عصر ایران نوشت: چندی است که گزارشگر مشهور مسابقات فوتبال که خبر از بازنشسته شدن خود داده بود در قامت مفسر در برنامههای مختلف ظاهر میشود و فدراسیون فوتبال و تیم ملی و سرمربی آن را نقد میکند.
هر بار که در بازیهای مقدماتی جم جهانی فوتبال تیم ملی گلی دریافت کند ولو برده باشد او به فدراسیون و تیم میتازد حتی حالا که اکنون با ۱۳ امتیاز سرنشین است و بخت اول صعود به حساب میآید.
بله. انکار نمیکنم نه امیر قلعه نویی دیگر محبوب است نه این تیم ملی مانند سابق در دل مردم جا دارد و نه حتی صعود به جام جهانی اهمیت و مهابت قبل را دارد و نه مردم مثل قبل هوش و حواس خود را به فوتبال سپردهاند ولی هیچ یک از اینها دلیل بر آن نیست که جنس انتقادات و اختلافات جواد خیابانی را مانند عادل فردوسیپور در برنامه ۹۰ بدانیم و او را صدای افکار عمومی تلقی کنیم ( در حالی که خود عادل هم در برخی زمینه ها تک رو و خودستا شده بود). این نوشته در نقد رویکرد صدا وسیماست و آن را نقد ورزشی یا دفاع از تیم ملی تلقی نکنید.
۱. از سازمانی که هیچ گزارشگر و مجری مستقلی را برنمیتابد و تنها در یک برنامه (جامجم) فرصت نقد خود را میدهد نمیتوان باورپذیر نیست به جواد خیابانی اجازه داده باشند تا در این فقره صدای مردم باشد. چون اگر سیاست سازمان این بود در بخشهای دیگر هم شاهد همین صراحتها بودیم. هر چند بعید نیست به خاطر این که دولتِ مورد پسند صدا و سیما بر سر کار نیست رفتار متقاوتی به نسبت دولت مرحوم رییسی در پیش بگیرند.
۲. آقای خیابانی البته آدم سلیمالنفس و خوش قلبی است ولی کودک درون او زیاده از حد فعال است و با این که دو سال دیگر ۶۰ ساله میشود هنوز تحلیل او مثل دههها قبل سالههاست. فردوسیپور هم کودک صفتیهای خاص خود را داشت و بخشی از آسیبی که دید نیز از همین ناحیه بود منتها در خیابانی که ۶ سالی گویا بزرگتر است بیشتر توی ذوق میزند چون در عادل آمیزهای بود از اطلاعات و احساسات و در این بنده خدا احساسات است با اشکی در راه. احساسات زیاد برای شاعری خوب است ولی تفسیر جدی فوتبال و مدیریت به ویژگیهای بالغانه بیشتری نیاز دارد. به خاطر همین دلیل زیاد جدی گرفته نمیشود.
۳. برای منِ روزنامهنگار بخش بسیار تأسفآور و حقارتبار قضیه آنجا بود که جواد خیابانی در واکنش به سخنان مهدی تاج (رییس قدراسیون) نمیگوید من یک رسانه ایام و کارم کشف حقیقت یا روایت واقعیت است بلکه میگوید: "من فقط از رییس سازمان صدا وسیما دستور میگیرم! بیرون از صدا و سیما کسی نمیتواند به من بگوید چه بگویم و افتحار میکنم. افتخار می کنم کارمند صدا وسیما هستم یک رسانۀ بزرگ و مستقل است. کار من هم پرسیدن است اما فقط مدیریت من میتواند بگوید به من این کار را بکن یا نکن." با این حساب فدراسیون فوتبال و قلعهنویی و وزیر وورزش نباید وقت خود را صرف کلکل با او کنند. بلکه باید با رییس او وارد گفتوگو شوند چون اگر رییس خیابانی دستور دهد نگو نمیگوید. به نظر می رسد او کار رسانهای را با ارتش اشتباه گرفته! ما روزنامه نگار شدیم تا مستقل باشیم و این بنده خدا میگوید من مطیع اوامر مدیریت ام.
برای آن که بدانیم از چه مدیریتی دفاع می کند خوب است یادآوری شود پیام فضلینژاد که با سازمان همکاری داشته درباره این مدیریت مشعشع که جواد خیابانی به خاکساری و اطاعت و اجرای اوامر آن میبالد گفته است: "تا زمانی که مدیریت صداوسیما تغییر نکند، هیچ تغییر معناداری در رسانۀ ملی رخ نخواهد داد. عامل اصلیِ تنزلِ مرجعیتِ تلویزیون در ایران نیز شیوۀ مدیریت آن است، نه کاهش ذاتیِ نفوذِ این رسانه در میان مردم. هم آمار و هم تجربه نشان میدهد که در صورت مدیریت محتوایی کارآمد، تلویزیون با همین ساختار سازمانی معیوب و پر از اشکال، میتواند مرجعیت خود را در زمان اندک بازیابد و این ویژگی منحصربهفرد و فرصتساز است که از آن غفلت میشود."
۴. جواد خیابانی نگاه ملی و میهنی را به مقوله فوتبال تقلیل داده و چنان "مرز پرگهر" و "سرزمین من سرزمین من " میکند که انگار اگر در فوتبال چهار تا گل بیشتر بزنیم کل مشکلات این سرزمین و مهمتر از همه آب و فرونشست و محیط زیست و ناترازی ( عنوان محترمانۀ ورشکستگی) مرتفع خواهد شد!
