زمرد زرکش – اطلاعات: جواد انصافی، هنرمندی است که توانسته لحظات شاد نمایش سنتی را با آیینهای نوروزخوانی ترکیب کند و دست به کارهای جدید بزند. این کارگردان، پنج سال درباره نوروز به پژوهش پرداخت که شامل نوروزخوانیهای سراسر کشور مانند حاجی فیروز، تکمچی در آذربایجان، نوروز سلطان در مازندران، عروس گلهئی در گیلان و آتشافروز میشود. حاصل این پژوهشها اجرای نمایشهایی مرتبط با نوروز و تألیفاتی درباره نوروز است. جواد انصافی تنها هنرمندی است که نشان درجه یک هنری معادل با دکترای تختهحوضی را از وزارت ارشاد دریافت کرده است.
برخلاف تصور عامه که سیاه را شخصیتی برای خنداندن میدانند، او شخصیتی است که میخواهد حرف بزند و حقایق را در لفافه میگوید. در واقع سیاه، عارفی بذلهگو و هزلگوست که حرف دل مردم را میزند؛ شخصی است که جسارت گفتن حرفهایی را دارد که دیگران جرأت بازگو کردن آنها را ندارند. در تاریخ نمونه این افراد را در دلقکها یا همان تلخکهای درباری مشاهده میکنیم و به این دلیل به آنان تلخک میگفتند که حرفهای گزنده و نیشداری میزدند.
سلطان محمود غزنوی، تلخکی داشت که دست درباریان و سرداران را با طنازی برای سلطان رو میکرد و سلطان محمود بسیار از او خوشش میآمد و برای این کارش ارزش قائل بود. در زمان شاه عباس صفوی هم شخصیت کل عنایت را داریم و لوطی صالح در دوران کریم خان زند و کریم شیرهای در دوران ناصرالدین شاه که همه آنان افرادی جسور و با دل و جرأت بوده اند و بسیاری از حرفهایی را که دیگران در دل میگفتند به زبان میآوردند و بارها نزدیک بوده سرشان را به باد دهند، اما مردم آنان را دوست داشتند. به همین دلیل است که اگر دقت کنید برای سیاهها اسامی سنگهای گران قیمت مانند الماس، یاقوت و مبارک انتخاب میشده، زیرا معتقد بودند این افراد مانند یاقوت یا الماس گرانبها هستند.
چه شد آقای جواد انصافی به سیاه بودن علاقهمند شدند؟
من از دوران دبستان و دبیرستان، کار نمایش انجام میدادم و از سال ۱۳۵۰ بهصورت حرفهای وارد این کار شدم، اما به خودم اجازه نمیدادم که لباس سیاه بپوشم. به خاطر همین شروع به پژوهش درباره شخصیت سیاه کردم و پس از حدود چهار سال به دانستههایی که میخواستم درمورد این شخصیت بدانم رسیدم. در سال ۱۳۵۴ اولین نمایشم را روی صحنه بردم و لباس سیاه پوشیدم.
تا قبل از روی صحنه رفتن، پژوهشهای بسیاری انجام دادم و متوجه شدم سیاهبازی که نمایش ملی ما ایرانیان است، میتواند کاملترین نمایش دنیا باشد، برای همین در پژوهشهایم تمرکز بیشتری روی نمایش سیاه بازی گذاشتم. ۲۸ سال پیش در اولین کتابم با عنوان «سیاهبازی از نگاه سیاهباز» که در واقع اولین کتابی هم هست که در این زمینه چاپ شده، تمامی موضوعات مربوط به سیاه بازی را بررسی و این نمایش را با کمدی دولاریته ایتالیا و کمدی فرس فرانسه و کمدی هند و لبنان مقایسه کرده ام.
شما در هر نمایش، یک بخش از تاریخ سیاهبازی را نشان دادید. درباره نمایش کلعنایت توضیح دهید.
