اعتماد نوشت: مجسمهسازي در تاريخ، فرهنگ و هنر ايران از قدمت چندين هزارساله برخوردار است؛ با اين حال اين هنر جز در موارد خاص، اغلب در ايران مورد غضب بوده است و بسياري از مجسمهها در دورههاي مختلف به شكلهاي متنوعي از ميان برداشته شدهاند.
در چند دهه اخير نيز همواره هنرهاي تجسمي به ويژه مجسمهسازي، روزهاي پرفراز و نشيبي پشت سر گذاشته است؛ از سرقت سريالي مجسمههاي تهران گرفته كه با وجود قرائن و شواهد موجود، اين كار بدون برنامهريزي و حمايت هرگز ميسر نميشد يا سرنوشت مجسمه «نيلبك زن» بهمن محصص كه به بهانه اينكه مشكل دارد، مدتي با لنگ پوشانده شد و بعد به يكباره تصميم گرفتند تا از مقابل تئاتر شهر برداشته شود و به بهانه اينكه در كارگاه دكور تئاتر شهر فضا كم بوده با اره برقي به جانش افتادند و تكهتكهاش كردند. بعدها اين مجسمه به گنجينه موزه هنرهاي معاصر راه پيدا كرد و قرار شد ترميم شود كه هرگز چنين نشد.
با اينكه در دو دهه اخير در تهران شاهد شكلگيري يكي از مهمترين رويدادهاي بينالمللي در عرصه مجسمهسازي در منطقه بوديم و آثار ارزشمندي در اين رويداد در طول 9 دورهاي كه برگزار شد، خلق شد و در فضاي شهري تهران نصب شد اما اين رويداد در دهمين دوره برگزاري خود كه همزمان با شيوع كرونا در جهان بود، متوقف شد و تا به امروز هم با وجود قولهاي متعدد مديران سازمان زيباسازي تهران از ادامه حيات بازمانده است. رويدادي كه نه تنها در سطح ملي تاثيرگذار بود و زمينه شكلگيري سمپوزيومهاي متنوع و متعددي را در سطح كشور فراهم كرد بلكه زمينهاي پديد آورد تا تعدادي از مهمترين هنرمندان مجسمهساز مطرح بينالمللي به ايران سفر كنند و در يك بازه زماني 10 روزه اثري شهري را خلق و در سرزمينمان به يادگار بگذارند و با حضورشان در ايران، همچون سفيراني آوازه فرهنگ و تمدن و صلحدوستي ايرانيان را به گوش جهانيان برسانند و در ديگر هنرمندان ميل سفر به ايران را بيدار كنند؛ اما با وجود اهميت برگزاري اين رويداد گويي كساني كه نقش كليدي در سياستگذاريهاي فرهنگي كشور دارند، بيكار ننشستند و با بازداشتن ادامه حيات اين رويداد هنري، تلاش كردند تا شاهرگهاي هنر شهري را در تهران و ايران مسدود كنند.
مديران فرهنگي و هنري كار را به همين جا ختم نكردند و اين بياعتنايي تا حدي پيش رفت كه امروزه اگر قدم رنجه كنيد و از برخي از ميادين و بوستانهايي كه در آنجا مجسمهاي جا نما شده سر بزنيد، متوجه اسفناكي وضعیت مجسمهها در تهران ميشويد. البته اين وضعیت در ساير شهرهاي ايران نيز مشهود است. يكي از مراكزي كه اتفاقا با سمپوزيوم مجسمهسازي تهران تولد دوبارهاش را جشن گرفت و به فضاهاي فرهنگي و هنري كشور اضافه شد تا فارغ از روزهايي تاريك و سياهي كه در تاريخ سياسي و اجتماعي ايران داشت، هويت جديدي كسب كند، زندان قصر تهران بود.در شهريور ماه سال 1391 چهارمين سمپوزيوم بينالمللي مجسمهسازي تهران با حضور 35 مجسمهساز ايراني و بينالمللي در باغ موزه زندان قصر تهران آغاز به كار كرد.
