خبرآنلاین نوشت: این روزها صدای آن هایی که خودشان را خیلی انقلابی میدانند و دیگران را از رئیسجمهور گرفته تا وزیر امور خارجه و مابقی دولتمردان نفوذی و سازشکار و ضدانقلاب میدانند، حسابی بلند شده. کار حتی به فکاهه و لودگی هم کشیده. طرف نوشته: چرا پزشکیان به رهبرانقلاب اجازه نمیدهد پاسخ جنایت های اسرائیل را بدهیم!
شاید بگویید نویسنده شیرینعقل است و نباید او را خیلی جدی گرفت. اما باور بفرمایید آدمهای ظاهرالصلاحی هم هستند که عنوان کارشناس و فعال سیاسی را یدک میکشند و همین حرف را با ظاهری آراستهتر تکرار میکنند. یعنی رسما معتقدند دولتی بر سر کار آمده که نمیگذارد ما دمار از روزگار اسرائیل دربیاوریم و فی المثل اگر کماکان دولت پیشین بر سر کار بود الان نشانی از صهیونیسم باقی نمانده بود و جهانیان برای همیشه از شر این غده سرطانی خلاصی یافته بودند.
فکر نمیکنم هیچ آدم نیمهعاقلی حتی چنین بیندیشد. به احتمال قریب به یقین آنهایی که دو زار فهم و درک داشته باشند از این حرفها نمیزنند و اگر بزنند قطعا منفعتی به آنها میرسد. یعنی کاسبند. درست مثل کاسبان تحریم. کاسبان جنگ. کاسبان فتنه. با این حال همیشه فکر میکنم در غوغای کاسبان و منافقان همیشه سادهدلانی وجود دارند که این حرفها باورشان میشود. آن بندگان خدا نه تنها منفعتی از سادهدلیشان نمیبرند بلکه جدی جدی حرص میخورند که چرا وزیر امور خارجه به زبان آنها سخن نمیگوید و یا رئیسجمهور چرا در سازمان ملل به آمریکا و اسرائیل فحش ناموسی نمیدهد. حق هم دارند.
در زمانهای که جانوری مثل نتانیاهو پس از نطق وحشیانهاش در سازمان ملل دستور حمله به جنوب لبنان را صادر میکند پایبندی به قواعدی که مدعیان نظم نوین جهانی میخواهند به ما حقنه کنند مضحک است. اما نباید از یاد برد که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. اول آن که قرار نیست ما جا پای نتانیاهو بگذاریم. حتی اگر جهان سیاست یکسره از اخلاق تهی شود تاسی کردن به نتانیاهو در شان هیچ بنی بشری نیست.
دیگر آن که سیاست قواعد و فرمولهای خودش را دارد. توقع این که رئیسجمهور و وزیر امورخارجه به زبان انقلابیهای توییتری سخن بگویند، توقع نابجایی است. فهم این نکته بدیهی ظاهرا برای بعضیها بسیار دشوار است. آنها نمیفهمند که رئیس مجلس زبان و ادبیاتش با نماینده مجلس باید متفاوت باشد. چنان که ادبیات وزیر با ادبیات رئیسجمهور. در ابتدای انقلاب وقتی شهید رجایی به مقام ریاست جمهوری رسید، رئیسجمهور وقت فرانسه برای او پیام تبریک فرستاد. شهید رجایی در پاسخ به او گفت: نمیتوانی هم به صدام کمک کنی و هم به من تبریک بگویی. رهبر انقلاب به شدت شهید رجایی را توبیخ کرد که چرا شان و منزلت یک رئیسجمهور را رعایت نکردهای! او به تو در مقام یک رئیسجمهور تبریک گفته است و تو هم موظف بودهای در مقام یک رئیسجمهور شرط ادب و احترام و آداب دیپلماتیک را به جا بیاوری. اگر از این ماجرا بیاطلاعید بروید سرچ کنید و شرح ماجرا را بخوانید.
قطعا بنیانگذار انقلاب در آن روزگاران حرفهایی به مراتب تندتر از حرفهای شهید رجایی خطاب به رهبران اروپایی گفته است اما چون سمت رسمی نداشت مشکلی در آن شکل از حرف زدن برای خودش نمیدید. اگر کسی این نکته بدیهی را نفهمد و معتقد باشد از روزنامهنگار تا فعال سیاسی و روسای قوا و وزیر و وکیل، همه و همه باید به یک شکل رفتار کنند و سخن بگویند حتما چیزی از آداب و ترتیب و شان و جایگاه نمیداند.
از این خندهدارتر ساخت دو قطبی دولت و رهبری است. آن هم در این حد که رهبر میخواهد پدر اسرائیل را دربیاورد اما دولت نمیگذارد. حرملههایی که چنین دوقطبی خطرناک و کاسبکارانهای را راه میاندازند نه به چیزی به عنوان ولایت اعتقاد دارند و نه حرمتی برای مردم قائلند. با آنها کاری نداریم. تکلیف ما با چنین موجوداتی سالهاست که روشن است اما سادهدلانی که واقعا فکر میکنند دولت مقابل رهبری ایستاده است سزاوار دلسوزیاند. بندگان خدا نهتنها چیزی از مناسبات قدرت و سیاست در ایران نمیدانند بلکه هر حرفی را باور میکنند و به راحتی ملعبه دست این و آن میشوند. گاه بی آن که بدانند مدافع دشمن میشوند و گاه مخالف دوست. چه میتوان کرد جز دعا در حق چنین مخلوقاتی. دعا کنیم در این بازار مکاره کمی از سادگیشان کاسته شود و اندکی به زیرکیشان افزوده.