یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ۰۶:۱۸
نظرات: ۰
۰
-
وقتی چنگیز مغول منجی مسیحیت شد!

هجوم چنگیز به ایران، این بار او را در سیمای ملک داوود و منجی مسیحیت و رهایی‌‏بخش «ارض مقدس» ظاهر ساخت. و بر همین اساس، پاپ اونوره سوم مکرر خبر پیشرفت پیروزمندانة ملک داوود را به اروپاییان می‌‏داد.

حمید یزدان‌‏پرست - اطلاعات: رفتار خشنونت بار  رژیم اشغالگر قدس با ساکنان اصلی سرزمین فلسطین در هفت دهه گذشته و به یژه جنایات بی سابقه اش در یک سالة اخیر که دهها هزار کشته و  میلیون ها نفر آواره داشته و حدود ۱۴۰۰ خانواده به کلی از میان رفته اند، هرچند در جهان پیچیده، اما موجب نشده حمایت دولتمردان غربی از عاملان این جنایت ها کاستی بگیرد. وقایع اخیر سوریه نیز  که به  آوارگی یک میلیون نفر  انجامیده، حساسیتی در آنها برنینگیخته است. چرا؟ نوشتار زیر سابقه چنین رفتاری را در قرون کذشته مطرح می سازد.

صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب/ زلف و روی تو در اسلام، صلیب و صنم‌‏اند
(سعدی)

 سابقه اختلافات ایران و روم به اعصار کهن بازمی‌‏گردد: هخامنشیان و تصرف آتن، اسکندر و آتش زدن تخت‌‏جمشید، اشکانیان و بیرون راندن مقدونی ها، شاپور ساسانی و دستگیر کردن والریانوس ـ امپراتور روم ـ و بر زانو نشاندن او، جنگهای چندصد ساله بر سر ارمنستان، اختلافات مذهبی  سیاسی مسیحیان و زرتشتیان و موارد دیگر، از دیرباز این دو تمدن کهن را رو در روی یکدیگر قرار می‌‏داد و طبیعی است که طرفین در جلب متحدانی از کشورهای همسایة دشمن بکوشند. 

روم این بخت را داشت که از پشت سر آسوده باشد؛ چه، قلمرو گسترده‌‏اش به اقیانوس اطلس ختم می‌‏شد؛ درحالی‌‏که ایران در پشت سر با هند، چین، بیابانگردان زردپوست (هون،  مغول،ایغورها) و در شمال و بخشی از شرق با بیابانگردان سفیدپوست آریایی (سکاها، خیون ها، کوشانیان و...) همسایه بود و روم به خوبی می‌‏توانست از این اهرم استفاده کند.. 

این وضعیت پس از گرایش روم به مسیحیت و ایران به اسلام، همچنان برقرار ماند. تجارت ابریشم و بعدها تبلیغ مسیحیت و به ویژه جنگهای صلیبی و نیاز جهان عیسوی به فضایی گسترده‌‏تر، ضرورت ایجاد راه ارتباطی مستقل و مطمئن آنها با کشورها و مردمان پشت سر ایران را آشکار کرد. از این روی با رواج محدود مسیحیت در نواحی شرقی، خصوصاً هند و برخی مناطق زردپوست نشین مواجه می‌‏شویم؛ به‌‏ طوری که می‌‏بینیم برخی از این قبایل هنگام رویارویی مغولان با ایران، به مسیحیت گراییده‌‏اند؛ از جمله ایغورها و قبایل مغولی کرائیت، نایمان، مارگیت و انقوت.۱ 

با این‌‏حساب طبیعی است که دستگاه مسیحیت از این موقعیت کمال استفاده را ببرد و اگر بتواند، میانه ایران و کشورها و حکومت های پشت سرش را شکرآب سازد.

در این نوشتار به اختصار تنها به بررسی رفتار و بازتاب چند شخصیت مهم مغول می‌‏پردازیم و موارد دیگر را به تاریخ‌‏پژوهان وا می‌‏گذاریم.

۱ـ چنگیز، منجی مسیحیت!

