محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی که در دوره اول ریاستجمهوری مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی در معاونت سیاسی وزارت کشور قرار داشت، در گفتوگویی با هممیهن به تبیین نظرات هاشمی در دوران ریاستجمهوری پرداخت و گفت: برای آقای هاشمی دو جنبه بسیار اهمیت داشت. یکی اعتقاد و اعتماد تمامعیار و خالصانهای که نسبت به شخص رهبری امام و انقلاب داشت و دوم در وجود ایشان منافع مردم، اهمیت مردم و نجابت مردم به عنوان ولینعمتان کشور، موج میزد و هر تلاشی که میکرد، معطوف به این بود که بتواند باری از مشکلات مردم کم کند.
مهمترین محورهای این گفت و گو را می خوانید:
*امروز همه دولتمردان و افرادی که ملی فکر میکنند و دلسوز کشور هستند، وجود آقای هاشمی برایشان وجود مغتنمی بود و الان حداقل دیدگاههایی که ایشان در نحوه اداره کشور مطرح میکرد و روی آن تاکید داشت و با همان دیدگاهها دولت سازندگی را مدیریت کردند و دولت اصلاحات هم بر ریل همان دیدگاهها حرکت میکرد، آن دیدگاهها را مطالبه میکنند.
*آقای هاشمی را باید در آن قدر و منزلت طبیعیاش به رسمیت بشناسیم و حرمت بگذاریم و بپذیریم که امروز جامعه، کشور و حاکمیت ما نیازمند وجود چنین افرادی است و چون نیست، باید حتماً آموزههایی که به آن تمسک پیدا کرده ملاک کار قرار دهیم تا این رویکردها بتواند به کشور کمک کند.
*شاید از جهاتی، آقای هاشمی به قوامالسطنه شبیه بود چون یک سیاستمدار حرفهای و توانمند بود که از ضعفها، قوت میساخت و از تهدیدها، فرصتسازی میکرد؛ هاشمیرفسنجانی هم چنین نقشی را داشت. از متن جنگ به عنوان جنگ، توانست فرمانده صلح شود و آن بحران نگرانکننده هشتساله را از سر ملت ایران دفع کند.
*جمله معروف ایشان که در پارلمان اشاره کردند که من به جای همه وزیران کابینه سیاسی هستم و نیازی نیست که وزیران سیاسی باشند، در مقام تحقیر وزرای خودش نبود. بلکه پیام این بود که الان وقت برای مجادلههای روشنفکری و سیاسی نیست و باید همه تلاش کنیم که مشکلات و خرابیهای دوران جنگ را مرتفع کنیم و ایران را به مرحله و آستانهای از توسعهیافتگی برسانیم و در آینده فرصت برای بحثها وجود دارد.
*ایشان عملاً نسبت به مطالبه تمامیتطلبانه روحانیت برای حضور در صحنه سیاسی موضع منفی داشت.
*آقای هاشمی قائل به این بودند که به صورت تدریجی و گام به گام، ما باید به سمت راهبری سیاست توسط احزاب برویم اما باید موانعش را هم برداریم و تا زمانی که این موانع برداشته نمیشد، احساس این بود که ما نمیتوانیم رقابتهای سیاسی را در قالب احزاب و دست به دست شدن قدرت توسط احزاب در نظر بگیریم و طبیعی هم بود که با توجه به اینکه از یک دولت متمرکز آمرانه حکومت سلطنت به یک حکومت دینی اسلامی با نگاه آمرانه روحانیت ورود کرده بودیم، باید یک زمانی بگذرد.
*من بر این باورم که ریشه موفقیتهای دولت آقای خاتمی هم در دستاوردهای دوران آقای هاشمیرفسنجانی نهفته است و عملاً ما وقتی میخواهیم تاریخ دولتها را بررسی کنیم، دولتهای هاشمی و خاتمی را در یک پکیج ۱۶ساله مورد بررسی قرار میدهیم و نشان میدهیم که در یک قرن اخیر، یعنی از دوره رضاخان تا به امروز اگر ما به ۳دوره توفیقآمیز اقتصاد رو به رشد در کشور داشته باشیم، یکی از آن دورههای سهگانه حد فاصل سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۴ است که دقیقاً منطبق بر دوران درخشان مدیریت نظام دولتی ایران حول محور هاشمی و خاتمی است که خود آقای خاتمی هم از دولتمردان برجستهای است که در دولت مهندس موسوی که آقای هاشمی پشتیبان آن بود و همچنین دولت خود ایشان، تجارت مدیریت خودش را کسب کرده بود.
*به دلیل برخی از تندرویها و افراطی که دوستان رادیکال ما در حوزه اصلاحات داشتند، تا حدودی چهره آقای هاشمیرفسنجانی مخدوش شد. اما دولت آقای خاتمی که به پایان رسید و دولت احمدینژاد که طلوع کرد، دلالت بر این داشت که برخی از رفتارهای دوستان ما و خودمان باعث تولد چنین دولت تبهکاری شده است.
*وقتی که در سال ۱۳۹۲ به دلیل شرایط موجود، آقای هاشمی احساس تکلیف کرد که باید به صحنه بیاید و مسئولیت کشور را عهدهدار شود، بررسی و برآوردی که نهادهای نظرسنجی حاکمیت به صورت خصوصی داشتند، این بود که آقای هاشمیرفسنجانی با ظرفیتی نزدیک به ۸۵ درصد آرا پیروز انتخابات خواهد شد و این پیروزی علاوه بر اینکه قدرت را از دست جریان افراطی راست خواهد گرفت، یک برکت و آثار دیگری هم خواهد داشت و اثر این بود که ثابت میکرد گفتمان خروج از مناقشه سال ۸۸ که آقای هاشمی منادی آن بود، بر هر گفتمان دیگری برتری مییافت و این جریان برای حضراتی که در حوزه قدرت غیرانتخابی بودند سخت آمد و اینها به سمتی حرکت کردند که با بهانهجوییهای کاملاً ناموجه تحت عنوان کبر سن، ایشان را از این موقعیت بازداشتند.
*ایشان قائل به دید باز سیاسی بود اما معتقد بود این دید باز سیاسی و فضای سیاسی باز باید در زمانی خودش را نشان دهد و عملیاتی شود که استعداد اجتماعی فراهم شود. ایشان قائل بر این بود تا زمانی که ما به لحاظ اقتصادی و توانمندی جامعه و بهخصوص طبقه متوسط شهری، به نقطه مقبولی نرسیده باشیم، هرگونه شعار توسعه اجتماعی و سیاسی که فاقد پشتیبانیهای اقتصادی باشد، اینها عملاً یک اقدام ناقص خواهد بود و تاثیر نخواهد گذاشت.
میگفتند که با درآمد اندک چطور میتوان حرف از دموکراسی زد. آقای هاشمی اساساً علاقهمند نبود با شرایطی که فقر فراگیر است، به جای اینکه به سمت تقویت زیرساختهای مالی و اقتصاد ملی برویم، به سمت باز کردن دروازههای سیاسی و اجتماعی برویم و اعتقاد داشت این موضوع به کشور لطمه خواهد زد. ولی در عین حال اعتقاد داشت اگر شرایط فراهم شود، این استعدادها خودش را نشان خواهد داد.