روفیا تیرگری خبرنگار اطلاعات نوشت: زبان و ادب فارسی، نخست آیینه تمامنمای فرهنگ ما شد و دو دیگر آن که هویتمان را ساخت.
انجمن ایرانشناسی در دهه بیست خورشیدی به همت ابراهیم پورداوود برای پژوهشهای ایرانی راهاندازی شد. پورداوود در این راه از یاری برخی از ناموران روزگار خود برخوردار بود؛ کسانی مانند محمد معینی، محمد دبیر سیاقی، منوچهر ستوده، احمد افشار شیرازی، ارباب رستمگیو، ذبیحا لله صفا و... اما با درگذشت پورداوود،انجمن ایرانشناسی پایدار نماند. تا این که در روزگار ما دکتر محمود جعفری دهقی، استاد زبانهای باستانی، انجمن یادشده را بار دیگر بنیان نهاد و از همراهی بزرگانی مانند ژاله آموزگار، آندرانیک سیمونیان، طهمورث ساجدی و... بهره گرفت.به مناسبت سالروز تأسیس انجمن ایرانشناسی و روز حافظ، برنامهای با عنوان آیین نکوداشت روز حافظ و جشن سالروز در تاریخ ۲۵مهرماه در تالار فردوسی خانه اندیشمندان برگزار شد. نصرالله پور جوادی، محمود جعفری دهقی، آندرانیک سیمونیان، اصغر دادبه، محمدرضا سحاب، محمدعلی عزتزاده و... از جمله مهمانان این برنامه بودند که برخی از این استادان برای حضار به ایراد سخنرانی پرداختند.
مدایح در ادب فارسی
دکتر اصغر دادبه، استاد فلسفه و زبان و ادبیات فارسی، درباره درونمایه مدایح در ادب فارسی میگوید: مدح چیست و برای چه گفته میشد؟ نخست باید گفت که ایرانیان در آغاز سدههای نخست اسلامی، خدمات بسیاری به زبان عربی کردند تا بدان اندازه که عربی زبانی بارور شد، اما چنین کاری را در زبان فارسی انجام ندادند. هنوز مانده بود تا فردوسی جای خود را باز کند و سعدی خود را نشان دهد، مولوی و حافظ هم هنوز نیامده بودند و کتابهایی چون قابوسنامه و سیاستنامه چنان که باید خوانده نشده بود. بخشی از آنچه که سبب شد تا زبان فارسی خود را بالا بکشد مدایح بود.
اما از مدایح چه بر میآمد؟ شاعر به ممدوح خود میگفت تو شجاع و دلاوری و سخاوتمند و بزرگواری! این یعنی تشویق کردن، تا شاید آدمی به این صفتها یا برخی از آنها آراسته شود. بسیار هم دیدهایم که چنین شده است. پس مدح تأثیری تربیتی داشت و زبانها را به زبان سعدی و حافظ تبدیل کرد. زبان وادب فارسی نیز برای ما دستکم دو کار بزرگ کرد، نخست آیینه تمامنمای فرهنگ ما شد و دو دیگر آن که هویتمان را
ساخت.
مدح می در اشعار حافظ
این استاد فلسفه در ادامه خاطر نشان میکند: گاه حافظ را برپایه احساسات، داوری میکنند و آن را عیبی برای او میدانند، حال آن که حافظ به بهترین وجهی از مدایح استفاده کرده تا سخن خود را بگوید. حافظ در مدح، ممدوح و معشوق را در هم آمیخته اما طوری هنرمندانه گفته که ممدوح خیال کند درباره اوست. حافظ میفرماید:
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد
خوب شاه شجاع که سواد خواندن و نوشتن ندارد فکر میکند این شعر در وصف اوست.
اگر او میخواست قدرت را مدح کند، باید امیر مبارز را مدح میکرد، در حالی که اتفاقا هرجا توانسته امیر مبارز را با لفظ محتسب نقد کرده است.
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش
... شراب خانگی ترس محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگ نوشا نوش
بود که آیا در میکدهها بگشایند
گره از کار فرو بسته ما بگشایند
می در اشعار حافظ نماد آزادی است.
در میخانه ببستند خدا یا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند
آزادی را تعطیل کردند. آرزوی باز شدن در میخانه را دارد، یعنی این که آزادی دوباره برگردد.
عهد الست و ادب فارسی
دکتر نصرالله پورجوادی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی درباره عهد الست در شعر حافظ میگوید: عهد الست از مضمونهای آشنا و مهم غزلیات حا فظ است اما حافظ تنها شاعر و عارفی نبود که این مضمون را به کار برد. کسانی مانند سعدی، عطار، احمد و محمد غزالی از عهد الست یاد کردهاند اما دانشوران عرب به این موضوع توجه نکردهاند یا ابن عربی و پیروان او مانند فخرالدین عراقی به هیچ گونهای چنین مضمونی را مورد توجه قرار ندادهاند.