هجوم مغولان به جهان اسلام، بهترین موقعیت را برای مسیحیت فراهم آورد. بازتاب اولیة اخبار جنگ برای آنها چنان شادکننده بود که همه چنین می‌‏پنداشتند این هجوم به ‌‏‌‏فرمان و رهبری «مَلک داوود» صورت گرفته است؛ کسی که به گمان ایشان پادشاه مسیحی هند بود و خداوند او را برای شکستن کافران و نابودی اسلام فرستاده است. پیش از اینها چون خبر بدرفتاری کوچلک خان (پسر رئیس قبیله نایمان که فرمانروایی قَراخَتائیان را به چنگ آورد) با مسلمانان آسیای مرکزی به سپاه صلیبی در خاورمیانه رسید، او ملک داوود تصور می‌‏شد؛ وی مسلمانان را وامی‌‏داشت که مسیحی یا بودایی شوند. 

پیشتر نیز یِلوتاشه (Yeh- lÜ ta-shih)، مَلک یوحنا تصور می‌‏شد: «پادشاه والاجاه و شکوهمند هندها»؛۲ به‌‏گونه‌‏ای که پاپ الکساندر سوم (۱۱۵۹ ـ ۱۱۸۱م) به وجود چنین شخصی باور کرده بود و در سال ۱۱۷۷م پزشک مخصوصش را به‌‏سوی شرق فرستاد! گزارشی که در سال ۶۱۸ق/۱۲۲۱م در اروپا منتشر شد، حاکی از پیشروی پیروزمندانة ملک داوود در ایران اسلامی بود. شادی غربیان از این خبر به جایی رسید که نماینده پاپ در اردوی صلیبیان، پیشنهاد صلح سلطان مسلمان را رد کرد و بر آن شد تا به قاهره بتازد؛ چه، به پیروزی مسیحیان و نابودی اسلام ایمان داشت!

هجوم چنگیز به ایران، این بار او را در سیمای ملک داوود و منجی مسیحیت و رهایی‌‏بخش «ارض مقدس» ظاهر ساخت. و بر همین اساس، پاپ اونوره سوم مکرر خبر پیشرفت پیروزمندانة ملک داوود را به اروپاییان می‌‏داد۳ و این شایعه در اروپا بر سر زبان ها افتاد که پاپ از مغولان برای حمله به سرزمین های اسلامی دعوت کرده است.۴ یکی از انواع تبلیغات غربیان درباره پیدایش ناگهانی مغولان این بود که آنها همان «ده قبیلة گمشدة بنی‌‏اسرائیل» هستند؛ البته بدون آنکه چیزی از عبری بدانند!۵ ممالک کوچک مسیحی شرق نیز بدانان روی آوردند و به ایشان چونان منجیانی نگریستند که می‌‏خواهند آنها را از خطر مسلمانان برهانند. سردسته این گروه، ارمنستان بود. بعدها نیز این حکومت ها در براندازی دستگاه خلافت عباسی، کمک شایانی به مغولان نمودند.۶ به‌‏طور همزمان مسیحیان تلاش گسترده‌‏ای در رواج مسیحیت میان مغولان داشتند تا جایی که توانستند برخی از جانشینان چنگیز و بزرگان قوم را به کیش خود درآورند.

نکته‌‏ای که نباید از یادکردش غافل بود، این است که حمله مغول از آغاز تا اواخر حکومت ایلخانی، در دوران جنگهای صلیبی به وقوع پیوست که طی دو قرن و در فاصله سالهای ۴۹۳ تا ۶۹۰ق/ ۱۰۹۹ تا ۱۲۹۱م بین جهان مسیحی (به ویژه مسیحیت غربی به ‌‏‌‏‌‏رهبری پاپ و پادشاهان اروپا) با بخشهای عمده‌‏ای از جهان اسلام رخ داد. این جنگها را که به امید تصرف اورشلیم (بیت‌‏المقدس) و بیرون راندن مسلمانان از اراضی مقدس صورت می‌‏گرفت، به این دلیل «صلیبی» می‌‏نامند که جنگاوران مسیحی بر جامه خویش نقش صلیب دوخته بودند و معمولاً مجموع جنگها را به نُه جنگ بزرگ طی سه سده تقسیم می‌‏کنند که در اینجا بسیار گذرا از آن رد می‌‏شویم:

