سید مسعود رضوی در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات دربارۀ عمان سامانی و منظومۀ عرفانی گنجینۀالاسرار در واقعه و اسرار عاشورا نوشت: کتابچۀ شعر کمحجم عمان سامانی به نام «گنجینۀالاسرار»، اگرچه متأخر است و در نسبت با دواوین و منظومههای دیگر شاعران پارسیگو، کوچک به نظر میرسد، اما از حیث تأثیر و رخنه در ذهن و ضمیر و عواطف مخاطبان، یک اثر موفق و بلکه مهم محسوب میشود.
البته اهل ادب به محض برخورد با عنوان کتاب، بر غلط بودن ترکیب «گنجینۀالاسرار» تأکید میکنند و حق با ایشان است، زیرا گنجینه یک کلمۀ فارسی است و های پایانی آن را نباید همچون لغات تازی منقوط خواند و با الف و لام ابتدای اسرار ادغام کرد.
بجز این مسئله، میباید سه وجه ارزش این کتاب را کاملاً مدّنظر داشت. زیرا در این سه وجه، اثری موفق و مهم محسوب میشود که نمیتوان تأثیر آن را بر آثار مشابه و مخاطبان پرشمار نادیده گرفت.
نخست، از حیث جایگاهی که در مرثیهسرایی پارسی، خاصه تعزیت شاعرانه برای شهیدان کربلا دارد و پس از ترکیببند محتشم کاشانی، از معروفترین و پرخوانندهترین آثار در این عرصه است. دوم، از جهت نگاه تأویلی و عرفانی به ساحات معنوی ماجرای هجرت و نبرد و شهادت امام حسین(ع) و یارانش و تشریح آن در یک منظومۀ عرفانی. و سوم، به لحاظ ارزش آن در ادب و عرفان عامهپسند که از حیث اسلوب، و شیوۀ نظم، و ترسیم تصاویر، و سرانجام ادغام آنها با معانی عرفانی سهل و قابل فهم برای همگان، اثری ژرف بر خواننده میگذارد و ضمناً از تنزل در سستیها و اوهام ادبیات عوام نیز نسبتاً برکنار مانده است و این توفیق قابل توجه و قابل تحسینی برای یک اثر محسوب میشود.
میرزانورالله عمان سامانی، فرزند عبدالله، فرزند میرزا عبدالوهاب قطرۀ اصفهانی و ملقب به تاجالشعراء و متخلص به عمان بود که در نیمۀ دوم سدۀ سیزدهم هجری قمری، یعنی دوران حکومت ناصرالدینشاه قاجار زیست و در اوایل سدۀ بعدی چشم از این برهوت مادی فروبست. او در سال 1285 هجری قمری در سامان (از قرای بخش لار در استان چهارمحال و بختیاری) متولد شد و 64 سال زندگی کرد.
شاعری اهل عرفان و ادیب و نویسندهای صاحب کمال بود که در همان دوران نیز، تذکرهنویسان و فاضلان اهل ادب او را ستودهاند و دربارۀ او نقلقولهایی کرده و نکات و توضیحاتی نگاشتند. عمّان سامانی علاوه بر منظومۀ گنجینۀالاسرار، بخشی از شهرتش به سبب قصیدۀ لامیهای است که در مدح مولا علی(ع) سروده و این چکامه به دلیل اسلوب محکم و بیان فخیم، سخت مقبول طبع مردم صاحبنظر افتاده بود:
به پرده بود جمالِ جمیلِ عزّ وجلّ
به خویش خواست کند جلوهای به صبح ازل
چو خواست آنکه جمال جمیل بنماید
علی شد آینه، خیرالکلام قلّ و دلّ
من از مفصل این نکته مجملی گفتم
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
به چشم خودبین در آینه مشاهده کرد
بدید خود را بیضدّ و ندّ و شبه و بدل
از آن مشاهده مشهود گشت عشق بدیع
مطوّل است معانی، بیان آن اطول...
میرزا عبدالله، پدر عمان هم اهل شعر بود و با تخلص «جیحون» شعر میسرود. از زندگی و احوال وی اطلاع زیادی نداریم، ولی عمویش میرزا لطفالله متخلص به «دریا» و نیای او میرزا عبدالوهاب با تخلص «قطره»، از شعرای مطرح مناطق مرکزی ایران در عهد ناصری بودهاند و نیز فرزند وی محیط سامانی (1290 تا 1355 هـ . ق) از شاعران معروف همان زمان بوده و لقب تاجالشعرا بجز عمان، نصیب فرزند نیز شده است.