۵. جناب گزارشگر سابق و مفسر جدید چنان از بودجه تیم ملی انتقاد میکند که انگار صدا و سیمای محبوب و متبوع و مطلوب ایشان رایگان تمام میشود! کمی هم از نحوه هزینهکرد بودجه خود صدا و سیما هم بگوید بد نیست!
۶. اگر کار آقای خیابانی پرسیدن است یک بار از رییسان خود بپرسد چرا حق پخش تلویزیونی باشگاها را نمیپردازند تا صاحب ورزشگاه اختصاصی شوند و با بدهی دست و پنجه نرم نکنند و بتوانند استعدادیابی کنند و نیاز به خرید های کلان نداشته باشند؟
۷. در این که این ملی مثل تیم ۱۹۹۸ محبوب نیست تردیدی نیست. خود قلعه نویی هم دیگر مانند قبل محبوبیت ندارد. علت اما این نیست که در فلان بازی گل خوردند چرا که اتفاقا دارند میبرند. دلیل اصلی این است که قبلا بازیکنان در تیمهای باشگاهی خصوصا پرسپولیس و استقلال به محبوبیت میرسیدند و بعد آن محبوبیت در تیم ملی ضریب و ارتفاع میگرفت. در حال حاضر اما اصلا برخی سابقۀ بازی در باشگاههای پرطرفدار ایرانی را ندارند. دلیل دیگر اجتماعی است اگر نخواهیم بگوییم سیاسی است و آن گسست بعد از حوادث ۱۴۰۱ است و نیز رفتار بازیکنان و انتظارات متناقض از آنان و البته این که زندگی لوکس بازیکنان با اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران متفاوت است. به هیچ یک از این موارد اما در سخنان کارشناسان تلویزیون و استاد خیابانی که گویا جامعه شناسی هم خوانده هیچ اشاره نمیشود.
۸. طعنه به علیرضا بیرانوند که کتاب بخواند هم بیربط است. چون کار او چیز دیگری است و اتفاقا از آقای خیابانی انتظار میرود به تناسب تحصیل در مقاطع بالاتر و گذر عمر کتابخوان شده باشد نه این که در هیچ یک از سخنان او ارجاعی به کتابی نباشد. به یاد آوریم مرحوم دکتر حمید رضا صدر را یا نقل قولهای امیر حاج رضایی از جبران خلیل جبران را. اتفاقا از فحوای کلمات خیابانی حس نمیشود که با کتاب مأنوس است و اگر هم باشد نشانه آن دیده نمیشود. تنها مدام میگوید: مرز پر گهر، سرزمین من، خاک دوستداشتنی، احترام به تمام سازه ها و ساخته ها و ساختارهای ایران و تعارفارتی از این دست.
۹. جواد خیابانی البته تقصیری ندارد. آدم سهم بگیر و دروغگویی هم نیست. فقط بله قربانگوست. پس برای اصلاح اگر در سطح فرماندهی تغییراتی ایجاد شود او در اطاعت کوتاهی نخواهد کرد. کاملا گوش به فرمان است و اگر صدا وسیما قصد اصلاح دارد چرا میخواهد از خیابانی فردوسیپور بسازد؟ خوب خود اصل را برگردانند و جواد خیابانی را هم برای مسابقات و برنامه های مفرح در نظر بگیرند.
آقای خیابانی نمیگوید من سردبیر دارم. میگوید هر چه مدیریت بگوید و پیام فضلینژاد به درستی بر همین نکته انگشت گذاشته تا بدانیم مشکل از کجاست:
"نباید فراموش کرد نزد مدیریت صداوسیما، سردبیر و سردبیری در برنامههای گوناگون به رسمیت شناخته نمیشود. این عنوان وجود دارد؛ اما مانند دیگر عناوین از معنای خود تهی شده است. شاید این یک عامل فرعی دانسته شود؛ اما تا این نگرش به سردبیری در سازمان تغییر نکند، تلویزیون قدرت مند نخواهد شد. بنابراین ابتدا این چرخه باید متوقف شود که آن هم مستلزم تغییرات کلان در رأس سازمان است."
۱۰. احساس میشود تلویزیون از این که عادل فردوسیپور را از دست داده احساس زیان میکند و چون محمد حسین میثاقی نتوانسته جای او را پر کند قصد دارند یک فردوسیپور با ظاهر انتقادی ولی تحت کنترل بسازند و چون عادل و قلعه نویی کارد و پنیر بودند از این فقره شروع کردهاند تا شبیه سازی کنند اما این ترفند نمیگیرد.
این نوشته به معنی توجیه فرآیندی نیست که امیر قلعه نویی را دوباره سرمربی تیم ملی کرد. غرض این است که چون آقای خیابانی هم بخشی از فرآیند است نمی تواند زبان به انتقاد باز کند و بی دلیل نیست که فردوسی پور می گوید به صدا و سیما برنمی گردد.
اگر جواد خیابانی به تعبیر فروغی رییس شبکه سه در مدار است قلعهنویی هم در مدار است منتها در مداری دیگر و شاید بزرگتر.