عاصفه اله وردی در یادداشتی در ضمیمه خانواده امروز روزنامه اطلاعات نوشت :همه ما همنشینی با فردی را که ذهن انتقادگری دارد به ویژه اگر بتواند نقاط منفی دیگران را به خوبی تشخیص دهد و بیان کند، دوست داریم. انتقادگری بهعنوان یک مسئولیت اجتماعی بسیار تحسین میشود و در شغلهایی مثل نویسندگی، خبرنگاری، نقد آشپزی و آثار هنری، بسیار لازم و ضروری است.
اما گاهی وقتها این روحیه انتقادی برگرفته از یک حس مسئولیت اجتماعی نیست، بلکه از شخصیت منفعل ـ مهاجم آن فرد نشأت میگیرد. چنین افرادی میتوانند با استفاده از مکانیسمهای دفاعی مثل طنازی شخصیت خود را مخفی کنند. فردی که تعامل با او شما را دچار احساس کمبودن، ضرر و زیان میکند، یک فرد منفعل ـ مهاجم است، مگر اینکه خلافش ثابت شود.
او به تدریج روحیه و توان شما را تحلیل میبرد و ممکن است خودتان هم متوجه علت نباشید. چنین افرادی همیشه آزرده و خشمگین هستند. نه فقط خشم آنها معطوف به کسی است که نسبت به او اعتراض دارند یا حقی از او ضایع کردهاند، بلکه نسبت به همه افراد خشمگین هستند.
نگاه منفی
شخصیت تحلیل برنده یا منفعل ـ مهاجم، نسبت به مراجع قدرت همیشه نگرش منفی دارد. البته این حس را به صورت مستقیم ابراز نمیکند. در واقع او احساس دوگانهای به افراد قوی زندگیاش دارد. از یک سو نیاز به تأئید و توجه دارد و از سوی دیگر میخواهد خودش را مستقل کند و جرأت مخالفت داشته باشد. نتیجه این دوگانگی عاطفی این است که خشم خود را به طور غیرمستقیم و به روش تخریبگرانه علیه دیگران به کار میگیرد.
خودش را به آن راه میزند
اگر شما فردی شجاع، موفق و با اعتماد به نفس بالایی باشید، هدف بسیار خوبی برای یک محبوب تحلیل برنده هستید. او در محیط کاری معمولاً از انجام دستورات رئیس طفره میرود و مقاومت میکند. با اینکه در ظاهر فردی بسیار مطیع به نظر میآید، اما در عمل وظایف کاری را با به تعویق انداختن انجام نمیدهد، خودش را به فراموشی میزند یا خرابکاری میکند.
در ظاهر بله، در باطن نه
اگر با فردی مواجه شدید که در ظاهر به تقاضای شما آری میگوید و در عمل نه را به نمایش میگذارد، به احتمال زیاد با شخصیت منفعل ـ مهاجم در ارتباط هستید. او در ابتدا کاری را مشتاقانه میپذیرد. سپس آن را انجام نمیدهد یا آن را خراب میکند یا وقتی آن را انجام میدهد که دیگر فایده ندارد. تا شما انجام دوباره آن را از او نخواهید. وقتی از او میخواهید که زودتر در جایی حاضر شود، دیر میکند. او خرابکاریها را با حالتی معصومانه و غیر عمد انجام میدهد به همین دلیل دلتان نمیآید با او خشم بگیرید. اما به مرور زمان غیرقابل تحمل خواهد شد.
مخالفخوانی
اگر با چنین افرادی صحبت کنید و بخواهید کمک کنید تا بازدهی کارش را افزایش دهد یا تعارضش را با دیگران حل کند، به شدت با شما مخالفت میکند. چراکه حس میکند شما علت مشکل را اشتباهی گرفتهاید. او را درک نمیکنید و به او حق نمیدهید و اگر به تناقض در رفتارش اشاره کنید به شدت از شما خشمگین می شود، کینه شما را به دل میگیرد. او حتی از افرادی که به آنها عشق میورزد نیز گلایه و شکایت دارد.
ظاهری معصوم
او دائماً تمایل دارد دیگران را افرادی بیکفایت، ظالم و بیانصاف ارزیابی کند. حس میکند هیچکس واقعا او را درک نمیکند. به ماشین ناله و شکایت تبدیل میشود و هر گونه ناکامی در حیطه کاری و ارتباطی را به گردن دیگران میاندازد. او که سرشار از خصومت و رنجیدگی است در ظاهر خود را معصوم و پاک نیت جلوه میدهد.
در محیط کار
او تمایل بالایی برای بیارزش و بیاهمیت انگاشتن موفقیتها و پیشرفتهای اطرافیان دارد. همواره با فردی که گمان کند عملکرد بهتری دارد، رقابت و ستیزه میکند.
مثلاً اگر همکارانش پیشرفت و ارتقا داشته باشند. آنها را به پارتیبازی و رشوه متهم میکند. و از سویی خواهد گفت که رؤسا و سرپرستان بیکفایت او توقع دارند که او کار زیادی انجام دهد، بدون اینکه از او قدرشناسی کنند. معتقد است که آنها از او خوششان نمیآید.
ویژگی خانواده
عوامل ژنتیکی، بیولوژیکی و محیطی در اینکه یک فرد منفعل ـ مهاجم شود، موثرند. نحوه تعامل والدین با کودک مهمترین اثر را دارد. حتی اگر در آغاز به فرزند به خوبی توجه شود، اما از جایی به بعد به او محبت و توجه نشود.
در ذهن او والدین افرادی بیانصاف و ظالم به نظر میرسند. گاهی با تولد فرزند کوچکتر خانواده در سایر کودکان، احساس خشم و درماندگی و رهاشدگی ایجاد میشود.
همه ظالماند
چنین کودکی توقع والدین خود را برای کسب استقلال بیشتر و حتی سپردن کارهای منزل به او بسیار ظالمانه و غیرمنطقی تلقی میکند. به همین دلیل او مراجع قدرت (والدین معلم و رئیس) را افرادی ظالم بیانصاف و غیرمنطقی ارزیابی میکند و چون آنها را در موقعیت بالاتری میبیند به جای نشان دادن مستقیم حس و حالش، عدم رضایت و توافق خود را به صورت غیرمستقیم نشان میدهد.
تخریب میکند
گاهی وقتها والدین تلاش کودک را برای ابراز نظر و کسب استقلال به شدت درهم میکوبند. چنین پدر و مادری استقلال کودک را به رسمیت نمیشناسند.
به این ترتیب افراد منفعل ـ مهاجم در بزرگسالی به این نتیجه میرسند که تنها راه ابراز همه رنجشها و خشمهای سرکوبشده، تخریب غیرمستقیم دیگران بهویژه افراد صاحب قدرت است.