منوچهر دین پرست در یادداشتی در نقد فیلم «آناتومی یک سقوط» در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: فیلم های جنایی و دادگاهی با ضرباهنگ خاص و ویژه ای تولید می شوند. اغلب داستانی با دیالوگ های طولانی و نسبتاً پیچیده دارند و به طوری که مخاطب دائم منتظر این است که در جملات بعدی چه اتفاقی قرار است رخ دهد.
این فیلم ها با زمینه درام مخاطب را در گستره عواطف و احساس قرار می دهند؛ گویی که مخاطب هم جزوی از دادگاه است و او هم می تواند در مقام قاضی یا دادستان و حتی متهم و وکیل صحبت کند.
«آناتومی یک سقوط»، ساخته «ژوستین تریه»، یکی از ستایش شدهترین فیلمهای سال ۲۰۲۳ است. فیلمی که اگرچه در تصمیمی عجیب و بحث برانگیز به عنوان نماینده فرانسه به رقابت اسکار معرفی نشد، اما یکی دیگر از فیلمهای خارجی زبان سالهای اخیر محسوب میشود که موفقیتهای بزرگ بینالمللی کسب کرده است.
این درام، دادگاهی جذاب و تاملبرانگیز و برگرفته از پروندههای حقوقی واقعی است که با بررسی علت یک مرگ، از رازهای تاریک یک زندگی زناشویی پرده میبردارد. داستان فیلم دربارۀ ساندرا(ساندرا هولر) و همسرش ساموئل و پسر یازده سالهشان دانیل است که در منطقهای در کوههای آلپ، دور از انظار زندگی میکنند.
هنگامیکه جسد ساموئل در پایین کلبه ییلاقی آنها در برف پیدا میشود، پلیس به این سئوال میپردازد که آیا او به قتل رسیده یا این که اقدام به خودکشی کرده است؟ مرگ مشکوک ساموئل فرضیه یک قتل را مطرح میکند و در نتیجه آن ساندرا به عنوان مظنون اصلی معرفی میشود. اما آنچه در پی میآید تنها کندوکاوی در نحوه مرگ ساموئل نیست، بلکه یک سفر روانشناختی تفکر برانگیز به اعماق رابطه تنشآمیز و متعارض ساندرا و ساموئل است.
سر تا سر این فیلم، پر از گفتهها و نا گفتهها است. دوره کردن حرفهای زوجی نویسنده که یکی حاضر و دیگری به دلیل مرگ در غیاب است و به جز تکه پارههایی از حرفهای مرد و تصویری کوتاه مدت از جنازهاش چیز دیگری وجود ندارد. با این وجود باید دانست که این فیلم از حرفها لبریز است. تنها سرنخ ما از پیشآمد این خودکشی یا قتل فقط سخن است.
این فیلم دیالوگ محور یا در دادگاه رقم میخورد، با حجم بالایی از بگو مگو و پرسش و پاسخ بین قاضی و شاکی و دیگر اعضا یا به شکل دیالوگهای جدا افتادهای در خاطراتی که توسط ساندرا و پسرشان دنیل بیان میشود، نمود پیدا میکند. شاید بتوان گفت فیلم مانند پسر نابینای ساندرا چنان پر از دیالوگ است که اگر تصاویر را نبینی می توانی به کنه گفته ها پی ببری.
فیلم را می توان یک تریلر روانشناختی دانست که دائم سعی کرده مخاطب را در وضع گوناگونی قرار دهد تا پی به لایه های مختلف زندگی فردی ببرند که با یک حادثه کلیت زندگی او آشکار می شود. البته باید پذیرفت که فیلم های دادگاهی، اغلب چنین وضعی را دارند و در تاریخ سینما کم فیلمی با موقعیت دادگاهی ساخته نشده است.
فیلم «ویکتوریا» به کارگردانی ژوستین تریه، «آناتومی یک قتل» به کارگردانی آتو پرمینجر، «حقیقت» به کارگردانی آنری ژرژ کلوزو، «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی از جمله این فیلم هاست. در تمام فیلم ها ماجرا بر اساس یک اتفاق مبهم آغاز می شود و مخاطب نیز دائم در وضعیتی قرار می گیرد که باید به حقیقت پی ببرد.
کارگردان در فیلم آناتومی یک سقوط، سعی کرده است همه چیز را در جای خودش قرار دهد. زنی سرد و متصلب مانند کوه های یخ زده و برف گرفته آلپ که در نوشتن یک سر و گردن از شوهرش بالاتر است. زنی که اکنون در وضع اتهامی قرار دارد که باید خود را از این وضع رها کند، اما چنان اوضاعش پیچیده می شود که به راحتی همه چیز رو می شود. اگرچه مخاطب دوست دارد با او همدردی کند. با این حال کارگردان به ما نشان میدهد که او قادر است دروغهایی بگوید که به راحتی رو میشوند. دروغهایی که از قضا تقریبا قابل باور نیز هستند. چون ساندرا شخصیت ظاهراً موجه و راستگویی دارد.
در سکانس اول فیلم، همه چیز بر همین سادگی شروع می شود. مصاحبه ساندرا را میبینیم که خبرنگاری روبرویش هست. با وجود شروع شدن سر و صدای موسیقیِ بلند ساموئل، به طبقه بالا سرک نمیکشیم؛ چون هیچیک از شاهدان پرونده در محیط کار قربانی حاضر نیستند. پس از پایان مصاحبه، به جای این که شخصیت اصلی را دنبال کنیم، به شکلی بسیار معنادار، با نمایی تعقیبی، همراه خبرنگار از خانه خارج میشویم.
از آنجا که هیچیک از شاهدان پرونده برای روایت آنچه درون خانه میگذرد باقی نماندهاند، در همان سرمای کوهستانی باقی میمانیم تا دنیل و سگش اسنوپ از راه برسند! همراه آنها به خانه برمیگردیم و با صحنه جنایت مواجه میشویم. نماهای گذرایی که بلافاصله از وضعِ وقتِ خانه میبینیم، همان تصاویری هستند که نیروی پلیس به هنگام رسیدن بر سر صحنه مشاهده خواهند کرد. همه این سکانس در یک رفت و برگشت بسیار ساده ماجرای یک قتل مبهم را درخود دارد.
به تعبیر پیتر بردشاو که در گاردین نوشته است:«درگذشته دربارۀ کارهای ژوستین تریه تردید داشتم، اما درام دادگاهی او درباره قتلی مرموز، با فرجام و عنوانی دوپهلو بسیار جذاب است. برای من یادآور بسیاری از صحنههای اقتباس بیلی وایلدر از نمایشنامه آگاتا کریستی به نام«شاهدی برای محاکمه» است یا درام تلویزیونی دهه نودی نادیده گرفتهشده و فراموششده استیون بوچکو.»اما می توان به لیست پیتر بردشاو چیزی اضافه کرد و آن هم فیلم های اصغر فرهادی است که همه چیز در جای خود قرار دارد تا ذهن مخاطب چنان درگیر فیلم شود که گویی خود او هم جزوی از فیلم است.