محمدعلی فیاض بخش: چه میشود که قطبیسازیهای کاذب و افراطی در جامعه، حتی گروهی از فرهیختگان و اندیشهورزان را نیز به جان هم میاندازد؛ تا جایی که فاجعهی دهشتناک و سبعانهی کرمان- که واژگان از توصیف سبعیّت آن کم آوردهاند- نیز محلّ نزاع میشود؟
البته که ژاژخایی و نشخوارگری افرادی که به شانس و اقبال یا شانتاژ و ارفاق، چهرهای به اصطلاح سلبریتی یافتهاند محلّ این نوشتار نیست؛ همان کسانی که در بزنگاهها گوهر بدل وجودشان را نمایان میکنند و با تعبیراتی خباثتآمیز، مثل غذای نذری و شربت، به بدنهای تکهتکهشده پوزه میزنند و به بازماندگانشان طعنه. نه! سخن اصولاً متوجه آنها نیست، که قلم لایقتر از عدد و رقم آنهاست.
سخن در مورد ناسنجیدگیِ گفتار از سوی کسانیاست که لااقل مرجعیتی فکری برای بخشهایی از جامعه دارند و شأنی فراتر از فرصتطلبیِ بیسوادانه بر خود فراهم آوردهاند. این افراد، چه در مقام استادی دانشگاه و چه بر فراز خطبهی جمعه و جماعات، در هنگامههای همدلی و وفاق یک ملّت بر سر یک مصیبت مشترک، چرا همچنان دست از جدال نمیشویند و همچنان بر طبل تفرقه و تشتّت میکوبند؟
چرا یک مصیبت بزرگ از سوی برخی، لطف الهی قلمداد شود؟ و چرا از سویی دیگر، اصرار بر مبرّا دانستن دامن پشتیبانانِ همیشگیِ این فجایع؟ آیا واقعا نمیتوان هنگام بروز این فجایع- که امید آن داریم که دیگر مباد- چندصباحی زبان را در دهان محافظت کرد و بر اصل مصیبت تمرکز نمود؟ آیا نمیتوان به جای غنیمتدانستن صحنه برای ادامهی مجادلات سیاسی و مهآلودهترکردن ماجرا، همدلی و سازواری با مصیبتزدگان را پیشتر و فراتر از ناسازگاری در صحنههای رسانه و خطابه نشاند؟
ما را چه شدهاست و اینهمه قطبیسازی در درون خانهی بزرگی به نام ایران!؟