دیوان بیگی در حدیقه الشعرا میگوید که او (یعنی میرزا عبدالله پدر عمان) را ملاقات کرده، اما حالا اسمش را از یاد برده است و تا سال 1295 هم از حیاتش با خبر بوده و نمونههایی از شعر او را نقل میکند که نشانگر ذوق و قوت طبع اوست. از جمله این دو بیت:
ای که ز چهر حقنما، کوکب صبح روشنی
وز سر زلف دلربا، روز سیهکن منی
گفتمت از فروتنی، رام کنم به خود ولی
سرکشیات فزون شود، هر چه کنم فروتنی
لقب سامانی دلالت بر تعلق وی به سامان دارد. سامان، نام یکی از قریههای مهم در ناحیۀ رار چهارمحال و در سمت شمالغربی شهرکرد واقع شده است. تاریخ این منطقه، همچون تاریخ اغلب کوچنشینان ایران مبهم است و طبعاً جزئی از تاریخ بختیاریهاست. به غیر از این مسائل، اما سامان به یک چیز دیگر شهره است و آن کثرت و قوّت شاعران و شعرهایی است که برخی مردمان با فرهنگ و صاحب ذوق سرودهاند.
همین اشارات در این مجال کوتاه کافی است، و ما به این جهت در ضمن بررسی زندگی و شعر عمان بدان اشاره کردیم که برخی سنتهای شاعرانه را در این سامان و این خاندان و این دوران مدّنظر داشته باشیم. سنّتی کم شناخته در غرب مرکزی ایران، یعنی جنوب لرستان و چهارمحال و بختیاری و شمالغربی اصفهان که خاستگاه و زیستگاه اقوام و ایلاتِ لرِ بزرگ، یعنی بختیاریهاست و آنها از قدیمترین و وفادارترین و شریفترین اقوام ایرانی در طول تاریخ بودهاند.
غالباً شعر و موسیقی فولکلور بختیاری که در ترانههای ایشان به زبان محلی متجلی است شناخته شده و بسیار مقبول و مورد استقبال است، اما کمتر نسبت به سنن و محافل شعری و ادبی در میان نخبگان و زبدگان بختیاریها توجه شده است.
یکی از محفلهای ادبی در اصفهان، انجمن ابوالفقرای اصفهانی بوده که عمان از اعضای صاحبنام و اصلی آن محسوب میشد. این محفل ادبی، به همت و اعتبار ملامحمدباقر اصفهانی، معروف به ابوالفقراء تا سال 1286 هـ . ق برقرار بوده است. در این سال ابوالفقراء درگذشته و عمان که شاعری جوان بود، در این محفل بسیار مورد توجه قرار گرفت.
عمان در قصیدهای با عنوان انجمنیه (و این هم از همان ترکیبهای برخاسته عمان و شعرای عهد قجر است!) تخلص تعدادی از حاضران در این جلسات را ذکر میکند. از جمله: «مسکین، پرتو، افسر، بقاء، آشفته، عنقا، فرح، ساغر، پروین، دهقان، و ...» با مرگ ابوالفقراء جلسات هفتگی انجمن به منزل ملکالشعراء عنقا منتقل شد. مرحوم استاد علامه جلالالدین همایی در مقدمه دیوان طرب، به نقل از مرحوم سها و بعضی از بزرگان شعرای اصفهان نوشته است که عمان سامانی قصیده معروف لامیه در مدح امیرالمؤمنین علی(ع) را که چند بیت آن را ذکر کردیم، در همین زمان سروده و در یکی از جلسات منزل عنقا خوانده است.
عمان، آثار متعددی دارد که جملگی به شعر یا دربارۀ شعر است. از جمله معراجنامه و دیوان اشعار وی، که به نوشتۀ حسین آهی، دربرگیرندۀ ده دوازده هزار بیت است. (کیهان فرهنگی، سال 1362، شماره 7). و نیز تذکرهای با عنوان مخزنالدّرر یا سفینۀالدّرر در ترجمه حال شعرای چهارمحال بختیاری که با نثری منشیانه و روشی مصنوع و متکلف، به سبک تذکرههای دورۀ بازگشت نگارش شده و مقام عمان را در نثرنویسی هم نشان میدهد.
مرحوم استاد همایی که در قصبۀ سامان با محیط سامانی (فرزند یا نوه عمان) دیدار و گفتوگو کرده، دیوان و آثار عمان را دیده و درباره اصل نسخههای آن دیوان (در مقدمۀ دیوان طرب) توضیح داده است. این آثار در سنوات اخیر، همراه با کتب و مقالاتی دربارۀ زندگی و خاندان و کیفیت اشعار عمان سامانی، منتشر و همایشی نیز برای بزرگداشت وی برگزار شد.
عمان سامانی را در نجف اشرف دفن کردهاند. او در شب سهشنبه 12 شوال سال 1322 هـ . ق درگذشت. مدتی پیکرش در مسجد جامع سامان دفن شد، اما به وصیتش عمل کردند و آن را به نجف منتقل کردند. در لغتنامه دهخدا آمده است که در «وادیالسلام» نجف دفن شد.
نکتهای در باب ترکیب نادرست گنجینۀالاسرار گفتیم. برخی علاقمندان به عمان، گفتهاند که عنوان اصلی با یای بدل از کسره در مضاف گنجینه خوانده میشود: یعنی گنجینۀ اسرار. دیوان بیگی در حدیقۀالشعراء، دربارۀ سواد عربی عمان، به احتمال و اجمال سخن گفته است: «حال ایشان را همینقدر تقریر کردند که فیالجمله عربیت دارد. (ص 1226) حق هم داشته است، زیرا دقت در شکل و محتوای اشعار عمان البته برخی سهوها را به خواننده نشان میدهد. گذشته از این، نوعی واژهسازی به صیغه و صرف عربی، از واژگان پارسی، در میان شاعران بختیاری رواج داشته و آن را عیب نمیدانستهاند. مثلاً قصیدۀ «اسبیه» از نیسان سامانی و قصیدۀ معروف به «گلیمیه»، سرودۀ اسماعیل بن آقاخان معروف به افلاکی. با توجه به این نکات و مسائل، نباید از این نوع سهلگیری و اغلاط و سهوها در آثار عمان تعجب کرد.
با توجه به آثار و اشعار عمان، تردیدی نمیتوان داشت که وی آثار شاعران سلف، خاصه قصاید و منابع سبک خراسانی، منظومههای عاشقانه نظامی و آثار مولانا و عطار و غزلیات حافظ و سعدی و دیوان شمس و نیز آثار شاعران سبک وقوع نظیر وحشی و محتشم و بهخصوص شعر عرفانی مکتب شاه نعمتالله تا صفیعلیشاه و عرفای دورۀ قاجار را میَشناخته و از آنها اثر گرفته است.
با توجه به آنچه در احوال عمان نوشتهاند و از محتوای اشعارش برمیآید، او گرایشات آشکار صوفیانه داشته و به مکتب نصوف نعمتاللهی وابسته بوده و در آن آموزش دیده است. گویا هنوز برخی اولاد و احفاد وی بر همین طریقت سلوک میکنند. نیکزاد امیرحسینی نوشته است: «... سخنوری است عارف و کامل... این شاعر عارفمسلک ذوقش به سیروسلوک مایل و در خدمت مرحوم آمیرزا محمدهادی به فقر مشرف میشَود و اشعارش اغلب عارفانه است و گنجینۀالاسرارش شاهد بر مدعا... بزرگترین آثار فکری و ذوقی اوست که چاپ شده و در نزد عموم و بهخصوص عرفا شهرتی بهسزا دارد و به روش مرحوم حاج میرزا حسن صفیعلیشاه اشعار زیادی در مرثیۀ شهیدان کربلا سروده...»
این داوری درست است و گنجینۀالاسرار عمان، بیشک تحت تأثیر زبدۀالاسرار صفیعلیشاه سروده شده و آن به لحاظ فضل تقدم در رویکرد عرفانی به واقعه عاشورا، سرمشق عمان بوده است. تأویلهای عرفانی صفی البته پیچیدهتر و زبان و آموزههایش برای اهل مدرسه مناسبتر است. اما اثر عمان با آن که در وزن مثنوی (فاعلاتن فاعلاتن فاعلات) و موضوع و رویکرد تأویلی به اصطلاح مکتب عرفانی (سلسه و طریقت)، همان راه صفیعلیشاه در زبدۀالاسرار را پی گرفته، اما سهلتر و شیرینتر و عامهفهمتر است و شعرهایش مقبولتر. مثلاً عمان در تفسیر حدیث معروف قدسی: «کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف، فخلقت الخلق لکی اعرف» سروده است:
کیست این پنهان مرا در جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن
این که گوید از لب من راز کیست
بنگرید این صاحب آواز کیست؟
در من اینسان خودنمایی میکند
ادعای آشنایی میکند... الخ
زیبایی و روانی اشعار، به اضافۀ تمثیل عاشورا و مبارزه و شهادت امام سوم(ع) سبب شده تا علمایی نظیر آیتالله حسنزادۀ آملی و مرحوم استاد مطهری نیز که معمولاً با طریقتهای متأخر تصوف و سلسلهها و اقطاب آن میانۀ خوشی ندارند، اثر عمان را با تحسین و ستایش یاد کنند.
