محمدعلی فیاضبخش: نمیدانم این حکایت واقعی است یا ساختگی؛ هرچه باشد، کاربرد فراوانی در واقعیات زندگی ما دارد:
برادر حاتم طایی که بر خلاف برادر، خسیس بود و تنگچشم، از شهرت و مقبولیت حاتم به تنگ آمده بود و ازیرا که نه جود برادرش را داشت و نه از خود وجودی، آخرالامر چاره در آن دید که با ادرار در چاه زمزم زبانزد خاص و عام شود؛ اما ندانست که آن ناموری حاتم کجا و این پروای نامبرداریِ نابرادری کجا!
از گردراه رسیدگانی که به امداد غیب، یکشبدرمیان شهود سیمایی دارند و در افقِ جهانآرای خویش سلوک میکنند، پروا برشان میدارد که نه با نمایاندن فضیلتهای وجودی خود، بلکه با نشانهگرفتن کسانی که حاتموار، هم بخشش داشتهاند و هم بخشایش، سری در میان سرها بجنبانند؛ گاه با قعودی متکبرانه و گاه با قیامی متهتّکانه؛ باکی نیست؛ زمزمِ بعضی وجودها با این زمزمهها نه تیرگی میپذیرد و نه دریدگیها چیرگی مییابند؛ فقط مرزهای ادب و آداب، جابهجا میشوند؛ بدون آنکه آن «مرزها» نیازی به نفرین و مرگ داشته باشند.
نمیدانم؛ شاید اگر حوصله بورزم و در مکاتیب دوران حاتم جستجویی کنم، مراتب برائت و اظهار ننگ برادر نسبت به هموطنی با حاتم را نیز بیابم؛ آنجا که غیظ و جهل و تعصب، چشمان او را بر رگ و ریشه و خون و خاکِ برادری نیز بسته است.
سپهر سیاست در اینکشور، هردوگون برادر را به خود دیده است: هم طبلههای عطار، خاموش و معطر؛ هم طبلهای غازی، بلندآواز و میانتهی؛ هم قافیهپردازان در قصیدهی بلند وحدت و امنیت ملی و یکپارچگی سرزمینی؛ هم غائلهسازان و غوغاسالاران در قضیهی سجع و آهنگ وفاق و همدلی.
…و اگر عدهای هنوز بر این حقیقت چشم فروبستهاند، که مردم در کدام سمت درست تاریخ ایستادهاند، کمی به خود زحمت دهند در بازبینی و بازخوانی افتوخیزهای دوماه اخیر؛ زحمت بیشترش پیشکش!