به گزارش «اطلاعات آنلاین» آنچه میخوانید، بخشی از گفتوگو با استاد شهریار است که در مجلهی فردوسی، شمارهی ۱۰۱۴ در سال ۱۳۵۰ با عنوان «حرفهای شهریار» منتشر شده است.
... من نسبت به سابق هم فرقی نکردهام، سابقاً گاهی حالوحوصلهی شعر پیدا میکردم و شعر میساختم، حالا هم همینطور. البته حالا به اقتضای سن شور و حالم کم شده، اما با وجود این هروقت شعری از من خواستهاند، با همین پیری و شکستگی از عهدهاش برآمدهام.
از طرفی یک مقدار شعر چاپ نشده دارم که به موقع به چاپ خواهد رسید، منتهی این نکته را باید شما بدانید که من آدمی نیستم که تا شعر را ساختم برای مطبوعات و یا ناشران بفرستم و خواهش کنم، تمنا کنم و تقاضا کنم که شعر مرا چاپ کنند، نه همچه کاری از من ساخته نیست و نمیکنم، اما هر وقت به سراغ من آمدند و از من چیزی خواستند، مضایقه ندارم. به هر حال من برای چاپ کتاب سوم منتظر فرصت و موقعیت مناسب هستم. (تاکنون از استاد دو کتاب تحت عنوان دیوان شهریار چاپ شده که در دسترس عموم است.)
«حیدربابا» را من در تهران ساختم، همان موقع که در بستر بیماری بودم و بیزار از هوسهای دنیایی، از حیاتم مأیوس بودم. در چنین شرایطی خواستم با رفقای دوران بچگی تجدید عهدی بکنم و به زبان آنها شعر بگویم تا آنها هم لذتی ببرند. در حقیقت حیدر بابا را من پیامی از کوه «حیدر بابا» ساختم. (حیدر بابا اسم کوهی است واقع بین چمن و ده شنگل آباد، نزدیکیهای تبریز) با همان زیباییهای طبیعی، افکار طبیعی، زندگی مردم، خاطرهها و تخیلات و بعد وقتی دوباره به تبریز برگشتم، جلد دومش را که خطاب به حیدر بابا است ساختم و جز این خبر دیگری در بین نبوده که انگیزهی آفرینش این اثر باشد. البته در خصوص شهرت حیدر بابا بگویم که شعر فارسی من از شعر ترکیام عقب نیست، من شعر ترکی خیلی کمتر ساختهام تا فارسی و به جرات میگویم که فارسیام البته قویتر از ترکی میشود و در این هیچگونه شکی نیست
افسانهی نیما شاهکار است
از نیما بگویم، کسی که در یک موقعیت حساس خواست شعر ایرانی را به نوع دیگر و در وزنهای سوای گذشته بیان کند و دیدیم که در آن زمان با مخالفتهای بسیار روبهرو شد، ولی با گذشت زمان سبک «نیمایی» در میان جوانان رسوخ کرد تا جایی که الان اکثر شعرای معاصر به سبک او شعر می گویند و گهگاه سخت مورد تحسین هم واقع میشوند.
پوشیده نداریم که «افسانه»ی نیما شاهکار خوبی است، تخیل دارد، فانتزی دارد، تازگی دارد، اما نه از حیث نوع شعر، در مقابل بعضی از قطعات «نیما» البته دور از ذهن است.
شعرای جدید هم چیزهایی میگویند که آدم باید سه ساعت فکر کند، کنکاش روحی کند، تا بالاخره بفهمد که این آقایان چی میگویند و چه نظری دارند.
من اعتقادم این است که باید در مورد شعر و شعرا وسواس بیشتری به کار برد، باید روزنامهها و مجلات یک عده را که واقعاً در امر شعر و شاعری تبحر دارند و در این کار حقیقتاً استادند، دانشمندند، واردند، برگزینند و بعنوان «قاضی» معین کنند و شعرهایی را که میرسد به آنان بسپارند تا تحت بررسی قرار گیرد و خوب و بد معلوم گردد.
شعر خوب داریم؛ اما استاد نداریم!
شعر دوجنبه دارد: یکی جنبهی ذوقی طبیعی الهی و دیگری جنبهی اکتسابی، همان جنبهی صنعتی شعر است و همین جنبهی صنعتی است که بیست یا سی سال زحمت میخواهد، یعنی هر شاعری پس از گذراندن این دورهی طولانی میشود یک استاد و صنعتگر و میشود روی او حساب کرد.
توی شاعران نوجو و نو پرداز اشخاصی هستند که صنعت شعریشان خوب است و توی اشعارشان هم قطعات خیلی خوب دیده میشود، ولی شاهکاری از آنان من ندیدهام. به عنوان مثال در قطعات آقایان: نادرپور، سایه، مشیری، بعضی شعر خوب زیبا و دلچسب هم میبینیم، اما اینها را نمیشود گفت شاهکار. اینها را نمیشود با بوستان سعدی مقابل هم گذاشت، از طرفی نباید انکار کرد که این اشعار خالی از رگههای شعری است. به هر حال شاعر کامل که به درجهی استادی برسد فعلا به نظر من نداریم.
شعر نو چه خوب و چه بد، اینک جامعهی ما را سخت پوشانده و کتابهایی که از نوپردازان چاپ میشود، تیراژ قابل ملاحظهای را دربرمیگیرد، در حالی که آنانکه هنوز به سبک گذشته شعر میگویند اغلب یا سرودههای خود را به چاپ نمیرسانند، یا اگر هم این کار را کردند، کتابشان فروش چندانی ندارد، در واقع چنین استنباط میشود که افراد جامعه، نوآوری در شعر را نیز مثل هر چیز نو دیگر بیشتر میپسندند.