تاتر «کل عنایت»، پژوهشی بود که درباره زمان شاه عباس صفوی انجام شد. کل عنایت، یک شخصیت برجسته و طناز در دوران شاه عباس بود. در واقع کلبازیها از زمان شاه عباس شروع شده و کلها کسانی بودند که وسط سرشان کچل بوده و افرادی جوانمرد و طناز بوده اند، نسل آنان تا زمان قاجار ادامه پیدا کرد و به اوج خود رسید که داش آکل بود و روش پیشینیان خود را ادامه میداد. آن نمایش خصوصیات کل باز را نشان میداد. کل عنایت در خانه اش همیشه باز بود و به مردم هم غذای روح میداد و هم غذای جسم، یعنی هم به مردم غذا میداد و هم در خانه اش شادی و نشاط بود و روزیاش را با مردم تقسیم میکرد. شبی شاه عباس در لباس درویشی به منزل او میآید و از او میپرسد مگر شغلت چیست که به مردم غذا میدهی؟ او میگوید من پینهدوز هستم و شاه از او میپرسد اگر شاه عباس پینه دوزی را منع کند، چه میکنی؟ او پاسخ میدهد خوب کار اشتباهی است و معنی ندارد شغلی ممنوع شود. روز بعد شاه عباس، پینهدوزی را ممنوع میکند و کلعنایت شغل دیگری را در پیش میگیرد و شب دوباره به مردم غذا میدهد و به همین شیوه، شاه مدام کارهای او را ممنوع میکند و او کار دیگری انجام میدهد تا این که در آخر شاه عباس متنبه میشود و میفهمد روزیدهنده خداست نه شاه و نمیتواند جلوی هیچ چیز را بگیرد. این داستان جزو داستانهای واقعی دوران صفویه است.
یکی از ویژگیهای نمایش سیاه بازی، موسیقی آن است. در مورد این موضوع توضیح دهید.
موسیقی در سیاه بازی در کنار نمایش و با آن همراه است، حتی میتوان گفت که موسیقی جزو نمایش سیاهبازی است و نوازندگان لحظاتی جزو این بازی میشوند. برای مثال ارباب میگوید ننوازید و نوازندگان دوباره می نوازند و این یک بازی است که بین بازیگران و نوازندگان رد و بدل میشود. این موسیقی ویژگیهای خاصی دارد که صحبت درباره آن بسیار گسترده است.
در این سالها من به همراه همسر و فرزندانم با پژوهشها و نمایشهایمان تلاش کردیم به ایرانیان نشان دهیم آئینهای ما چه ارتباطی با نمایش سیاه بازی دارد. نوروز ما یک آئین بسیار پرمحتوا و بزرگ است که میتواند جهانی باشد و باید بدانیم شخصیت سیاه و سیاه بازی کجای این رسم قرار دارد. ما حتی یک نمایش جداگانه هم در مورد نوروز کار کردیم و تمام موضوعات آن را در قالب طنز به نمایش درآوردیم، مانند خانه تکانی که اول خاک فرش را میتکاندیم و بعد میشستیم. دلیلش این بود که اگر خاک فرش گرفته نشود، موقع شستشو رنگهای آن قاطی میشود، همینطور چیدمان سفره هفت سین و مهمتر از همه شخصیت سیاه و بحث وجودی خود سیاه در جامعه.
در تاریخ ایران باستان، قبل از هخامنشیان یک سال، ۱۲ ماه ۳۰ روزه بوده و در پایان سال پنج روز زیاد میآمد. در آن پنج روز، پادشاه کنار میرفت و مردم یک شخص عادی را انتخاب میکردند که معمولا یک آدم طناز یا همان سیاه بود و هر حکمی که او در این پنج روز میداد اجرا میشد. به همین دلیل در نمایشهای سیاه بازی، حاکم چندروزه یا حاکم یکروزه داریم. ما هم در نمایش نوروز، حاکم یکشبه را نشان دادیم تا مردم بدانند در گذشته روزهای پایانی سال اینگونه بوده است.
آیا سفره هفتسین امروزی همان هفت سین باستانی است یا تغییر کرده؟
اجازه دهید از چیدمان سفره هفتسین شروع کنیم و بعد به خود سینها برسیم. چیدمان سفره هفت سین به گونه بود که ابتدا مادر سفرهای از ترمه یا پارچه سفید گلدوزیشده پهن میکرد و تلاش این بود که همه چیز فضای ایرانی داشته باشد. در پارچه سفره، نقوشی مانند سرو یا بتهجقه دوخته میشد و به ترتیب آینه و شمعدان بر سرسفره میگذاشتند و معمولا از آینه گرد استفاده میکردند که نمادی از جهان بی پایان و در واقع یزدان و خداوند است. شمعها که نشانه روشنایی هستند معمولا به تعداد افراد خانواده سرسفره گذاشته می-شد و هر شمع نماد یک فرد بود. روشنایی، نشان نور خداوندی و گرمی بخش زندگی است. جلوی آینه و شمعدان، تخم مرغ رنگ شده میگذاشتند که نمادی از تخم و تبار و زایش و زندگی است. این تخم مرغهای رنگی بعد از تحویل سال به افراد کوچکتر عیدی داده میشد. در هر یک از مناطق با توجه به اقلیم، مشتی گندم، آرد، برنج، غلات یا تکهای نان روی سفره میگذاشتند که نشان رزق و روزی و برکت خانه و در واقع نشاندهنده قومیت و ملیت ماست، زیرا بنیان مدنیت ایرانی کشاورزی بود.
