زهره گردان خبرنگار اطلاعات نوشت: در سالهای اخیر شاهدیم که روند تحولات و تغییرات اجتماعی کشورمان، سرعت تصاعدی گرفته است؛ آنچنان که اکنون با جامعهای متکثر و مدرن مواجه هستیم و با شهروندانی که تفاوتهای فردی، اجتماعی و فرهنگی فراوانی دارند.
آنچه که چنین جامعهای را دچار معضل و در خیلی مواقع دچار بحران کرده است، نبود سازگاری بین نگاه سنتی و جهانبینی حاکم با جامعه متکثر و مدرن فعلی است. تو گویی ارادهای برای پذیرش تحولات اجتماعی اخیر وجود ندارد و این موضوع اساسا نگران کننده است، چرا که هر روز باعث شکاف بیشتر بین ملت و حاکمیت میشود.
جامعه پیش رو به کدام سمت و سو حرکت میکند؟ و آیا میتوان چنین جامعه و شهروندانی را یکدست و یکپارچه کرد و کلیشه و قالبی برایشان ساخت و آنان را در آن جای داد؟ اساسا چنین اقدامی درست و بجاست؟ تحلیل دو تن از جامعهشناسان را در این باره میخوانیم.
جامعه متکثر ایرانی
به گفته محمدباقر تاجالدین، دکترای جامعهشناسی و استاد دانشگاه، جامعۀ ایران در ابعاد و لایههای گوناگون آن به صورت متکثر و مدرن در آمده است و هر روز بر این تکثر و مدرن شدن افزوده میشود.
قطعا یکدست و یکپارچه کردن چنین جامعهای و نادیده انگاشتن تفاوتهای فراوانِ موجود در میان آدمیان، نشدنی و غیر قابل باور و پذیرش است. اگر نظام سیاسی بخواهد بر اساس جهانبینی و باوری خاص، شهروندان را در قالب و کلیشهای از پیش تعیین شده قرار دهد و به انبوهی از تفاوتهای فردی، اجتماعی و فرهنگی آنان بیتوجه باشد، فقط سبب وارد کردن انواع دردها و رنجها بر جسم و جان این انسانها و همچنین جامعه خواهد بود.
نویسنده کتاب «تجدد و ناخرسندیهای آن» در پاسخ به این پرسش بسیار مهم و بنیادی که با استفاده از نگاه و جهانبینی سنتی چگونه میتوان جامعهای را با صدها و بلکه هزاران پیچیدگی، تکثر و مدرنیت مدیریت کرد، میگوید: متاسفانه عدهای همچنان میخواهند با همان اندیشۀ مدینۀ فاضله ساختن که روزگاری به خطا در ذهن و ضمیر افراد شکل گرفته بود، انبوهی از مشکلات و مسائل را از پیش پا بردارند، اما آشکارا میبینیم که نه تنها چنین نشده، بلکه هر روز بر مشکلات جامعه افزوده میشود و تنها چیزی که برجای میماند و رو به افزونی میرود، درد و رنجهای ساکنان این سرزمین است. زمان آن فرا رسیده است تا منطبق با واقعیتهای انسانی و اجتماعی همانند بسیاری از جوامع دنیا اقدام کنیم تا این چنین دچار خطاهای جبران ناپذیر نشویم.
بروز فردگرایی در ایران
محمدباقر تاجالدین، استاد دانشگاه معتقد است که فردگرایی و شیوع انواع و اقسام سبکها و شیوههای زندگی در جامعۀ امروزین ایران، گواه بر این ادعا است که این جامعه بههیچوجه دیگر آن جامعۀ ساده، یکدست و یکپارچهای نیست که در جهان پیشین و سنتی وجود داشت.
وی میگوید: برای مثال اگر روزگاری در جهان سنتی ایرانی، حرف و سخن بزرگان، مورد پذیرش همگان بود، امروز دیگر چنین نیست، چرا که با تنوع و تکثری از افراد و گروههای اجتماعی روبرو هستیم که هر کدام دارای تفسیر و قرائتی متفاوت از انسان، جامعه، زندگی و جهان هستند. برای اینکه از بحرانهای جامعه کاسته شود لازم است این تنوع و تکثر را بپذیریم.
به گفته این جامعهشناس، علاوه بر اینها باید به ارتقاء سطح سواد و دانش افراد جامعه، آگاهی یافتن از جایگاه اجتماعی و همچنین حقوق شهروندی آنان اشاره کرد. بنابراین با چنین شهروندانی و با چنین جامعهای متکثر و متنوع، جستجوی مدینۀ فاضله کاری است نه چندان عقلانی و منطقی و با هیچ حساب و کتابی در این جهان بسیار پرشتاب نمیخواند و نتیجۀ ناگوار آن هم از پیش مشخص و آشکار است.
