قدرت در پرتو توکل
پیامبر اکرم(ص) نصایح و موعظههایی به ابوذر دارند که علامه مجلسی آنها را در جلد 74 بحارالانوار نقل کرده است. معلوم است مواعظ حضرت آن هم به کسی مثل ابوذر، بسیار ارزشمند است. از جمله میفرماید: «یا أباذر، إن سَرکَ أن تکونَ أقوَی النّاس، فتوکل عَلی الله: ای ابوذر، اگر دوست داری قدرتمندترین افراد باشی، به خدا توکل کن.» اگر توکل واقعی باشد، انسان خیلی قوی میشود.
«و إن سرک أن تکون أکرَم الناس، فاتق الله: اگر میخواهی گرامی ترین مردمان باشی، پرهیزگار باش.» اگر می خواهی عزت و شخصیت اجتماعی پیدا کنی، تقوا داشته باش، که تقوا شخصیت اجتماعی به تو میدهد.
«و إن سرک أن تکون أغنی الناس، فکُن بما فی ید الله عز و جل أوثق منک بما فی یدیک»: اگر میخواهی بینیازترین مردم باشی، به آنچه نزد خداست، دل ببند و به آنچه پیش خودت است، دل مبند.
توکل به این معناست که انسان جز به خدا، به کسی یا چیزی امید نداشته باشد، خداوند را پناه خود و تنها مؤثر در وجود بداند و تنها به او اعتماد کند و امور خود را به او واگذار نماید. فضیلت توکل به اندازهای مهم است که قرآن میفرماید: اگر کسی واقعاً به خدا توکل کند، دیگر شیطان هم نمیتواند بر او چیره شود: «إنّهُ لیس لهُ سُلطان عَلی الذین آمنوا و عَلی ربهم یَتوَکّلون: او بر کسانی که ایمان آوردهاند و به پروردگارشان توکل میکنند، تسلطی ندارد. إنّما سُلطانُهُ عَلی الذین یَتولّونهُ: تسلط او فقط بر کسانی است که وی را به سرپرستی برمیگیرند» (نحل، 99ـ100).
این که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «أقوی الناس»، معنایش تنها این نیست که انسان متوکل در میان مردم نیرومندترین است، بلکه توکل چنان قدرتی به انسان میبخشد که شیطان هم نمیتواند بر او تسلط یابد. قرآن این را با تأکید میفرماید. شیطان چندینجا به خدا تشر زده است! پناه بر خدا، تشرش هم اینطور بود که قسم خورد همة بندگان را گمراه و نابود میکنم، مگر بندگان مخلص را: «قال فبعزتک لأُغوینهُم أجمعین إلا عبادک منهُمُ المُخلصین» (ص، 82ـ83).
خیلیها گفتهاند: مخلصین، ائمة طاهرین(ع) هستند. سایر بندگان هم میتوانند مخلص شوند که در روایت داریم: «المُخلصون عَلی خطر عظیم»:مخلصین نیز در مخاطرة عجیبی واقع هستند؛ زیرا تحصیل اخلاص در اعمال، کار بسیار سختی است و اگر کسی در مقابل انجام عمل نیکو، توقع قدردانی و تشکر داشته باشد، ارزش عملش از بین خواهد رفت. اگر در کسی توکل حقیقی باشد، شیطان به ناچار دست از او برمیدارد. وسوسهها، تخیلها، آمال و آرزوها و بالاخره کیدهای شیطان همه از بین میرود و در چنین کسی اثر نخواهد گذاشت.
توکل در امور دنیوی
در پیشبرد امور دنیوی نیز توکل، انسان را قدرتمند میسازد و باعث موفقیت فرد خواهد شد. قرآن کریم میفرماید: «و من یتق الله یَجعل لهُ مَخرجاً :هر کس از خدا پروا کند، [خدا] برایش راه بیرونشدنی قرار میدهد، و یرزُقهُ من حیثُ لا یحتسب:و از جایی که حسابش را نمیکند، به او روزی میرساند، و من یتوکل عَلی الله فهو حَسبُه: هر کس به خدا اعتماد کند، او برایش بس است»( طلاق، 2). اگر کسی متقی شود و در کارها به خدا توکل کند، از راهی که هیچ گمان ندارد، کارهایش اصلاح می گردد و گرههایش باز میشود.
این آیات با چندین تأکید میفرماید که «توکل» به انسان قوّت و قدرت میدهد، عزت میدهد، اطمینان خاطر میدهد. زندگی منهای اضطراب و منهای نگرانی، با توکل بهدست میآید. به تجربه نیز اثبات شده است افرادی که توکل به خدا می کنند، در زندگی درمانده و مستأصل نخواهند شد. ما در زمان خویش بزرگانی نظیر مرحوم آیتالله بروجردی را دیدیم که یک مثال از افراد متوکل بودند. وقتی که ایشان را برای زعامت حوزه به قم آوردند و این بار سنگین را روی دوش ایشان گذاشتند، پولی برای ادارة حوزه و پرداخت شهریه نداشت. چند نفر از علما، از جمله حضرت امام(ره) که برای آوردن ایشان خیلی پافشاری و تلاش کردند و توجه داشتند که ایشان در مضیقه است؛ از اینرو از آقای فلسفی که خطیب مشهوری بود و وجاهت داشت، خواستند که به برخی تجار بازار تهران بگوید این قضیه را حل کنند.
