پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۰۴:۵۰
نظرات: ۰
۰
-
بلندقدترین متفکر معاصر ایران کیست؟

علامه وجه امتیاز دیگری داشت که او را از همگنانش ممتاز می‌کرد. او گوشی نیوشای زمانه داشت. آنکه نیوشای سخن زمان باشد، «بیدار» است و هرچه از او سر زند نشانی از بیداری دارد.

علی اصغر مصلح: علامه محمدحسین طباطبایی را شاید بتوان آزاده‌ترین و بلندقدترین متفکر معاصر ایران خواند. آزادگی در معنای ایجابیِ آن، نتیجه بهره‌مندی از امکانات قابل وصول در جهانی است که هرکس در آن واقع شده. هرچه از انسان سر می‌زند نسبتی با جهانش دارد. علامه طباطبایی درون جهانی موسوم به روحانیت و عالمان شیعه رشد یافت اما در مسیر بسط هستی خویش، به گسترده‌ترین افق‌ها و بالاترین دریافت‌ها رسید.

از نظر ملاک‌های ظاهری او استاد کامل در حوزه‌های مختلف علوم دینی، علوم فلسفی و نظری و دارای ‌توانایی‌های هنری و ادبی بود و علاوه بر اینها به لحاظ شخصیتی متخلّق و متّصف به والاترین ارزش‌های اخلاقی و روحی بود. به همین دلیل او را تحت عناوین رایجی چون مفسر قرآن، شاعر، فیلسوف، محدّث، فقیه و ادیب قرار داده‌اند.

اما علامه وجه امتیاز دیگری داشت که او را از همگنانش ممتاز می‌کرد. او گوشی نیوشای زمانه داشت. آنکه نیوشای سخن زمان باشد، «بیدار» است و هرچه از او سر زند نشانی از بیداری دارد. اغلب علوم و معارف و مهارت‌ها در قالب سنت‌ها منتقل می‌شوند. وابستگی به یک سنت لازمه رسیدن به استادی و ابداع و اجتهاد است. اما «بیداری»،‌ مقامی دیگر است. سنت‌ها کهنه می‌شوند و گَردِ زمان بر آنها می‌نشیند. «بیداران» پای در سنت‌ها دارند، اما سنت‌ها آنها را حبس نکرده‌اند. بیداران با نیوشایی «زمان»، توش و توان سنت‌ها را می‌بینند و آنها را گسترش می‌دهند.

علامه طباطبایی در هر رشته و سنتی وارد شد، نشانی از تپش زمان در آثارش احساس می‌شود. او هنگامی تفسیر قرآن را در حوزه علمیه شروع کرد که بنا به روایت معاصران، دینداریِ بدون قرآن رواج داشت! رساله‌الولایه وی، تقریری متفاوت از بنیان‌های سلوک انفسی است، کتاب سنن‌النّبی وی منتخبی متناسب با نیاز زمان از سیره و سنت رسول اکرم (ص) است. کتاب نهایه‌الحکمه و بدایه‌الحکمه تقریر جدیدی از سنت فلسفه صدرایی است که بذرهایی برای استنباط و اندیشه‌های متفاوت در خود دارد. کتاب «اصولِ فلسفه رئالیسم» او رویارویی اساساً جدید و بدیع با مسائل عصری متفاوت با اتکاء‌ به سنت‌های حکمی جهان اوست. درون کتاب‌های متنوع وی، رشته‌های جدیدی برای تفکر یافت می‌شوند که همگی نتیجه گشودگی وی به روی مسائل زمان و بیداری اوست. 

علامه در درجه اول، استاد حکمت و مفسر قرآن بود. اما باید برخی از گفته‌ها و نیز رفتار و احوال دیگر ایشان را در نظر آورد تا با سیر معنوی و فکری و وجه آزادگی او آشنا شد. مثلاً ایشان چند سال با اتوبوس مسافربری از قم برای شرکت در جلساتی که اعضای آن اغلب روشنفکران تحصیلکرده در غرب بودند، به تهران می‌آمد. آن‌چه مسلّم است علامه برای هدایت دینی آنها، آن‌طور که در حوزه‌های علمیه رسم است، به تهران نمی‌آمد. علامه با این احساس که آنها در ضلالتند و نیاز به هدایت دارند، در این جلسات شرکت نمی‌کرد. گزارش مباحث جلسات و گزارش شرکت‌کنندگان از آنچه در این جلسات می‌گذشته، مؤید این مدعاست.