مدرنیته، سرنوشت محتوم جوامع
سعید معدنی دکترای جامعه شناسی هم تحولات جامعه ایرانی را نتیجه مدرنتیه میداند و در واکاوی موضوع میگوید: مدرنیته به باور من سرنوشت محتوم همه جوامع است و هر کشوری برای پیشرفت باید آن را بپذیرد. توجه داشته باشید که موضوعاتی همچون تفکیک قوا، پزشکی نوین، صنعت نوین، دانش نوین و علوم نوین همه محصول مدرنیته هستند که ما اکنون با آنها زندگی می کنیم، پس کاملا طبیعی است که ما نمیتوانیم جلوی مدرنیته را بگیریم.
به گفته این استاد دانشگاه، مشکلی که اکنون ما در جامعه با آن مواجه هستیم این است که در مدرنیته، فرد اولویت پیدا میکند.
وی در توضیح سخنانش میگوید: در جامعه سنتی، جمع اهمیت دارد. خانواده، طایفه یا ایل برای فرد شغل و همسر انتخاب میکنند، جمع تعیین میکند که فرد کجا زندگی کند و سبک زندگیاش چگونه باشد و در واقع تصمیم کلی را جمع میگیرد، اما در عصر مدرنیته، فرد مهمتر از جامعه میشود و خودش برای خودش تصمیم می گیرد. اساسا در تقابل سنت و مدرنیته، فردگرایی چه در سطح خانواده، چه در سطح جامعه و چه در سطح حکومت موضع چالش میشود.
غربزدگی یا مدرنتیه؟
به گفته معدنی ، ته ماندههای ذهنیِ ترس از غرب و غربزدگی هنوز باقی است. او میگوید: در دهههای 30 و 40 شمسی، عدهای تصور میکردند که غرب قرار است بیاید و ما را نابود کند.
این ترس به مدرنیته هم چسبید، عدهای میگفتند که که اگر این مدرنیته از راه برسد، زندگی ما نابود میشود. بعد از انقلاب اسلامی که حکومت دینی حاکم شد، در تقابل با دستاوردهای مدرنیته ایستاد و تصور کرد که در مقابل غرب قرار گرفته است، در حالی که مدرنیته غرب نیست. مدرنیته در غرب به وجود آمد، اما در جهان رها شد و همه در حال بهرهمندی از مزایای آن هستند.
اکنون کره جنوبی با استفاده از ابزار تلویزیون و ماهواره در حال تحمیل فرهنگ خود به جهان است. تعداد زیادی از جوانان ما علاقهمند به یادگیری زبان کرهای شدهاند. هند از این تکنولوژی برای صدور فرهنگ، سنت، موسیقی، لباس و زبان هندی استفاده میکند.
متاسفانه در ایران برخی هنوز مدرنیته را با غرب یکی میدانند و به تقابل با آن میپردازند. مثلا در دورهای جلوی استفاده از ویدئو را میگرفتند، در دوره دیگر ماهواره را ممنوع کردند و در عصر دیگری برای اینترنت فیلترینگ در نظر میگیرند، در حالیکه هماکنون تمامی جهان از دستاوردهای مدرنتیه برای صدور فرهنگ خود بهره میبرد. آن زمان که ویدئو برای ما ممنوع بود، کشورهایی مثل ژاپن از این وسیله برای تدریس به دانشآموزان و دانشجویانشان استفاده میکردند.
نسل ما در دهه 60 هزینههای زیادی را برای تقابل با مدرنیته پرداخت که باعث عقب ماندگیمان شد و این قصه همچنان ادامه دارد. اکنون که اینجا حضور داریم، ماهواره هنوز ممنوع است در حالیکه جوان امروزی به ندرت ماهواره نگاه میکند. همه آنچه که میخواهد از فیلم و موسیقی تا اخبار در پلتفرمهای تلفن همراهش موجود است.
داستان امروز متفاوت شده است، اما هنوز برخی از تصمیمگیران جامعه ما در دهه سی و چهل یا حداکثر دهه 60 ماندهاند. همینها آب در هاون کوبیدن است.
با سنتها چه کنیم؟
اینکه در دنیای مدرن، تکلیفمان با سنتها چیست، پرسش بجایی است. معدنی، استاد دانشگاه میگوید: برخی از سنتها مثل فرهنگ ملی و دینیمان، ارزش حفظ و ماندگاری دارند. لازم است از فضای مدرنیته برای تبلیغ این ارزشها استفاده کنیم و باید برخی دیگر که ارزش ماندن ندارند را به فراموشی بسپاریم.
ایستادن جلوی مدرنیته مثل پاروزدن در مسیر مخالف رودخانه است. مدرنیته در جامعه ما حضور و نفوذ دارد و مخصوصا نسل جوان ما در حال زندگی با آن است.
ما باید مثل سایر کشورها به اصطلاح از آن استقبال کنیم و در مسیر احیای فرهنگ و سنت خودمان از آن بهره ببریم.