در یک کاسه آب، چند قطره گلاب میریختند تا فضا معطر شود و بعضیها هم به جای کاسه آب، کوزه آب سر سفره میگذاشتند که کوزه سال جدید آنان بود، زیرا کوزههای قدیمی در شب چهارشنبه سوری شکسته میشد و برای سال جدید باید از کوزه جدید استفاده میکردند. در قدیم از کوزهها بیشتر از یک سال استفاده نمیکردند، زیرا خلل و فرجش گرفته میشد و بهداشتی نبود. هر کدام از افراد خانواده بعد از تحویل سال یک جرعه از آب کوزه مینوشیدند. برخی از خانوادهها سعی میکردند که این آب، آب «نیسان» باشد، یعنی آب اولین باران پس از سال نو که از نظر ایرانیان آب مقدسی بود. در کاسه آب، برگ زیتون و نارنج هم می-انداختند، البته در برخی نقاط کشور از سیب یا انار هم استفاده میکردند، اما نارنج فلسفه خاصی دارد. نارنج تنها میوه زمستانی است که تا خرداد ماه هم بر روی درخت میماند (درس مقاومت) و تنها میوهای است که وقتی در آب قرار میگیرد دو سوم آن درون آب فرو میرود و یک سومش بیرون میماند. یعنی ایرانیان از پنج هزار سال پیش میدانستند که کره زمین گرد است (نارنج) دو سوم آن از آب تشکیل شده که داخل آب می-رود و یک سوم آن خشکی است که از آب بیرون میماند. آنها معتقد بودند که در لحظه تحویل سال، نارنج تکان میخورد، زیرا قدما معتقد بودند دنیا مانند هندوانهای است که بر روی شاخ گاو قرار دارد و در موقع تحویل سال، گاو این هندوانه را از یک شاخ روی شاخ دیگر میگذارد، چون کره زمین بزرگ است ما تکان آن را احساس نمیکنیم، ولی در کاسه آب، این حرکت احساس میشود.
بحث جالب دیگر در موقع تحویل سال که پیام بزرگی در خود دارد این است که درست در زمان سال تحویل، همهچیز نصف است، یعنی ۱۲ ساعت روز و ۱۲ ساعت شب، یعنی مساوات. با این که خداوند، روشنایی و غلبه نور بر تاریکی را دوست دارد، اما به ما میگوید به مساوات فکر کنید، همه چیز در این دنیا مساوی است، پس دست یکدیگر را بگیرید و به هم کمک کنید. این بحث بسیار بسیار مهمی در فرهنگ غنی ایرانی است.
ماهی قرمز هم مظهر زندگی و روزی حلال است و بعد از آن بقیه هفتسین در سفره گذاشته میشد که اولا همه خوراکی هستند و هرکدام فلسفه خاص خود را دارند که علمی است.
اولین سین، سنجد است. زمانی که خداوند انسان را خلق کرد اولین چیزی که به او داد، مغز یا همان قوه تفکر بود. سنجد از نظر لغوی از سنگیدن یا سنجیدن میآید. سنجد یعنی سنجیده عمل کردن و سنجیده اندیشیدن. چون سنجیدن و تفکر، اولین موضوع مهم در زندگی است، اول سنجد بر سرسفره گذاشته میشد که سمبل خردگرایی و دعوت به عقل و خرد است.
سین بعدی سیب است که ندای صحت و سلامت میدهد، زیرا اگر جسم سالم باشد، ذهن و فکر سالم عمل میکند.
سین سوم سبزه است که نشان خرمی، شادابی، خوش اخلاقی، مهر، محبت، نعمت و رحمت است. سبزه نعمت و شادابی میآورد و غذای روح است، روح باید پالایش پیدا کند و انسان علاوه بر جسم سالم باید روح سالم داشته باشد تا بتواند درست زندگی کند.
چهارمین سین، سمنوست که نماد قدرت و مبارزه به حساب میآید، یعنی باید در مقابل ناملایمات قوی بود و به قول فردوسی بزرگ:
زنیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی زاید و کاستی
سمنو خوراکی قوی است و ایرانیان اعتقاد داشتند باید قوی باشند تا بتوانند با ناملایمات مبارزه کنند.
پنجمین سین، سیر است که اسطوره سیری و سیرچشمی است، چون باید سیرچشم بود تا بتوان راحت زندگی کرد. سیرچشمی و مناعت طبع از اصول مهم زندگی گذشتگان ما بوده و تلاش میکردند تا این خصلت را در خود پرورش دهند.
