شهرداری تهران بنر زده در کوچه و خیابان که: رژیم حرامزاده صهیونیستی. احتمالا همین جماعت اند که درست جای همین بنرها مینویسند: تهران شهر اخلاق؛ و لابد توقع دارند این ذوق ورزیها و هنرنماییها شهروندان را تحت تاثیر قرار دهد.
نمیخواهم بگویم خدای ناکرده این دوستان آدمهای بی اخلاقی هستند، ولی شاید بتوان گفت احتمالا اخلاق از منظر آنها تعریف دیگری دارد وگرنه این قدر آشکارا و در این ابعاد چنین کلمهای را در معرض دید مردم قرار نمیدادند؛ و باز شاید بتوان گفت طراحان و مجریان این طرح بدیع برایشان مهم نیست که فرزند کوچک من و شما با دیدن چنین بنری بپرسد: حرامزاده یعنی چی؟ احتمال هم دارد این کلمات در بین این دوستان رایج باشد و با به کار بردنش نزد زن و فرزند خیلی هم مشکلی نداشته باشند.
بحث اخلاقی نمیکنم. اما واقعا با نوشتن این کلمه شهرداری تهران چه چیزی را میخواهد ثابت کند؟ این که خیلی دلش به درد آمده است و با دیدن تصاویر حمله وحشیانه صهیونیستها صبر و قرار از کف داده؟ خب، ما هم با دیدن آن تصاویر به خشم آمدیم و شاید بدتر از اینها را زیر لب زمزمه کردیم آیا مجازیم فی المثل آن چه بر زبان آورده ایم در خبرگزاری منتشر کنیم؟ شاید هم دوستان میخواهند به بعضیها اثبات کنند که دارای روحیه انقلابی هستند. والله بالله تالله ما به انقلابی بودن شما شهادت میدهیم، نیاز نیست شهر را به گند بکشید. دیگران هم شما را به انقلابی گری پذیرفته اند که کاری به کارتان ندارند. روزنامهای که هزینه اش را از جیب شهروندان میپردازید به جای پرداختن به آداب شهرنشینی و مسائل زندگی شهری رسما شده است ارگان یکی از احزاب تندروی سیاسی. صفحه یک این روزنامه هیچ ربطی به نامش ندارد. آنها هم هر روز میخواهند به دیگران اثبات کنند انقلابی اند. آیا اثبات انقلابی گری فقط با فحش دادن و تندروی امکان پذیر است؟ اگر فردا روزی کسی به جای شما آمد و یا در مجموعه شما دستش به جایی بند شد و خواست اثبات کند از شما انقلابیتر است چه باید بکند؟ باید چیزی بنویسد که دست کم یکی دو پله از حرامزاده جلوتر باشد. میدانید نتیجه چه خواهد شد؟
کسی با شما خصومت شخصی ندارد. اگر هم کسی داشته باشد صاحب این قلم ندارد. همین امروز داشتم پیش چند تن از دوستان از خوش ذوقی برخی از هنرمندانی که با مجموعه شهرداری کار میکنند سخن میگفتم و مشخصا به همین ابیات خوبی که از بعضی شاعران معاصر بر در و دیوار نصب شده است و از آن جمله به بیتی از زنده یاد غلامرضا شکوهی اشاره میکردم، اما چرا وقتی میتوان از توان آن دوستان هنرمند بهره گرفت به فحاشی روی میآورید؟ مثلا در حرامزاده خواندن رژیم صهیونیستی چه لطفی نهفته است؟ حتما باید رونق مسلمانی ببرید تا خدا و خلق خدا از شما راضی باشند؟ حتما باید یک جورهایی به دیگران ثابت کنید که تندرو هستید تا مطلوب مشتی سیاست پیشه واقع شوید؟ نمیشد به جای آن جمله مشنگانه کمی ذوق ورزی کنید و مثلا بیتی یا مصراعی از مثنوی درخشان علی معلم را بیاورید؟: صحرا هنوز زیر سم باد کافر است!