در جنگ صلیبی اول، اورشلیم به دست صلیبیون افتاد و بیش از ۲۰۰هزار مسلمان و یهودی قتل عام شدند. در جنگ صلیبی دوم صلاح‌‏الدین ایوبی درخشید و کار به فتح بیت‌‏المقدس به دست مسلمانان انجامید. جنگ‌‏ سوم به مصالحه طرفین و پایان خونریزی خاتمه یافت. در جنگ چهارم صلیبیون کاری از پیش نبردند. جنگ پنجم که به قصد تصرف اورشلیم و حمله گسترده به مصر صورت گرفت، بدون اخذ نتیجه در ۶۱۸ق/ ۱۲۲۱م پایان یافت؛۷ یعنی همزمان با تهاجم مغولان به ایران. و از این به بعد است که منافع مسیحیان و به ویژه صلیبیون به نوعی با منافع مغولان گره می‌‏خورد و شاهد گسترش روابط و رفت‌‏وآمدهای مکرر سفیران طرفین هستیم. نگرش منجیانة جهان مسیحی به چنگیز نیز تا حدی متأثر از چنین موقعیت خطیری است. فکر اینکه دو گروه جنگاور بتوانند از دو سو دشمن مشترکی به نام جهان اسلام را تحت فشار قرار دهند، چنان هیجان‌‏انگیز بود که به تناوب هر دو طرف را به تکاپو و تلاش برای جلب نظر طرف دیگر وا می‌‏داشت که در طول حضور مغولان در ایران (چه به هنگام ظهور و اوان حمله و چه در دوره استقرار و شکل‌‏گیری حکومت ایلخانی) شاهدش هستیم.

جنگ صلیبی ششم (۶۲۵ ـ ۶۲۷ق/ ۱۲۲۷ ـ ۱۲۲۹م) به دلیل تشتتی که در جبهه مسیحی وجود داشت، به خشنودی دستگاه کلیسا و پاپ نینجامید؛ با آنکه برای مدتی اورشلیم (بیت‌‏المقدس) بر اساس تعهد سلطان وقت شام و به صورت داوطلبانه به دست صلیبیون افتاد.۸ جنگ صلیبی هفتم (۶۲۵ ۶۶۴ق/ ۱۲۴۸ـ۱۲۵۴م) به فرماندهی سن‌‏لوئی  پادشاه فرانسه و در اصل برای تسخیر مصر صورت گرفت؛ اما پیش از آن با ورود مغولان به نواحی غرب آسیا مواجهیم و از قضا در همین هنگام بود که سپاهیان شکست‌‏‌‏خورده و گریزان جلال‌‏الدین خوارزمشاه رو به حوالی شام آوردند۹ و طبیعی است که به‌‏‌‏‌‏ یاری همکیشان خود بشتابند و با کشتاری هولناک، اورشلیم را از دست مسیحیان بیرون بکشند. این واقعه در سال ۱۲۴۴م رخ داد.۱۰ در نتیجه پادشاه فرانسه در سال ۶۴۶ق/ ۱۲۴۸م رهسپار مصر شد که پس از نبردهایی به اسارتش انجامید و کاری از پیش نبرد!۱۱ اما بعدها آزاد شد و خود را آماده درگیری جدید نمود. 

در سال ۱۲۵۴م هتوم ـ پادشاه ارمنستان ـ به درگاه خاقان مغول در قراقوروم رفت و مورد عنایت منگو قاآن ـ خان بزرگ مغول ـ  قرار گرفت و منشوری از او گرفت که به موجب آن مغولان حق نداشتند به قلمرو او کوچکترین تعرضی بکنند و به علاوه خان فاش کرد که برادرش هلاکو فرمان یافته بر بغداد بتازد و دستگاه خلافت را براندازد. همچنین قول داد که به شرط همکاری همة مسیحیان، اورشلیم را برای ایشان بازپس بگیرد!۱۲ محتمل است روایت سعدی از اسارتش به ‌‏دست فرنگان در بیابان قدس و به بیگاری رفتن در طرابلس که در گلستان اشاره شده (باب دوم، حکایت ۳۰) مربوط به همین دوران باشد.