بیداری علامه باعث شوق دایمی او برای گفتگو با «غیر» بود. او تجسم توانِ فرهنگ اسلامی برای گشودگی به روی غیر و آمادگی برای گفتگو بود. می‌توان در ایمان و داشته خود ثابت و راسخ بود و در عین حال با سماحت تمام با دیگران وارد گفتگو شد. وی در گفتگو، قصد راهنمایی غیر نداشت. هرچند وقتی فضای گفتگو شکل گرفت تأثیرات متقابل آغاز می‌شود. او با درک ژرفی که از انسان داشت، نمی‌خواست با خطاب و عتاب دیگران را مُسخّر خویش سازد.

علامه اهمیت سیر در دیگر فرهنگ‌ها و هم‌سخنی و همدلی با «دیگری» را دریافته بود. لذا در حدّ امکانات اطرافش و ملاحظات زیِّ خود، جستجوگر و طالب بود. او برای دریافت صورت‌های مختلف جلوه‌گری حکمت‌های حقّ، همواره گشوده‌بود. به تعبیری که ابن‌عربی در فص هودی به‌کار برده، وی دو ادب را رعایت می‌کرد؛ یکی «ادب التزام به دینِ خود» و دیگری «ادب نفی نکردن دیگران». ابن عربی در تفسیر «وللهِ ما فی السماواتِ و الارض فاَینما تُولوا فَثمَّ وجهُ الله» وجه را حقیقت هر چیز معنا می‌کند. پس حقیقت در هر سویی هست. ادب آن است که تو خدای را در طرف کعبه ببینی، اما منکر حق در دیگر سوی‌ها نباشی. علامه طباطبایی چنین بود.

علامه طباطبایی درباره ماهیت غرب سخنی نگفته‌است اما از مجموع نوشته‌های وی برمی‌آید که او غرب را مجموعه امور مذموم نمی‌دانست. کلماتی از وی نقل شده که می‌توان آنها را دلیل خوش‌بینی او نسبت به زمانه دانست. عارف نمی‌تواند نسبت به زمانه بدبین باشد. در برخی متون عرفانی از سبّ کردن دهر، پرهیز داده شده‌است. این سخن در برخی از متون عرفانی به پیامبر اکرم (ص) نسبت داده شده که «ولاتَسبّوا الدَّهرفإن الله هو الدهر». به نظر می‌رسد که علامه با ظواهر عالم مدرن هرگز درنیفتاده‌است، هر چند برخی از اندیشه‌های مدرن و فلسفه‌ها را نقد کرده‌است. علامه طباطبایی، شمسی بود که کارش تابش و عطا بود. اگر در فکر و فرهنگ مدرن کژی و کاستی می‌دید، گویی می‌خواست با تابش حقیقتی که در خویش سراغ داشت، آن کژی و کاستی را رفع کند.

قدرت علامه برای سیر در مبادی و مبانی و فاصله گرفتن از داشته خویش، در زمان ما بین متفکران دینی بی‌نظیر و در تاریخ تفکر اسلامی کم‌نظیر است. نظریه «ادراکات اعتباری» او نشان از قدرت بی‌نظیر آن حکیم برای فاصله گرفتن از پیش‌داشته‌ها و پیش‌فرض‌های موجود در سنّت دارد. علامه می‌توانست در هر مقام، اقتضائات و لوازم آن را حفظ کند. در هنگام بحث روایی، عالمی روایت‌دان بود، در هنگام بحث فلسفی فیلسوف، در ساحت عرفان، عارف و در کلام متکلم.

اما باز وقتی دوایر مختلف فرهنگی را در نظر آوریم، علامه تنها متفکر معاصر برخاسته از حوزه‌های شیعی بود که می‌توانست با برکندن جامه فرهنگ و اعتقاد خویش، بر اساس مبانی مشترک انسانی وارد گفتگو با دیگران شود. تقریر علامه طباطبایی از ادراکات اعتباری، نشان کوشش او برای ایستادن در نقطه‌ای فراتر از فرهنگ و سنت خویش و تمهید مبانی مشترکی برای گفتگو با «غیرِ خارج از فرهنگ خویش» است. شاید نقطه اصلی تمایز مواضع علامه با کسانی که اندیشه‌های وی در باب اعتباریات را نپذیرفتند، در همین توانایی و تفاوت منظر او بود. وی قدرت نظر کردن به عالم و آدم از منظری داشت که دیگران نداشتند. در وجود علامه حقیقتی پنهان بود که باعث وسعت ‌نظر و زلالی در معاشرت و نفوذ عمیق در مخاطب و متانت در عمل می‌شد.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی