وجیهه تیموری در یادداشتی در ضمیمه آفتاب مهتاب امروز روزنامه اطلاعات نوشت:
مامان قشنگم!
سلام. این نامه را برای تو مینویسم و دوست دارم با صدای بلند برایت بخوانم:
میدانی وقتی به دنیا آمدم، اولین خانه من، آغوش تو بود؟ کمی که بزرگتر شدم، خانهام همان اتاقی شد که در آن بازی میکردم و میخوابیدم. کمکم پارک را دیدم. خیابان را دیدم. مدرسه را دیدم و فهمیدم که دنیا چقدر میتواند بزرگ و پر اتفاق باشد، اما در همه لحظات، آغوش تو امنترین و همیشگیترین خانه من است و عشق تو فراتر از آن چیزی است که بتوانم تصور کنم.
هر جا که باشم؛ بالاتر از ابرها یا درون یک زیردریایی در عمق اقیانوسها، هرجا که سفر کنم یا قدم بزنم، باز هم مهربانی تو به من میرسد.
تو به من یاد دادی که میتوانم به راه خودم ادامه دهم و خانههای جدیدی پیدا کنم، زیرا خانه جایی است که قلب آدمی در آن میتپد ولی تو در اولین خانهام، همیشه جایی برای من خواهی گذاشت.
برای همین میخواهم به اولین خانهام برگردم. سرم را روی سینهات بگذارم و چشمانم را ببندم و صدای قلب تو را بشنوم.
میخواهم وجودی که از آن متولد شدم را بشناسم. میخواهم گوشه گوشه ذهنت را ببینم.
مامان! به من بگو با گوشدادن به چه موسیقیای بزرگ شدی؟ محله قدیمی شما چگونه بود؟ بهترین دوستانت چه کسانی بودند؟ از چه چیزهایی میترسیدی؟ مدرسهات را دوست داشتی؟ آیا تو هم مثل من موهای مادرت را شانه میزدی؟ پدرت را چطوری نقاشی میکردی؟ اولین خاطره عاشقانهات را برایم تعریف کن.
مامان! من میخواهم درون تو را ببینم. میدانم که شاعری به محبوبش گفته است: «هزار کاکلی شاد در چشمان توست!»*
اما من میخواهم بگویم:
اولین و همیشگیترین پناه من
هزار کاکلی شاد در وجود توست.
من تکرار تو نیستم، اما ادامه تو هستم.
داستان من از تو شروع میشود.
خودم مابقیاش را مینویسم.
ـــــــــــــــــــــــ
* بخشی از سروده احمد شاملو