت راه و شهرسازی این است که چرا هر بار ناخدایی که مشابه مثال همان کشتی و ناخدایش، است پارو زنان و به همت همان سرنشینان، خودش را به منطقهای که این کشتی لنگر انداخته است میرساند و با طی تشریفاتی در حضور همانها، جایش را با ناخدای قبلی عوض میکند و با حرفهای نویدبخش برای آیندهای بهتر و روشنتر، سکان این کشتی سوراخ شده را در دست میگیرد.
شاید میداند که در این دریای پرتلاطم و پرمروارید از این کشتیها زیاد است و باز هم میداند که کاری از پیش نخواهد برد. زیرا اگر قرار بود برای این سرنشینان گرفتار در دل این طوفان کاری انجام میگرفت، باید در این ۳۰ سال تحقق مییافت. پس بهرهبرداری از جایگاه بهدست آمده که هم شهرت دارد و هم ثروت، برایش کفایت میکند و گویی که از این کشتیها زیاد دیده است و نیازی نیست که به سوراخ شدنشان توجه کند!
صاحبان این زمینها همچنان امیدوارند که شاید پیش از مرگشان کسی پیدا شود و با انسداد سوراخ کشتی یاد شده دل سرنشینان آن یعنی مالکان زمینهای «جهان بین» را شاد کند. سالها است که با نزدیک شدن به سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی همگی یک صدا به هم پیغام میدهند که امسال در دهه باشکوه فجر، حتماً خبر خوشایند صدور مجوز برای زمینهایمان از سوی وزارت راه و شهرسازی اعلام خواهد شد که اگر اعلام شود، «بر این مژدهگر جان فشانیم روا است!» خدا میداند، ما که سالها است به انتظار کشیدن عادت کردهایم و دیگر نه مویی در سرمان مانده است و نه چشمانی که خوب ببینیم و نه دندانهایی در دهان که اگر باز هم وعدههایی داده شود، احتمالاً گوشهایمان هم نخواهد شنید! فقط در دل آرزو میکنیم که خدای مهربان نگذارد سوراخهای کوچک، کشتیهای بزرگ مردم عزیز ما را غرق کند!
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز/ باشد که باز بینم دیدار آشنا را!