با توجه به اينكه يكي از ويژگيهاي سمپوزيومها از آغاز تا به امروز تاثيرگذاري در مخاطب و سهيم كردن در خلق اثر است؛ قرار شد اين مجسمهها در زندان قصر كه از آن به عنوان يكي از مخوفترين زندانهاي ايران معاصر ياد ميشود، بماند زنداني كه روزگاري در منطقه تهران ساخته شد كه امروزه به يكي از شلوغترين مناطق شهري تهران بدل شده و ساكنان اين منطقه از كمترين امكانات فرهنگي و هنري نيز برخوردار هستند.
اما متاسفانه با گذشت 12 سال از ساخت و جانمايي مجسمهها در باغ موزه زندان قصر، اين آثار در بدترين وضعیت ممكن به سر ميبرند و بدون اغراق ميتوان گفت شاهد قتلعام اين مجسمهها هستيم. مجسمههايي كه با تكتك آنها در لحظه لحظه خلقشان خاطره دارم و كم نيستند كساني چون من كه در جريان خلق و جانمايي اين مجسمهها بودهاند و چنين حسي را نداشته باشند. مجسمههايي كه بيشترشان پلاكهايشان مخدوش شده است، با اسپري رنگ و شعلههاي آتش به جانشان افتادهاند و سوزانده و شكستهاندشان و برخي نيز تكه پارههاي تن شان جدا از هم در گوشهگوشههاي باغ موزه رها شدهاند. اين در حالي است كه بيشك تمام پاركها نگهبان دارند و چيدن يك گل از شاخه گاه با برخورد بسيار بدي بيپاسخ نمیماند. حال در اين مجال فرصتي است تا اين پرسش را با شما در ميان بگذارم كه مجسمههاي شهرم تهران كه هر روز از تعدادشان كم و كمتر ميشود و در سكوت كامل سرشان از بدن بريده ميشود و يا در كوره ذوب ميشوند و يا در ميان چالهها به زبالهها سپرده ميشوند، چرا به چنين سرنوشتي دچار شدهاند و به جاي آن با رقمهاي ميلياردي آثار بسيار بيارزشي جانمايي ميشوند.
احمد سليماني كه همواره در تيم اجرايي و برگزاري سمپوزيومهاي مجسمهسازي تهران و ساير شهرهاي ايران حضور داشته، معتقد است با رفتن برزين ضرغامي از سازمان زيباسازي تهران، نگاه مسوولان و مديران اين سازمان به يكباره نسبت به مجسمهسازي تغيير كرد و بيشتر هنرمنداني كه تا پيش از اين سازمان به آنها سفارش ساخت مجسمه ميداد كنار گذاشته شدند و با اينكه تمام كارهاي سمپوزيوم مجسمهسازي دهم هم انجام شده بود، به بهانههاي مختلف مانع برگزاري اين رويداد بينالمللي شدند.
اين هنرمند مجسمهساز كه تاكنون در بيشتر سمپوزيومهاي بينالمللي جهان حضور داشته ميگويد: هر بار كه با دوستان مجسمهسازم در كشورهاي مختلف ديدار و گفتوگو ميكنم، آنها از حسرتشان براي عدم حضور در سمپوزيوم بينالمللي تهران ميگويند. رويدادي كه در 9 دوره برگزاري خود بدل به يكي از حرفهايترين سمپوزيومهاي مجسمهسازي جهان شد.
حال در چنين شرايطي كه هر روز شهرمان از مجسمهها خاليتر ميشود و بياعتنايي به ميراث فرهنگي و هنري كه بايد به نسلهاي آتي برسند، به راحتي نابود ميشوند، بايد اين پرسش را از مديران فرهنگي و هنري كشور پرسيد در سرزميني كه يكي از مهدهاي تمدن جهان باستان به شمار ميرود و تا به امروز توانسته جايگاه خود را با همه فراز و نشيبهايي كه به واسطه روي كار آمدن دولتهاي ناكارآمد حفظ كند و هنرمندان بي هيچ پشت و پناهي در ارتشهاي تك نفره تلاش كردهاند، وارثان خرد و آگاهي باشند، سهم و نقش شما كجاست؟