منوچهر دین پرست در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت:«داریوش مهرجویی»را نمی توان از تاریخ سینمای ایران حذف کرد. او یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین کارگردانانی است که توانست با خلق فیلم هایی نامی و ماندگار، اثری تاثیرگذار بر روند سینمای ایران بگذارد.
این روزها به واسطه اتفاق هولناک و فجیعی که در ذهن هیچکس قرار نمی گرفت، داریوش مهرجویی به همراه همسر هنرمند و فیلمنامه نویسش خانم «وحیده محمدی فر» به قتل رسیدند. اتفاقی عجیب و حیرت آور که سینمای ایران و طرفداران او را در بهت و حیرت فرو برد.
در این چند روز که سینمای ایران، این کارگردان سالخورده و صاحب نام را از دست داد، کسان بسیاری درباره او و آثارش صحبت کردند و هر کسی بر اساس میل و ذائقه خود، او را تفسیر و تاویل کرد. مهرجویی از جمله کارگردانان برجسته ایران و از چهرههای اصلی موج نوی سینمای ایران بهشمار میرود. او که از سال 1348 با فیلم «گاو» وارد سینمای ایران شد و تا سال 1398 که آخرین فیلم خود «لامینور» را ساخت، بیست و سه فیلم در کارنامه کاری اش از خود به جای گذاشت.
مهرجویی از جمله کارگردانانی بود که نگاه عمیق تر و ویژه به هنر سینما داشتند و سینما را در قامت تجارت و گیشه نمی دیدند. از آنجایی که سینما برای مهرجویی، زبانی برای آفرینش هنری بود و او تحصیلات آکادمیک فلسفی نیز داشت، توانست آثاری را خلق کند که نه تنها در کارنامه موج نو سینما ماندگار باشد، بلکه ممیزات و مشخصات متفاوتی مانند فیلم های «هامون»، «درخت گلابی» و «پری» نیز داشته باشد.
بر همین اساس، برخی او را فیلسوف سینمای ایران می دانند. فارغ از نگاه فلسفی مهرجویی، باید او را در زمینه و زمانه تاریخ موج نو سینمای ایران دید. فیلمهای «گاو» و «قیصر» از مسعود کیمیایی و «آرامش در حضور دیگران»از ناصر تقوایی، از نمایندگان اصلی این موج بهشمار میروند. اگرچه نشانههای آغاز موجنوی سینمای ایران، پیشتر و از اوایل دهه ۱۳۴۰ با فیلمهای «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد، «جلد مار»هژیر داریوش،«خشت و آینه» ابراهیم گلستان و «شب قوزی» فرخ غفاری، در واکنش به فیلم فارسی ظهور کرده بود. البته باید متذکر شد که این واکنش، جبهه های مخالف و موافق جدی داشت.
سینمای موج نو، عمدتاً در دو مسیر اصلی گسترش یافت؛ جبهه فیلمهای شخصی و انتزاعی با آثاری مانند رگبار، چشمه، یک اتفاق ساده، شازده احتجاب، دایره مینا و پستچی و جبهه فیلمهایی با سویههای پررنگ اجتماعی و تجاری مانند: فرار از تله، سهقاپ، خداحافظ رفیق، طوقی، رضا موتوری و گوزنها که اغلب تحت تأثیر موفقیت عظیم قیصر ساخته میشدند.
نسل سینماگران موج نو، شناخت عمیقتری از هنر سینما داشتند و بهشدت متأثر از ادبیات معاصر ایران بودند. چنانکه میتوان شاخصه اصلی سینمای موج نو در ایران را ارتباط عمیقش با ادبیات معاصر دانست.
بر همین اساس، مهرجویی از جمله کارگردانانی بود که فیلم گاو را بر اساس داستانی از «غلامحسین ساعدی» ساخت. او در کنار فیلمسازی، از مترجمان و مؤلفان جدی سینمای ایران نیز بود که توانست آثار مهمی منتشر کند.