آقای فلسفی میگوید: من قبول کردم؛ اما قبل از اقدام، تصمیم گرفتم از آقای بروجردی اجازه بگیرم. وقتی ماجرا را به ایشان گفتم، فرمود: «این خلاف توکل است و من راضی نیستم. آن کسی که این مرجعیت را روی دوش من گذاشته، خودش مشکلات را حل میکند.» آقای فلسفی میگوید: اتفاقاً فردای آن روز از بیت آقای بروجردی گفتند: یکی از تجار کشورهای حاشیة خلیج فارس آمد، وجوهات شرعی خود را پرداخت کرد و مسائل حل شد. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «من توکل عَلی الله، کفاهُ: هر که به خدا توکل کند، خدا برایش بس است».
نمونة دیگر، توکل حضرت امام(ره) است. یکی از عوامل مهم پیروزی انقلاب، توکل ایشان بود. روز 22 بهمن 1357 که حکومت نظامی اعلام شد و همه می گفتند: اگر کسی از خانه خارج شود، قتل عام خواهد شد، امام دستور دادند همه از خانهها خارج شوند و همه آمدند و انقلاب پیروز شد. امام باقر(ع) میفرماید: «مَن توکلَ عَلی الله، لا یُغلبُ و من اعتصمَ بالله لا یُهزم: هرکس به خدا توکل کند، مغلوب نمیشود و هر کس به ریسمان الهی چنگ بزند، شکست نمیخورد».
من افراد زیادی را سراغ دارم که در مشکلات شخصی عزت نفس داشته اند و مشکلشان از راهِ بیگمان حل شده است. اگر کسی ساده زیست باشد، حتماً خداوند خرج زندگی اش را عنایت میکند. البته خدا تجملگرایی و بَرج را نمیدهد! علما و طلاب در زمان پهلوی اول، در مضیقة عجیبی بودند. مرحوم آقای بافقی، وکیل مرحوم حائری یزدی، بلکه همه کارة ایشان بود و ادارة حوزه را بر عهده داشت. نقل میکنند که ایشان از نجف به سمت ایران در سفر بود. شبی در بین راه سرما شدید شد و برف گرفت و ادامة حرکت غیر ممکن شد. ایشان مجبور میشود وارد یک قهوهخانه شود. به محض ورود، افراد را در حال قمار و لهو و لعب میبیند. زمینة نهی از منکر هم به هیچ وجه نبود. با خود میگوید: ماندن در برف و سرما، بهتر از این است که در مجلس گناه باشم. با توکل به خدا، از آنجا خارج میشود. در دوردست میبیند آتشی زیر یک درخت روشن است. به سوی آن درخت میرود. آقای بزرگواری را مشاهده میکند و تا صبح خدمت ایشان بیتوته میکند، در حالی که از برف و باران و سرما خبری نبود. فردا صبح هم راه را به او نشان میدهند و میرود. در آن سفر، توفیق تشرفهای دیگری نیز پیدا میکند.
مراتب توکل
مرتبه اول، «توکل عوام» است. در این مرتبه، عموم مردم قدری از کارها را خود انجام میدهند و خود را در آن مؤثر میدانند و باقیمانده یا نتیجه را به خداوند واگذار مینمایند؛ یعنی مقدمات عمل را به خود نسبت می دهند، نتیجه را از خداوند میدانند. حتی برخی میگویند: تا این جای کار را ما انجام دادیم و مابقی آن با خداست!
مرتبة دوم، «توکل خواص» است. آنها در عالم هستی، همه چیز را از ابتدا تا آخر از خدا میدانند و سببی غیر از او سراغ ندارند.
دیدهای خواهم سبب سوراخ کن تا سبب را بر کند از بیخ و بن
بعضی اوقات انسان در دامنة کوه، آب میبیند؛ اما در حقیقت جلوهای از آب دیده است و آنچه به چشم او آمده، آبنماست. قرآن میفرماید: «الذین کفروا أعمالُهُم کسراب بقیعه یَحسبُهُ الظمآنُ ماءً : کسانی که کفر ورزیدند،کارهای(نیک) آنها مانند سرابی در زمین هموار است که تشنه آن را (از دور) آب می پندارد»( نور، 39). اگر کسی واقعاً توحید افعالی داشته باشد، هیچ سببی در جهان نمیبیند، جز خدا و هر چه از اسباب ظاهری میبیند، به واقع درمییابد که سبب نماست، نه سبب اصلی و واقعی.
گاهی عموم مردم نیز این حالت را تجربه میکنند و آن در وقتی است که در بنبست یا تنگنایی گرفتار میشوند و هیچ فریادرسی ندارند. وقتی مطمئن میشوند که دستشان از همة اسباب و وسائل کوتاه شده و هیچ پناهی ندارند، خدا را تنها مؤثر در عالم وجود و اولین و آخرین سبب، مییابند و به او پناه میبرند. اما خواص، همیشه همین مرتبه از توکل را دارند.
شما چه نظری دارید؟