۲ ـ گیوکِ مسلمان‌‏کُش

پس از مرگ چنگیز، پسرش اوگتای قاآن قدرت را به‌‏ دست گرفت (حکومت: ۶۲۶ـ۶۳۹ق)، سپس همسر او (۶۳۹ـ۶۴۳ق) و آنگاه پسرشان گیوک (۶۴۳ـ۶۴۵ق). هرچند این دوره کوتاه است، اما به لحاظ ارتباط ویژه‌‏اش با مسیحیان حائز اهمیت است. عطاملک جوینی تصریح می‌‏کند مربی گیوک که عهده‌‏دار سرپرستی‌‏اش از کودکی بود، مسیحی بود و چون او به قدرت رسید، آنها اختیارات فراوانی به‌‏ دست آوردند و رشته امور کشور را در چنگ گرفتند.۱۳ رشیدالدین فضل‌‏الله‌ نیز می‌‏نویسد: «گیوک خان همواره بر تربیت قسّیسان  [=کشیشان] و نصاری اقبال می‌‏نمود. و چون آن آوازه شایع گشت، از دیار شام و روم و آس و اُروس [=روسیه]، قسیسان روی به حضرت او نهادند و کار نصاری در عهد دولت او بالا گرفت و هیچ مسلمانی را یارای آن نبود که با ایشان بلند سخن گوید.»۱۴ منهاج سراج که در همان عصر می‌‏زیست، از نفوذ گسترده مسیحیان و دو طرح وحشتناک خبر می‌‏دهد: قتل‌‏عام مسلمانان یا اخته کردن همه مردان مسلمان! که دومی پذیرفته می‌‏شود و تنها وقوع حادثه‌‏ای تصادفی، مانع اجرای آن می‌‏شود.۱۵

بارتولد می‌‏نویسد: فرستادگان گیوک در جزیره قبرس به حضور سن‌‏لویی رسیدند و به اطلاع او رسانیدند که: «مادر گیوک، مسیحی است و خود گیوک به اتفاق هجده تن از خان‌‏زادگان و بسیاری از اعیان و ارکان دولت مسیحی شده‌‏اند و فرمانده سپاه ایل چک‌‏دای  سالهاست که تعمید یافته و اکنون عازم بغداد است تا انتقام توهینی را که خوارزمیان به خداوند، عیسی مسیح وارد آورده‌‏اند،۱۶ بکشد.»

پادشاه قبرس پیش از رسیدن این فرستادگان، به‌‏ محض ورود سن لویی به آن جزیره، نامه سمبات ‌‏‌‏‌‏برادر هتوم، پادشاه ارمنستان  را که در سمرقند نوشته شده بود، به او نشان داد که گفته بود: «مسلمانان اکنون باید تاوان گناهانی را که نسبت به مسیحیان مرتکب شده‌‏اند، بپردازند. و آنهایی که ترس و وحشت در میان مسیحیان ایجاد کرده بودند، اکنون خود دو‏‌‏‌‏برابر آنچه مرتکب شده بودند، تحمل می‌‏کنند.»

سن لویی از فکر اتحاد با مغولانِ مسیحی شده علیه مسلمانان خوشش آمد و نمایندگانی به مغولستان فرستاد؛۱۷ کاری که پیش از او پاپ اینوسان چهارم (Innocent IV)  با فرستادگان گروهی به ریاست یک راهب فرانسیسی به نام جووانی پلانو کارپینی کرد که از اصحاب اولیة قدیس پرآوازه، فرانسوا اسیزی بود و از خان جوان مغول خواست که تعمید مسیحی را بپذیرد. نکته جالب توجه اینکه پاسخ گیوک را دبیران اویغوری و کرائیتی با وجودی که بر فارسی فصیح مسلط نبودند، به این زبان نوشتند و از جمله اینکه: «...تو کی ‌‏‌‏‌‏پاپاء کلان  [=پاپ اعظم]  هستی، با کریلان [=شاهان] جمله به نفس خویش به خدمت ما بیایید؛ هر فرمانِ یاسا کی باشد، آن وقت بشنوانیم... می‌‏گویی کی: "من ترسایم، خدای را می‌‏پرستم..." تو چی دانی که خدای کی را می‌‏آمرزد، در حق کی مرحمت می‌‏فرماید؟!»۱۸

