علیرضا بهرامی، اطلاعات آنلاین: در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ بسیاری از نویسندگان، عمدتا با نگاههای ایدئولوژیک چپ، توسط ساواک دستگیر و زندانی شدند؛ عمدتا هم بهخاطر کتابهایی که رژیم پهلوی در فرآیندی، برای نشان دادن آزادی در کشور، اجازه داده بود که چاپ شوند. یکی از این نویسندهها، «محمود دولتآبادی» بود.
محمود دولتآبادی که تا آن زمان هنوز شاهکارهایش را منتشر نکرده بود و از داستانهای امروزه مشهورش هنوز خبری نبود، در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۵۳ توسط ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) دستگیر شد. بازجوییهای ساواک، طبق سندهای بهجا مانده، بر محور تفکرات پشت داستانها بود که رمزگشایی و به تفکرات کمونیستی منسوب شده بود.
مسؤول بازجویی در ساواک، پس از چند جلسه بازجویی، در نظر نهایی خود دربارۀ دولت آبادی نوشته است: «نامبرده به منظور آلوده کردن افکار و اذهان جوانان کشور و کشاندن آنان به فعالیتهای مضرۀ کمونیستی و مخالفت با رژیم مشروطۀ سلطنتی و غیر موجه جلوه دادن اصول انقلاب شاه و ملت اقدام به نوشتن آثار مذکور نموده و بنابراین فعالیت کمونیستی او و مخالفتش با رژیم مشروطۀ سلطنتی محرز و مسلم میباشد.»
«آوسنه بابا سبحان» از میان آثار او تا آن زمان، شاید تنها کتابی باشد که امروز طرفداران آقای نویسنده آن را میشناسند، آنهم بهخاطر فیلم «خاک» که مسعود کیمیایی از روی آن ساخت و سر همین اقتباس ادبی بین نویسنده و فیلمساز جنجالی بهپا شد. وگرنه، «لایههای بیابانی»، «گاواریان»، «هجرت سلیمان، «با شبیرو» و «عقیل، عقیل» که هر کدام چند سال پیش از دستگیری او منتشر شده بودند، حتما امروز هم در ذهن طرفداران آثار او آشنا نیستند. حتا «سفر» که سالها بعد، رفیع پیتز فیلم «زمستان است» را از روی آن ساخت. به هر حال، سندهای موجود گویای این است که دولتآبادی در بازجوییها مدام تأکید داشته که تمام کتابهای منتشر شده از او مراحل قانونی نشر را طی کردهاند و عجیب است که حالا بهخاطر آن کتابها زیر سؤال رفته است.
پاسخهای دولتآبادی و نظر کارشناسی بازجویی او گویای این است که پرونده اگر بخواهد به سرانجامی برسد که مورد نظر ساواک است، به مدرکهای بیشتری نیاز است. مدرکهایی که استدلالی و استنباطی نباشند. از این رو، مسؤول مربوطه در ساواک دستور میدهد که در این زمینه، از طریق بازرسی محل زندگی او اقدام شود. مجری فرمان، تصمیم میگیرد برای آنکه احتمال حضور ساکنان منزل زیاد باشد، اکیپ ساواک را در یک ساعت اداری غیرمتعارف به خانۀ دولتآبادی بفرستد؛ یعنی ساعت ۴ بامداد! اما در این ساعت هم کسی در منزل نبوده یا در را باز نکرده است.
آنها برای مرتبۀ دوم، تصمیم میگیرند یک ساعت اداریِ متعارفتر را برای مراجعه و بازرسی انتخاب کنند؛ حدود ۱۱-۱۰ شب. اما اینبار هم به درِ بسته میخورند. انگار ماجرای زمان دستگیری دولت آبادی در حال تکرار شدن است. زمانی که دستور بازداشت دولتآبادی صادر شد، ششم بهمن ۱۳۵۳ بود که برای دستگیری در محل کارش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، اقدام کردند؛ غافل از اینکه او مرخصی گرفته و به سفر رفته است. به همین دلیل، بازداشت او بیش از ۶ هفته بعد و در بازگشت از سفر انجام شد.
ماموران ساواک که سر ماجرای دولت آبادی دیگر کلافه شدهاند، در نهایت مجبور میشوند با دسته کلید خود او که در انبار ساواک بوده است، استفاده کنند. ساعت ۱۱ صبح که با استفاده از کلید صاحبخانه به منزل او میروند، تا ۳-۲ ساعت هر چه میگردند، چیز دندانگیری بهعنوان مدرک نصیبشان نمیشود. دست آخر، با ضبط و صورتجلسه کردن چند کتاب، به عملیات اکتشاف خود در منزل آقای نویسنده پایان میدهند. «علل فقر»، «سه رفیق»، «کتاب سیاه گرسنگی» و «جنگ شکر در کوبا» نام کتابهایی است که در منزل محمود دولتآبادی کشف و ضبط و سپس در دادگاه بهعنوان سند و مدرک علیه او استفاده شده است!