مهرجویی وقتی تحصیلات مقدماتی را در تهران به پایان برد و زمانی كه بیست ساله بود، برای ادامه تحصیل به كالیفرنیای آمریكا رفت. نخست به خواندن سینما روی آورد، اما خیلی زود سینما را رها كرد و به فلسفه پرداخت و در سال ۱۳۴۴ از دانشگاه «یو سی ال» لسآنجلس لیسانس فلسفه گرفت. در همین سال سردبیری نشریۀ «پارس ریویو» در لسآنجلس را به عهده گرفت و سال بعد به تهران آمد. همین نگرش او باعث شد که در فیلم هایش تاویل ها و نگرش های فلسفی را لحاظ کند و فیلم هایی را خلق کند که مخاطب را با مسائل بنیادی و فارغ از ظاهر داستان فیلم، رو به رو سازد.
مهرجویی مترجم كتاب هایی همچون:«بعد زیبایی شناختی» اثر «هربرت ماركوزه»، «جهان هولوگرافیك» اثر «مایكل تالبوت»، «یونگ، خدایان و انسان مدرن» اثر «آنتونیو مورنو» بود. این نکته نیز گواه این است که فلسفه برای او تفنن نبود، بلکه او سعی کرد با داستان هایی که زمینه های فلسفی دارند، به نوعی فلسفه را در پرده نقره ای سینما بازآفرینی کند.
اگرچه برخی معتقدند که مهرجویی، روشنفکر سینمای ایران نیز بود، اما من بر این باور هستم که او بسیار فراتر از جنبه های مرسوم روشنفکری، به خصوص آنچه که در ایران تعریف می شود، قرار دارد و او را نباید با این تعاریف خلاصه کرد. او بدون تردید از جمله فیلمسازانی بود که توانست معنای درستی از نسبت فیلم و فلسفه را درک کند و آن را در فیلم هایش قرار دهد.
مهرجویی فیلمسازی است كه با آثارش دغدغههای روشنفكران را بازتاب می دهد و سعی دارد كه همیشه تصویری از مصائب روشنفكران را در فیلمهایش بازتاب داده است. به طور مثال، «هامون» یكی از فیلم های مطرح در زمینه روشنفكران و واكاوی دغدغه آنهاست. مهرجویی با این فیلم غوغایی در سینماها به راه انداخت. فیلمی تاثیرگذار كه مصائب روشنفكران دیروز و امروز جامعه را برای نسلی روایت كرد كه می خواستند عشقها و شكستهای شان را در سیمای یك «كاراكتر» ببینند.
«خسرو شكیبایی» در قامت «حمید هامون» اسطوره شد و نام سازنده آن در تاریخ سینمای ایران ماند. این فیلم كه در سال 1368 ساخته شد، توانست برای داریوش مهرجویی و همینطور شكیبایی، اعتبار و محبوبیت فراوانی ایجاد كند. حمید هامون شخصیتی بود كه به عنوان نسل روشنفكران دهه 60 ایران محسوب می شد. هامون میان «شرق و غرب»، «سنت و مدرنیته» و «فلسفه و عرفان» در رفت و آمد بود كه این نوسان و بحران تا پایان فیلم جریان داشت.
همچنین می توان به فیلم «پری»اشاره کرد. دختری جوان و دانشجوی رشته ادبیات که با خواندن کتاب سبز کوچکی درباره سلوک عارفِ گمنامی در قرن پنجم، دچار تحولات فکری میشود. کتاب به برادر بزرگتر پری، اسد، تعلّق دارد که در حادثه آتشسوزیِ کلبهاش درگذشته است. پری برادرِ دیگری نیز دارد که میکوشد او را از پریشانی برهاند. داریوش مهرجویی طیّ مصاحبهای در مجلهی «دنیای تصویر» نقدِ سادهای بر این فیلم داشت و گفت:
«پری میخواهد بگوید از ظاهریات دین باید فرار کرد و به عمقِ دین باید علاقه داشت. داریوش مهرجویی در این فیلم شخصیت پری را فردی آشفته و تا حدی مضطرب که در مذهبش دچارِ افراط شده و روزههای چند روزه می گیرد و پشت سر هم ذکر می گوید و تحملِ نامزدش را که با شخصیت معنوی او کاملاً متفاوت است ندارد، نشان میدهد. ولی با آمدنِ شخصیت داداشی در طیّ داستان تا حدی به پری کمک میشود تا از سردرگمی رهایی یافته و میفهمد که خیلی هم بودن در این دنیا سخت نیست و ما همه بازیگرانی هستیم که داریم برای خداوند، در این دنیا نقش بازی میکنیم.»