ذوق زدگی پاپ و صلیبیون به سبب بی‌‏خبری آنها از جنایت پیشگی مغولان نیست؛ چه، در همان روزگار وقایع‌‏نگار انگلیسی، متیو پاریس  (Matthew Paris) گزارش می‌‏دهد: «رئیس مغولان به همراه مهمانان خود و سایر آدمخواران برای شام، از اجساد چنان که گویی نان بودند، تغذیه کردند و چیزی جز استخوان برای کرکس ها باقی نگذاشتند... زنان پیر و زشت را به عنوان سهمیة غذای روزانه آدمخواران به آنها دادند. زنان زیبا را نخوردند، بلکه انبوه تجاوزکنندگان، آنها را با وجود گریه و زاری‌‏شان خفه کردند. چندان به دوشیزگان تجاوز کردند که آنان از بی‌‏رمقی مُردند؛ سپس پستان هایشان را بریدند تا به عنوان غذاهایی لذیذ برای رؤسای خود نگه دارند. بدن آنها یک میهمانی سرگرم کننده برای وحشیان فراهم آورد.»۱۹

فرستاده بعدی که به منظور تغییر مذهب مغولان و گرداندن ایشان به مسیحیت رهسپار قراقوروم شد، راهبی به نام ویلیام روبروک بود که در سال ۱۲۵۳م از جانب سن‌‏لویی اعزام شد و هنگامی به دربار خان بزرگ رسید که گیوک مرده بود و پسرعمویش منگو قاآن (حکومت: ۶۴۹  ـ ۶۵۶ق) زمام امور را در دست داشت.۲۰ وی همان کسی است که پادشاه ارمنستان را در سال ۱۲۵۴م به حضور پذیرفت و قول بازپس‌‏گیری اورشلیم را به شرط همکاری مسیحیان بدو داد و وعده کرد که تمام صومعه‌‏ها را از پرداخت مالیات معاف سازد و نیز از حمله قریب‌‏الوقوع برادرش هلاکو به بغداد آگاهش کرد.۲۱

۳ ـ هلاکوی قدیس!

هلاکو با سپاه عظیمی در سال ۶۵۳ق/ ۱۲۵۶م از جیحون گذشت و نمایندگان شاهان و امرای تحت فرمان مغول را به حضور پذیرفت. او در این زمان ۳۸ سال داشت. هو.لیه.وو (هلاکو)پسر تولوی و نوه چنگیز بود و بیش از هر خان‌‏زادة دیگری به چنگیز شباهت داشت؛ چه به لحاظ خصوصیات اخلاقی (همچون حزم و احتیاط وافر، انعطاف در مواقع ضروری، و سفاکی و خونریزی به هنگام لزوم)، و چه از نظر نحوه عمل.۲۲ به ‌‏همین دلیل از کودکی مورد توجه پدربزرگش بود؛ چنان‌‏که در اولین شکار، خان شخصاً بر انگشت سبابه او روغن مالید و آمادة میدان شکارش ساخت.۲۳ وی هرچند بودایی بود،۲۴ ولی از آنجا که مادر و دو همسر اصلی و بزرگش (دوقوز خاتون از قبیله کرائیت و اولجای خاتون) مسیحی بودند، بسیار هوای آنان را داشت. به‌‏‌‏‌‏اضافه آنکه در گردآوری لشکر، کوشید آنها را از غیر مسلمانان انتخاب کند و فرماندهی کل را به کیتو بوقا (Kito-Boqa) سپرد که از خانان ایل مسیحی «نایمان» بود و با مسلمانان عداوت دیرینه داشت. به این ترتیب شاید بتوان به این لشکرکشی، نوعی رنگ جنگ مذهبی نیز داد.۲۵

باری، مأموریت اصلی او از جانب برادر، فتح غرب آسیا و کلاً خاورمیانه بود. لازمة این کار سه چیز بود: اعلام همکاری و تسلیم حکومت های مستقل در نواحی مختلف ایران بزرگ، برچیده شدن بساط اسماعیلیان و تسلیم یا فروپاشی خلافت عباسی. در مورد نخست، حکام محلی همگی از در اطاعت درآمدند. در مورد دوم که کوبیدن دژهای استوار اسماعیلیان مورد نظر بود، علت را در دو چیز ذکر کرده‌‏اند: نخست، شکایت اهالی قزوین از حاکمان الموت و رفتن قاضی شمس‌‏الدین قزوینی نزد منگو قاآن و دعوت و تحریک او برای تصرف قلاع اسماعیلیه۲۶ و دوم اعزام نسنجیدة ۴۰۰ تن از فدائیان اسماعیلی در لباس مبدل به قراقوروم برای کشتن خان بزرگ؛ حرکتی که خاطر او را مشوش و عزمش را برای برچیدن بساط آنها جزم کرد.۲۷ و اما مورد سوم که برانداختن عباسیان بود، مستلزم تمهیدات فراوانی بود.