ششمین سین، سرکه است که نشانه پذیرش ناملایمات زندگی است. همچنین سرکه وسیلهای برای زدودن آلودگی هاست؛ در مقابل آلودگی و ناملایمات مقاومت میکند تا آنها را از بین ببرد و نگذارد به زندگی وارد شوند.
سین هفتم، سماق است که نمادی از عدالت، صبر، امید و امیدواری است. ما در کودکی از درخت سماق، شاخهای میکندیم که دانههایی مثل عدس داشت و در دهان میگذاشتیم و میمکیدیم و دوساعت بعد بازهم مزه ترشی آن را احساس میکردیم. این به ما یاد میداد که باید صبور باشیم و مهمترین پیام نوروز نیز صبوری است.
اگر یک بررسی اجمالی بکنیم، متوجه میشویم که مهمترین پیام هفتسین، پیام همبستگی و پیوند بین خانواده، اقوام، قومیت ها، ملیتها و حتی قاره هاست. نوروز همبستگی بین کشورهاست، درحال حاضر ۱۲ کشور نوروز را جشن میگیرند و این یک همبستگی است.
پیام دوم نوروز از فرهنگ و تمدن دیرینه ایران باستان برای ما این است که فکر کنیم چه فرهنگ غنی و پشتوانه و هویت ملی داریم و چقدر علمی است که در نهایت هنجارسازی جشن و زنده نگه داشتن آن موجب آرامش، شادی، تعامل اجتماعی و به وجود آمدن همبستگی میشود.
میبینیم که نوعی همبستگی بین ایران و کشورهایی مانند تاجیکستان، ازبکستان، ترکیه، افغانستان، هندوستان، ترکمنستان و سایر کشورهایی که نوروز را جشن میگیرند وجود دارد که بین آنها پیوند برقرار میکند.
همچنین نوروز فاصله طبقانی را کم میکند، یعنی در عید نوروز یک کارگر ساده به دیدن یکی از بستگانش که وزیر است، میرود و همه با هم ارتباط دارند.
نکته مهم دیگر نوروز این است که بهداشت فردی و عمومی را رواج میدهد. قبل از عید خانهها پاکیزه میشوند، در قدیم جویها و قناتها لایه روبی و به درودیوارها دوغاب مالیده میشد تا زیباتر به نظر بیایند. همه افراد حمام میکردند، لباس نو میپوشیدند و حتی کسانی که لباس نو نداشتند لباس هایشان را مرتب می-کردند، میشستند و میپوشیدند. در هیچ جای دنیا چنین رسمی وجود ندارد که قبل از سال نو یک ماه مردم مشغول تمیزکردن خود، خانه و شهرشان شوند و از عیدشان مساوات، خردگرایی و شادابی بیاموزند. نوروز شادابی به همراه دارد و ایجاد شعف و شادی میکند و پیام آوران نوروزی میآیند تا این خبر را بدهند و مردم را شاد کنند.
نکتهای که در آخر میخواهم به آن اشاره کنم این است که در چند سال اخیر عدهای خواستند که بعضی از رسوم را خراب کنند، برای مثال گفتند که ماهی قرمز، ایرانی نیست و از فرهنگ چین وارد ایران شده، در صورتیکه اصلا اینطور نیست. ماهی جزو فرهنگ اصیل ایرانی است و آقای جعفر شهری در قسمتی از تحقیقات خود به این نکته اشاره کرده است. من هم در شاهنامه آن را یافته ام. در دوران قبل از هخامنشیان در ایران ماهی خوراکی و زینتی وجود داشته و اشعاری از فردوسی وجود دارد که سندی بر این مدعاست. فردوسی بزرگ میگوید:
بپرداخت آب میانگاه خاک
بپرورد ماهی درآن آب پاک
ز جمشید ماند چنین یادگار
اگرچه سرآمد بسی روزگار
هنرور شده خاک ایرانزمین
بشد زان سپس سوی ماچین و چین
یعنی در دوران پیشدادیان، ایران به چین و ماچین ماهی صادر میکرد و این یک سند تاریخی است. خوب است که برای رسوم و گذشتهمان ارزش قایل شویم، از کنار هر مسأله راحت گذر نکنیم و با کمی کنکاش و تورق یکی دو کتاب به اصل مطلب برسیم.
متن کامل این گفتگو در ویژهنامه نوروزی اطلاعات منتشر و از امروز در دکههای مطبوعاتی در اختیار علاقمندان است.