دکتر نگار داوری اردکانی، دانشیار گروه زبانشناسی دانشگاه شهید بهشتی حدود یک دهه در فرهنگستان زبان و ادب فارسی مشغول به کار بوده. او از معدود پژوهشگران حوزهی زبانشناسی و زبان فارسی در ایران است که به صورت تخصصی و مستمر در حوزهی سیاستگذاری و برنامهریزی زبان پژوهش کرده است.
برنامهریزی و سیاستگذاری زبان چیست و چه تعریفی دارد؟
برخی برنامهریزی زبان را «اصلاح زبان» میدانند که اگرچه ناصحیح نیست، مصادیق معدودی از برنامهریزی زبان را دربرمیگیرد. برخی دیگر برنامهریزی زبان را «تغییر زبان» میدانند، درحالیکه بسیاری از مساعی برنامهریزی زبان برای «حفظ زبان» صورت میگیرد. بنابراین میبینید که این تعاریف رایج از برنامهریزی زبان نمیتوانند تمامیت این فعالیت وسیع را بازنمایی کنند. به نظر من یکی از جامعترین تعاریفی که از برنامهریزی زبان داده شده، تعریف کوپر (۱۹۸۵) است که برنامهریزی زبان را «تحت تأثیر قرار دادن رفتارهای زبانی افراد و جوامع» معرفی میکند.
چرا این تعریف را جامعترین تعریف از برنامهریزی زبان میدانید؟
اول اینکه کوپر در این تعریف از تغییر و حفظ و اصلاح و نظایر آن سخن نمیگوید و به جای اینهمه از لفظ «تحت تأثیر قرار دادن» استفاده میکند که شامل همهی موارد پیشگفته است، یعنی میتواند شامل تغییر، حفظ، اصلاح و... باشد. بنابراین، این تعریف دربرگیرندهی همهی فعالیتهایی است که در عالم واقع با انگیزههای مختلف با نام برنامهریزی زبان یا خارج از این عنوان انجام شده است. نکتهی دوم، تمرکز کوپر بر رفتارهای زبانی است و نه خود زبان. اون به این نکته توجه دارد که هرآنچه دربارهی زبانمان انجام میدهیم، لازم است تأثیر آن را بر گویشور زبان در نظر بگیریم؛ از دو جنبه: یکی اینکه طرح تازهی ما در خصوص زبان چه فرصتی را برای گویشورن ایجاد میکند، دیگر اینکه آیا گویشور زبان این طرح را میپذیرد یا نه؟ همسویی سیاستهای زبانی با نگرشهای زبانی گویشورن در توفیق برنامهریزی زبان امری حیاتی است. برنامهریزی زبان لازم است برای گویشورن زبانها فرصتآفرینی کند، واِلا دستکاری کردن زبانها بدون توجه به پیامدهای آن برای گویشورن نه لزوما مفید است و نه لزوما ماندگار و بادوام. برنامهریزان زبان از مادهی زبان با نام پیکرهی زبان یاد میکنند و معتقدند برنامهریزی پیکرهی زبان بدون دنبال کردن اهداف کاربردی -یعنی اهدافی که به نوعی گویشورن را منتفع کند و به کارشان بیاید- بازی زبانیای بیش نیست. بنابراین، یکی از گامهای ابتدایی در هر برنامهریزی زبانی این است که دریابیم چه نفعی به گویشورن آن زبان و سایر زبانها میرسانیم.
به نظر میرسد پژوهش در این حوزه در ایران رونقی ندارد. علت این موضوع را چه میدانید؟
به نظر من بخشی از تأخیر در رشد و رونق حوزههای علمی، فاصله افتادن بین متخصصان و مرزهای دانش، اکتفا به دانش نظری و عدم استفاده از دانشهای نظری در حل مسائل اجتماعی، همه و همه ناشی از گیر افتادن در زنجیر عادتهاست. به این معنی که وقتی اولبار تصویری از یک پدیده یا یک حوزهی دانشی در اذهان وارد شده و به همانسان بازتولید میشود، نوعی نهادینهشدگی رخ میدهد. دیگر ذهن پذیرای جایگزین جدیدی برای آن تصویر قدیمی نیست و این فرایند طبیعی ذهن آدمی است که آشناها را پاس میدارد و از پذیرش ناآشناها اجتناب میورزد. این نوع عادتزدگی نهتنها دلیل فهم ناقص ما از حوزهی مطالعاتی برنامهریزی زبان است، بلکه دلیل بسیاری از نقائص فرهنگیِ روزمرهمان نیز است. عادت بازاندیشی هنوز نه در جامعهی علمی و نه در جامعهی عمومی ما نهادینه نشده است. دقیقتر بگویم توانایی بازاندیشی انتقادی، تواناییای است که جامعهی علمی و عمومی ما محتاج آن است و این توانایی و مهارت با تمرین میسر میشود. البته کمکوشی علاقهمندان به این حوزه مثل خود من را نیز باید به این عامل اضافه کرد. نکتهی دیگر، دولتی شدن کار برنامهریزی زبان و نگاه متعصبانه به زمرهای از مباحث آن نیز بعضا موجبِ به حاشیه رانده شدن پژوهشهای این حوزه شده است. نکتهی دیگری که باید ذکر گردد این است که بخش معتنابهی از برنامهریزی زبان به مسائل و مباحث اجرای برنامهها برمیگردد که گهگاه دانشگاهیان این قسم مسائل اجرایی را دون شأن خود میدانند یا با آن احساس قرابتی ندارند. نکتهی آخر اینکه نباید تصور کنیم موضوع مدزدگی فقط پوشش و نظائر آن وجود دارد، یکی از انواع مدزدگی، مدزدگی علمی است که در دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران و جهان هم وجود دارد. از دیگر سو، توجه و اشتغال نظاممند و رسمی به کار برنامهریزی زبان معمولا در دورههای رفاه نسبی صورت میپذیرد و در زمانهای که دغدغهی معاش اصلیترین دغدغهی افراد و جوامع است، ناگزیر پرداختن به زبان نیز به محاق میرود.
مهمترین مشکل در برنامهریزی زبان فارسی را در اوضاع فعلی چه میدانید؟
خلئی که من امروز براساس آموزههای برنامهریزی زبان در گفتمان علمی و عملی احساس میکنم، کمتوجهی به اهمیت تولید فکر در غنیسازی زبان است. وقتی میگوییم زبان فارسی بر شانههای فردوسی، مولوی، خیام، سعدی و حافظ و... ایستاده است، این چه معنایی دارد؟ این افراد اندیشههای ناب خود را به زبان فارسی بیان کردهاند، بهطوریکه این اندیشهها همچنان پس از سدهها و بلکه هزارهای خواستنی و پژوهشکردنی است. پس پایهی تقویت و رشد یک زبان، تولید اندیشه است و توفیق واقعی برنامهریزان زبان در این است که بتوانند لااقل گروههایی از گویشوران یک زبان را به تولید اندیشه ترغیب نمایند و از این رهگذر بر رفتار زبانی سایر گویشوران تأثیر بگذارند.