هلاکو در ۶۵۳ق/ ۱۲۵۶م وارد ایران شد و به سختی و تدریج قلاع اسماعیلیه را فتح کرد که مهمترین آنها دژ الموت در حوالی قزوین و رودبار بود که در سال ۶۵۴ق/ ۱۲۵۷م فتح شد. با سقوط این دژها و کشتار بی‌‏رحمانه از اسماعیلیان و نیز حمایت و خشنودی مردم از این اقدام، بساط اسماعیلیه برای همیشه از ایران مرکزی برچیده شد و هم‌‏اکنون نیز آنها تنها در مرزهای شرق ایران بزرگ، هند و لبنان بدون هیچ دولتی پراکنده‌‏اند. هلاکو و لشکر مغول پس از کسب این پیروزی مهم، برای انجام بخش اصلی مأموریت، رهسپار شدند.
ادامه دارد
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ دکتر شیرین‌ بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، مرکز نشر دانشگاهی، ج۱، ص۱۷۴.
۲ـ پادشاه مسیحی سه هند: شبه جزیره هند، افغانستان، ‌اتیوپی و بسیاری از آسیا تا جنوب چین./ر.ک: دوراکه ویلتس، سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ترجمه مسعود رجب‌نیا، انتشارات خوارزمی، ص۳۱.
۳ـ سفیران پاپ، ص۱۳، ۲۵، ۴۵ و ۵۴.
۴ـ بارتولد، ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ج۲، ص۸۳۴.
۵ـ دیوید مورگان، مغولها، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۷۱، ص۲۱۵.
۶ـ کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره۸۳ ـ ۸۱، مقاله دنیای مغول در تاریخ،‌ دکتر شیرین بیانی، ص۱۰.
۷ـ دکتر محمدعلی راد و ترابی کیان فر پاریزی، دو قرن وحشت، گزارشی از جنگهای صلیبی،  ص۹۸ ـ ۱۹۸.
۸ ـ همان، ص۲۰۳ و رنه گروسه، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمه دکتر ولی‌الله شادمان،ص۳۳۳.
۹ـ دو قرن وحشت، ص۲۰۷ و ۲۱۷.
۱۰ـ استیون رانسیمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمه منوچهر کاشف، ج۳، ص۲۶۹.
۱۱ـ گروسه، همان، ص۳۷۰.
۱۲ـ رانسیمان،همان، ج۳، ص۳۵۶.
۱۳ـ جوینی، تحریر نوین جهانگشای جوینی، دکتر بهروز ثروت،‌  ص۱۷۳.
۱۴ـ رشیدالدین فضل‌الله همدانی، جامع التواریخ، تصحیح محمد روشن، ج۲، ص۸۰۸.
۱۵ ـ منهاج سراج، طبقات ناصری،ج۲، ص۱۷۲.
۱۶ـ خوارزمیانی که همراه جلال الدین خوارزمشاه بودند، پس از مرگ او به خدمت سلطان صالح ایوبی ـ فرمانروای مصر ـ درآمدند و در سال ۶۴۲ ق/۱۲۴۴م صلیبیان را از اورشلیم بیرون راندند. ترکستان‌نامه، ص۱۰۳۴.
۱۷ـ همان، ص۱۰۳۵ـ ۱۰۳۶.
۱۸ـ تاریخ فتوحات مغول، ص۹۴، ۹۷ و ۲۰۷.
۱۹ـ مری ‌هال، امپراتوری مغول، ترجمه نادر میرسعیدی، ص۹۹ و ۱۰۰.
۲۰ـ همان، ص۱۰۴.
۲۱ـ رانسیمان، همان، ج۳، ص۳۵۶.
۲۲ـ دین و دولت، ج۱، ص۳۴۶.
۲۳ـ همان، ص۱۹۷.
۲۴ ـ رنه گروسه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میکده،  ص۵۸۴.
۲۵ ـ دین و دولت، ج۲، ص۱۹۹.
۲۶ـ طبقات ناصری، ج۲، ص۱۸۲.
۲۷ ـ مغول ها، ص۱۷۸.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی