عاصفه اله وردی در یادداشتی در ضمیمه خانواده امروز روزنامه اطلاعات نوشت: حتماً کودکانی را دیدهاید که به طور دائم از همکلاسیها یا دوستان خود شکوه و شکایت میکنند. «دوستم من را هل داد، به زور وسیله من را گرفت. نوبت من را رعایت نمیکند. همیشه من را میزند» یا شکایت نوجوانان که از اطرافیان خود میگویند:«او با من قلدری میکند. او میخواهد همیشه حرف، حرف خودش باشد، از بودن در کلاس احساس خوبی ندارم. من دیگر به مدرسه نمیروم.» اغلب در قبال چنین نگرانیهایی نمیدانیم چگونه واکنش نشان بدهیم پس با هم ببینیم چه باید کرد.
یادگیری ارتباط
بهنظر میرسد همه چیز را تا قبل از ورود کودک و نوجوانمان به مدرسه به آنها یاد دادهایم. اینکه چگونه آنها میتوانند با دیگران دوست شوند. چگونه با دوستانشان ارتباط برقرار کنند. چگونه در مقابل ظلم و زور بایستند و چگونه در کلاس درس فعال باشند، اما به واقع این گونه نیست.
موضع مظلوم
ما عادت کردهایم که خودمان را قربانی محیط، فرهنگ، و افراد دیگر بدانیم و در واقع مسئولیت پذیری خود را در شناخت بهتر خود و تغییر خود از یاد بردهایم؛ به همین دلیل در بسیاری از موارد خود را مظلوم میدانیم و دیگران را ظالم. این موضع مفعولانه که ما برای خود برگزیدهایم، روی فرزندنمان هم اثر میگذارد و آنها هم به طور ناخودآگاه خود را در ارتباطات با دیگران ناتوان میبینند.
خود را بیان کن
اغلب در کارگاههای مهارتهای زندگی از کودکان و نوجوانان میخواهم به فرایند فکرشان در مورد هر موضوعی توجه کنند. اینکه چه فکری در سر دارند، این فکر چه احساسی در آنها ایجاد میکند و دلشان میخواهد چه رفتاری نشان بدهند. پس در واقع پس از هر اتفاق ناخوشایندی از آنها میپرسم:«چه فکری توی سرت داری؟ چه حسی داری؟ دلت میخواهد چکار کنی؟»در اغلب موارد پرداختن به این سه مورد فرزندمان را از موقعیت مفعولانه و مظلومنما، به موقعیت فاعلانه میرساند و این حس را به او میدهد که قادر است موثر باشد و ارتباط موثرتری برقرار کند، اما در این راه چالشهایی هم وجود دارد.
والدین چه میگویند
یکی از مادرها میپرسد وقتی پسرم موقع درس خواندن مطلبی را متوجه نمیشود، برگه دفترش را پاره میکند و روی زمین میاندازد یا مدادش را میشکند. در این باره چه برخوردی باید داشته باشم؟
به این مادر میگویم پسرت به مادری احتیاج دارد که احساس او را در آن زمان درک کند و به او یاد بدهد چگونه با احساسش برخورد کند. در آن لحظه پسرت دوست دارد این جمله را بشنود: میفهمم وقتی کسی جواب یک سئوال را پیدا نمیکند، چقدر احساس بدی پیدا میکند. خود من هم دلم میخواهد همه چیز را پاره کنم و بشکنم، اما بهتر نیست که وقتی این احساس به تو دست میدهد به من بگویی که:«من حال خوبی ندارم. عصبانی هستم. میشود که من را کمک کنید؟» آن وقت من یا پدر به تو کمک میکنیم تا راه حلی پیدا بشود.
چطور بپرسیم
یکی از معلمها از من میپرسد: وقتی از شاگردانم در مورد احساساتشان میپرسم، به جایی نمیرسم. چون معمولاً آنها با این جمله به من پاسخ میدهند:«هیچ احساسی ندارم یا نمیدانم چه احساسی دارم.» به این معلم که برایش تا این حد برخورد درست با شاگرد مهم است، میگویم: اگر در مورد احساسات کودکان طوری صحبت کنیم که آنها حس کنند آنها را مورد بازخواست قرار میدهیم، اتفاق عکس میافتد. مثلاً با حالتی از آنها بپرسیم که چه احساسی داشتی؟ حالا چه احساسی داری؟ عصبانی هستی؟ ترسیدهای؟ چرا چنین احساسی داری؟ با چنین سئوالاتی در واقع فرزندمان را به سکوت دعوت میکنیم.
قرار گرفتن واژه «چرا» در اول صحبتهای ما، او را مجبور میکند تا به نحوی احساساتش را توجیه کند؛ چون به دنبال دلیلی منطقی و قابل پذیرش میگردد و بیشتر اوقات هم دلیلی پیدا نمیکند. بهتر است به جای پرسیدن «چرا»، به او بگوییم:«چی شد» که عصبانی شدی یا احساس او را در آن لحظه این گونه تشریح کنیم:«خیلی بد است که کسی آدم را اذیت کند. دلیلش مهم نیست به هر حال به آدم صدمه میزند.» چنین جملههایی باعث میشود که او بخواهد بیشتر صحبت کند و اعتماد کند.
شکایت فرزندان
وسطهای سال تحصیلی معمولاً درسهای بچهها سنگینتر میشود. بسیاری از پدر مادرها این سئوال را دارند که در مقابل ناراحتی فرزندمان از اینکه میگوید چقدر معلم درس میدهد و ما را مجبور میکند که حجم زیادی از درس و تمرین را انجام بدهیم، چه کار باید انجام دهیم.
چه واکنشی باید داشته باشیم؟
کودکان نیاز دارند که مشکل آنها را بزرگ ببینیم و درک کنیم تا چه حد به آنها فشار میآید. میتوانیم با این جملهها به او این حس را بدهیم:«میفهمم که از این همه فشار چقدر عصبانی و دلخور هستی. آقای معلم واقعاً از شما زیاد کار میکشد. اگر تو معلم بودی مطمئنم که گاهی وقتها به شاگردانت تعطیلی میدادی.»
بشنویم از معلم
وقتی چنین حرفهایی را به یک مادر میزنم، میدانم که در قبال آن، معلم از من میپرسد:«اگر کودکان احتیاج دارند که بدترین نوع احساساتشان هم پذیرفته شود، آیا این گونه مجوز برای هر عمل ناشایستی به آنها داده نمیشود؟» به معلم میگویم اگر ما تفاوت بین احساس و رفتار را اول خودمان تشخیص دهیم و بعد با کودکان کار کنیم که بتوانند فرق آنها را درک کنند، این اتفاق نمیافتد چرا که وقتی یک کودک عصبانی میشود حق دارد بدترین احساسات خود را بیان کند، اما حق ندارد با یک رفتار نادرست به کسی آسیب برساند. این رفتار چه جسمی چه روانی به طرف مقابل آسیب میزند، اما احساساتِ بیان شده خشم را در درون فرد کاهش میدهند.