استاد مطهری در حماسۀ حسینی نوشته است: «برداشت عمان سامانی یا صفیعلیشاه از این نهضت، برداشتهای عرفانی، عشق الهی، محبت الهی و پاکبازی در راه حق است که اساسیترین جنبههای قیام حسینی جنبۀ پاکبازی در راه حق است.»
علامه دهخدا ذیل معرفی عمان سامانی خبر داده که دیوان او در هند هم بارها به چاپ رسیده است. البته ما در هنگام نگارش این مقاله از دو چاپ آن که با تصحیح و مقدمه و توضیحاتی همراه است بهره گرفتهایم: 1- به تصحیح و مقدمه و تعلیقات محمدعلی مجاهدی، مؤسسه مطبوعاتی مجاهدی، 1345 و 2- به کوشش و مقدمه فریدون حداد سامانی، نشر عمان 1372.
عمان در منظومه گنجینۀالاسرار، نوعی مجلسخوانی و روایت، بر اساس تفسیر و تأویل عرفانی را به خواننده عرضه میکند و چون ذهن خواننده یا شنونده بهشدت و با جزئیات، از طریق مجالس روضه و انواع روایات سوزناک، با ماجرای قیام کربلا و شهادت امام حسین(ع) آشناست، بهسرعت با اشعار ارتباط برقرار میکند. اما عمان هنر خاصی دارد و آن این که روایت عینی را به نتایج معنوی و ذهنی پیوند میزند و از آنها تمثیلهای عبرتآموز و اخلاقی یا خیزشی ذهنی در جهت سلوک باطنی خلق میکند. اثر شعر او بسیار جالب است.
بیآنکه نیازی به سخن بیشتر در معرفی این منظومۀ زیبا و مؤثر باشد، یک قطعه از اشعار گنجینۀالاسرار را در پایان این مقال ذکر میکنم:
شرح میدان رفتن سالار شهیدان
دیگرم شوری به آب و گل رسید
گاه میدانداری این دل رسید
روی در میدان این دفتر کنم
شرح میدان رفتن شه، سر کنم
چون که خود را یکّه و تنها بدید
خویشتن را دور از آن تنها بدید
قد برای رفتن از جا، راست کرد
هر تدارک خاطرش میخواست کرد
پس به چالاکی به پشت زین نشست
این بگفت و برد سوی تیغ دست:
ای مشعشع ذوالفقار دل شکاف
مدتی شد تا که ماندی در غلاف
آن قدر در جای خود کردی درنگ
تا گرفت آیینۀ اسلام زنگ
هان و هان، ای جوهر خاکستری
زنگ این آیینه میباید بری
من کنم زنگ از تو پاک، ای تابناک
کن تو این آیینه را از زنگ پاک
من تو را صیقل دهم از آگهی
تا تو آن آیینه را صیقل دهی
منابع:
1. لغتنامه دهخدا // 2. گنجینۀالاسرار، با تصحیح و مقدمه و تعلیقات محمدعلی مجاهدی، مؤسسۀ مطبوعاتی مجاهدی، تبریز 1345. // 3. گنجینۀالاسرار، به کوشش و مقدمۀ فریدون حداد سامانی، نشر عمان 1372. // 4. مرآت البلدان ناصری، محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، چاپ سنگی، طهران، دارالطباعۀ دولتی، 1294 ق. // 5. گزیدههایی دربارۀ عاشورا و فرهنگ عاشورایی، نشر شهادت، قم، 1369. // 6. جغرافیا و تاریخ چهارمحال و بختیاری، کریم نیکزاد امیرحسینی، چاپخانۀ گیتی، 1331. // 7. دائرۀالمعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج سیدجوادی، نشر شهید سعید محبی، 1384، ج 11. // 8. دیوان طرب، با مقدمه و حواشی استاد علامه جلالالدین همایی، کتابفروشی فروغی، 1342. // 9. حدیقۀالشعراء، میرزا احمد دیوانبیگی، به تصحیح دکتر عبدالحسین نوایی، تهران 1364. // 10. فرهنگ ادبیات فارسی، محمد شریفی، نشر نو و معین، 1387. // 11. زبدۀالاسرار، صفیعلیشاه، انتشارات صفیعلیشاه، 1333. // 12. جستجو در احوال و آثار صفیعلیشاه، عطا کریمبرق، تهران 1352. // 13. کیهان فرهنگی، سال 1362، شماره 7.