اکنون باید پرسید که چرا چنین بوده است؟ به گفته احمد غزالی، عهد الست داغی است که خداوند به دلها گذاشت تا آدمی دریابد که متعلق به خودش نیست بلکه وابسته به نیروی دیگری است. محمد غزالی نیز گفته است که انسان درمییابد که هستیاش از خودش نیست و هستیبخشی در کار است که وجود انسان قائم به اوست.
پورجوادی در ادامه میافزاید: اکنون باید پرسید که چرا ایرانیها به مضمون عهد الست توجه کردهاند و اعراب به آن توجهی نداشتهاند؟ چون ما ایرانیان، ایزدمهر را داشتیم که ایزد پیمان بوده است. در مهریشت اوستا هم به عهد و پیمان توجه شده و آن را بهرهای برای همه سرزمینها دانسته است. این بزرگترین پیمان و میثاقی است که مهر با خداوند میبندد.
حافظ میفرماید:
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود بادهپرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
حافظ یعنی آینه ایران
دکتر محمد جعفری دهقی، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی و بنیانگذار دیگر بار انجمن ایرانشناسی در سخنانی گفت: اگر از من بخواهند که حافظ را در یک جمله معرفی کنم، خواهم گفت «حافظ یعنی آینه ایران». عارفان و شعرای ما بدون پشتوانه نبودهاند، پشتوانه فکری آنان چند هزار سال فرهنگ ایرانی بوده است. سپس آن فرهنگ باستانی صیقل خورد و به دوران حافظ و دیگران رسید. مجموع آن را میتوان اندیشکده ایرانی نامید.
منظور از اندیشکده این است که کسانی از دانشوران ایرانی بودهاند که درباره هستی و آفرینش و انسان و سرنوشت او فکر کرده و بسیار اندیشیدهاند. این سخن ادعا نیست. ما سندها و منابعی در اختیار داریم که ثابت میکند چنین بوده است. منبع درجه اول اوستاست که سدهها کتاب مقدس ایرانیان بوده است. سپس آثار دیگری در فارسی میانه و زبان پهلوی نوشته شده، مانند «بندهش». در این کتاب آمده است: وقتی خداوند به آفرینش این جهان سرگرم بود، فروهر انسان در جهان کائنات به او کمک میکرد؛ یعنی انسان این جایگاه شگفت را داشت که همکار خداوند باشد. در آنجا از فروهر انسان پرسیده شد که آیا میخواهی به جهان خاکی بروی و جامه تن بپوشی و با دشمن آفرینش ـ اهریمن ـ مبارزه کنی؟
بدینگونه بود که انسان پذیرفت به این جهان بیاید و خویشکاری [مأموریت] خود را انجام دهد. حافظ به زیبایی میفرماید:
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
«پیمانه» درونمایهای (محتوایی) دارد که همان شراب است. گفتهاند که یکی از معانی می، «عشق» است.
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
حافظ در این غزل و بیت، صحنهای از آفرینش انسان را به ما نشان میدهد.
جغرافیا یعنی زندگی
مهندس محمدرضا سحاب، استاد پیشکسوت دانش نقشهنگاری و رئیس هیأتمدیره مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب در سخنانی گفت: افزون بر فرهنگ، ادبیات، تاریخ و هنر، دانش جغرافیا نیز در ایرانشناسی از ارزش و اهمیت بسیاری برخوردار است.
شناخت محیط زندگی هر قوم و قبیله و ملت و کشوری وابسته به جغرافیاست. شناسایی خانه و پیرامون آن و نیز محله و روستا و شهر و استان و شناخت کشور هم به همین گونه است و وابستگی به جغرافیا دارد. جغرافیا یعنی زندگی! شما در هر زمینهای که بنگرید زندگی ما با دانش جغرافیا سروکار دارد. محیط زندگی، محیط زیست، شهرنشینی، ترافیک، آلودگی هوا و... جغرافیا اهمیتش از فیزیک بالاتر است. برای این که ما زمانی که پایمان را از خانه بیرون میگذاریم با جغرافیا سروکار داریم.
متأسفانه در مدارس ما به درس جغرافیا اهمیت چندانی نمیدهند؛ در حالی که مهمترین دلیل پیشرفت کشورهای توسعهیافته، اهمیت دادن به درس جغرافیا در مدارس است. در جنگ ایران و روسیه هم مهمترین دلیل شکست عباس میرزا از روسیه، نداشتن نقشه بود.