ایران نوشت: تازهداماد که مدعی بود همسرش به عمد در غذای او سیر و پیاز میریزد برای طلاق به دادگاه خانواده مراجعه کرد.
چند روز قبل پسر جوانی همراه همسرش به مجتمع قضایی خانواده رفت. وقتی نوبت رسیدگی به پرونده آنها رسید قاضی از داماد جوان خواست علت درخواست طلاقش را در ششمین ماه ازدواجشان توضیح دهد.
تازهداماد که فرید نام داشت گفت: آقای قاضی از لجبازیها و یکدنگی همسرم خسته شدهام. تمام فامیل و دوست وآشنا میدانند من از سیر و پیاز متنفرم و به غذایی که این مواد داخلش باشد نمیتوانم لب بزنم. مادرم همان روز خواستگاری به همسرم گفت که فرید چنین عادتی دارد و غذا پختن برایش خیلی سخت است او هم قبول کرد. اما فقط یک ماه توانست رعایت کند بعد کمکم شروع کرد به غر زدن و حالا هم که از عمد هر چه غذا میپزد بیشتر از همیشه در آن سیر و پیاز میریزد تا من نتوانم بخورم.
قاضی پرسید: خودت فکر میکنی دلیل این لجبازی چیست؟
فرید گفت: نمیدانم ولی مطمئنم او با من دشمنی میکند فقط بحث غذا نیست او اصلاً مرا نمیبیند. من از انجام برخی کارها تنفر دارم و اذیت میشوم اما او به عمد همان کارها را انجام میدهد. باورتان نمیشود جلوی دوستانمان هر طور دلش میخواهد با من رفتار میکند انگار نه انگار من همسر او هستم. وابستگی زیادی به فضای مجازی دارد و هر چه میگویم دوست ندارم زندگی خصوصیمان را با دیگران به اشتراک بگذاری توجهی نمیکند.
دختر جوان با شنیدن این حرفها دستش را بالا آورد و گفت آقای قاضی من اجازه دارم صحبت کنم؟
قاضی گفت: بله بفرمایید.
نگار بلند شد و گفت: این آدم که اینطور مظلومنمایی میکند خودش یک دنیا ایراد و مشکل دارد. من اشتباه کردم و نشناخته تن به ازدواج دادم اما حالا میبینم که او کاملاً یک نفر دیگر شده است. قبل از عروسی مدام از یک زندگی رؤیایی و سفر اروپا و خانه و زندگی لاکچری حرف میزد اما الان که ازدواج کردهایم همه آن وعدهها را فراموش کرده و چسبیده به سیر و پیاز.
در همین حین فرید بلند شد و گفت: من با این دختر ازدواج کردم تا آیندهام را بسازم. بله من کلی رؤیای قشنگ داشتم اما این زن بلای جان من شده است، همسر من طوری رفتار میکند که مجبور شوم با او بد رفتاری کنم. آقای قاضی من طلاق میخواهم. طبق قانون حق طلاق با من است و من میخواهم طلاق بگیرم چون تحمل رفتارهای او را ندارم. من آدم وسواسی هستم و دوست دارم همه جا و همه چیز تمیز باشد اما او برای لجبازی با من هفته به هفته هم خانه را تمیز نمیکند، او حتی میوهها را نشسته در یخچال میگذارد. سرویسهای بهداشتی را هفتهای یک بار هم نمیشوید. او با این کارها میخواهد مرا دیوانه کند.
وقتی اعتراض میکنم جلوی فامیل، غریبه، دوست و آشنا مرا مسخره میکند و میگوید تو بیماری. در این ۶ ماه علاقهام تبدیل به تنفر شده و میترسم اگر بیشتر این زندگی را ادامه دهم کار به جاهای خطرناکی برسد.
قاضی پس از شنیدن حرفهای زوج جوان آنها را به کلاسهای مشاوره هدایت کرد و قرار شد بعد از ۲ ماه اگر مشکلاتشان حل نشد حکم طلاق را صادر کند.