محمد علی فیاض بخش:
اول: برای من- که در زمرهی نسل «رأیدهنده» در تمام دوران چهلوپنجساله بودهام- دیگر نه جای تعجب، بلکه تاسف و تحیّر داشت، که کسانی که بدون استثنا در این دوران، یا بر صندلی اجرا نشسته بودند یا در مقام تقنین غنوده بودند، سرسختانه کمر به اصلاح امور و جبران مافات بستهاند!
دوم: همگی، یکدیگر را به تقوا و خویشتنداری و گفتن راست و دوری از ریا سفارش میکردند؛ نوبت به سخنگقتن یکایکشان که میرسید، خویشتن خویش را مخاطب این تذکار و هشدار نمیدیدند!
سوم: آنگاه که یکی آن دیگری را به ضرب قصور یا تقصیر در گذشتهها مینواخت، حوصله نمیکرد که همین ضربت را از حریف به حوصله و انصاف دریافت کند؛ همه، بیش و پیش از آن که برنامهی آتی خود را برای بهترشدن حال ملت بیان کنند، در توافقی نانوشته بنای گرفتن حال یکدیگر را داشتند.
چهارم: وعدههای اقتصادی، تکراریتر و خستهکنندهتر از آن بود که محلی برای کلام و ارزیابی جدیدی گذاشتهباشد؛ ناامیدکنندهتر اما زمانی بود که پای مباحث فرهنگی به میان میآمد. فرهنگسازانِ دیروزی- که نتیجهی قول و فعلشان امروز اظهر منالشمس است- در این موضع، یا طفره میرفتند و از سخن به سراشیب سکوت میغلتیدند؛ یا آنگونه شعار میدادند که انگار با رسالت و هدایت جدیدی در باب فرهنگ مبعوث شدهاند.
پنجم: نوع غربالگری برای نامزدی در چنین امر سترگی نشان داد، که صدها ظرفیت و لیاقتِ آشکار و نهان برای مدیریت اجرایی کشور، چگونه در مضیقه و تنگنایی که مشاهده کردیم قرار میگیرند و از دایرهی انتخاب طبیعی و اصلحِ مردم خارج میشوند و محدودهی انتخاب در چنین تراز متوسطی تنگ میشود.
ششم: … و اما برای منِ دارای حق زندگی و صدها حقوق شهروندی، شرکت در این کنش مدنی، یعنی شرکت فعالانه در انتخابات، در حکم امید به رفع انسدادها و احیای گلوگاههاست؛ و انزوا و بیعملی در حکم خودزنی است؛ و من خود، خود را نمیزنم!