دوشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۲ - ۰۶:۱۷
نظرات: ۰
۰
-
یک مدرس دانشگاه: تورم مانند یک تمساح جامعه را له می‌کند

اقتصاددان‌ها می‌گویند تورم و مالیات مانند آرواره‌های بالا و پایین یک تمساح است که جامعه را له می‌کند. در شرایط تورمی شدید، مردم اخلاق را از دست می‌دهند، زیرا ناامنی و اضطراب سبب می‌شود افراد تنها به خودشان فکر کنند.

سلامت روان به مفهوم سلامت در نحوه تفکر، تنظیم احساسات و کنترل رفتار است و جنبه‌های مختلف عاطفی، روانی و رفاه اجتماعی دارد؛ به طوری‌که در بسیاری از امور زندگیمان نظیر ارتباط با دیگران، کنترل احساساتی نظیر استرس، خشم و بسیاری امور دیگر اثرگذار است. عوامل متعددی وجود دارد که سلامت روان جامعه را در معرض خطر قرار می‌دهد. 

دکتر علیرضا شیری، طبیب و آموزش‌دیده طرحواره درمانی پیشرفته از ISST لندن و کارشناس ارشد روان‎شناسی یونگی از دانشگاه Essex  می‌گوید یکی از مهم‌ترین دلایلی که این روزها سلامت روان مردم را تهدید می‌کند، کوتاه شدن سقف آرزوهایشان است. 

گفت وگوی مینا حیدری با دکتر علیرضا شیری را می خوانید:

این روزها گویا حال بخش وسیعی از جامعه خوب نیست و به نظر می‌رسد سلامت روان جامعه در معرض خطر باشد. آیا این فرضیه صحیح است؟

فرضیه سؤال شما را بدون داشتن آمار و ارقام محققانه نمی‌توانم تأیید کنم، درست است که در اطراف خودم این ناامیدی و حال‌خرابی را زیاد می‌بینم اما نمی‌توانم آن ‌را سرخود به ۸۵ میلیون نفر جامعه هموطن تعمیم دهم، پس روایت فردی خودم را عرض می‌کنم. من چنین می‌فهمم که افراد زیادی از طبقه اجتماعی آگاه و کتابخوان و دغدغه‌مند جامعه، حالشان خوب نیست. انگار تجربه نا‌امیدی اجتماعی در برهه‌های مختلف تاریخی ایران تکرار می‌شود. اگر نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران در دوره پهلوی داشته باشیم پس از کودتای 28 مرداد نیز همین فضا در جامعه احساس می‌شد. برای خودم عجیب اینجاست که در زمان جنگ که افراد بسیاری در آن شهید و مجروح می‌شدند، این حجم از ناامیدی به چشم نمی‌خورد. 

رویاهای مردم در حال کوتوله شدن است، مثلا فرد انتظار دارد در 20 سالگی کارش را آغاز کند، زیر 30 سالگی موقعیتش تثبیت شود و امکانات رفاهی نظیر اجاره منزل و یک وسیله نقلیه مناسب برای خودش فراهم کند اما در شرایط فعلی دستیابی به این موارد گویا تبدیل به یک رویا شده و همین اتفاقات حال مردم را بد کرده است.

آنچه بیشتر مردم را رنج می‌دهد زندگی در یک کشور غنی با اقتصادی ویران و افزون بر آن شفافیتی است که در امور وجود ندارد. شاید همه چیز در کشور به اختلاس و وقایع این چنینی مربوط نباشد اما عدم شفافیت، اذهان عمومی را متشنج می‌کند و احساس بی‌عدالتی را که یکی دیگر از شاخص‌های مهم ناامیدی است در جامعه رواج می‌دهد. 

حس کوتاه شدن سقف آرزوها فقط یک احساس ساده نیست و تحلیل اقتصاددانان نیز بیانگر آن است که اقتصاد ایران در شرایط خوبی به سر نمی‌برد. ظهور طبقه نوکیسه نیز عاملی برای بدحالی جمعی به شمار می‌رود. عده‌ای در جامعه یک‌شبه ره صدساله را می‌پیمایند و شکاف اقتصادی مبتنی بر بی‌عدالتی و رانت سبب می‌شود که امید برای دستیابی به امکانات یک زندگی معقول از راه سالم به یأس بدل شود. 

در کشورهای نفت‌خیز مانند نیجریه، ونزوئلا و ایران انگار نفرین منابع وجود دارد که سبب بروز فساد سیستماتیک شده و همین مقولات روی روان مردم اثرات سوء فراوانی برجا گذاشته است، بخصوص وقتی مشاهده می‌کنید کشورهایی مانند عربستان، امارات، کویت و... که همسایه ما هستند از چه امکاناتی برخوردارند.

مثال معروف روانکاوانه‌ای وجود دارد که نسبت مردم با حاکمیت را مانند نسبت فرزند با پدر می‌داند. پدر در یک خانواده مسئولیت‌هایی دارد که برای انجام این مسئولیت‌ها حقوقی نیز برای او ایجاد می‌شود. بحث حق و تکلیف اگر درست ایفا شود، خطر فساد و خودرأیی فروکاسته می‌شود. وقتی پدر در جزئی‌ترین امور فرزندان اظهارنظر و مداخله کند، اما خودش در مورد کارها و نتیجه تصمیماتش پاسخگو نباشد، حال فرزندان آن خانواده خراب نمی‌شود؟ فرض کنید شما از پدرتان انتظار دارید برایتان لباس مناسبی فراهم کند و او نسبت به این نیاز شما بی‌توجه است ولی همان امکانات در اختیار فرزندی که مجیزگوی پدر است قرار می‌گیرد و امکانات ویژه به او اختصاص دارد، به این شکل است که احساس بی‌عدالتی در فرزندان شکل می‌گیرد و این احساس زمانی شدت می‌گیرد که فرزندان، والدین خود را با پدر و مادر همسایه می‌سنجند که چقدر رفتارشان با فرزندانشان متواضع و باشکوه است. 

حالا شما به جای پدر، «دولت» را در نظر بگیرید. همین وضعیت به وجود خواهد آمد.

واکنش جامعه‌ای که احساس بی‌عدالتی می‌کند به وقایع چگونه است؟

شاخص‌های بهبود کیفیت زندگی و درآمد سرانه در کشورهای مختلف چیزی نیست که در عصر رسانه از دید مردم پنهان بماند. وقتی که یک هم‌میهن در 40 سالگی نمی‌تواند یک خانه کوچک داشته باشد یا برای خرید یک ماشین معمولی باید شش یا هفت برابر معمول دنیا هزینه کند، حس مستضعف بودن به آدم‌ها القا می‌شود و هرچه دانش افراد بالاتر رود این حس ناکارآمدی مسئولین بیشتر خودش را نمایان می‌کند. 

فرض کنید یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای هستید، قطعا فساد در نظام جذب خبر و روابط عمومی برایتان سریع‌تر روشن خواهد شد و شما را بیشتر آزار خواهد داد. اگر به این امر اعتراض کنید و با اعتراضتان که کاملا به حق است برخوردی سنگین و نامناسب شود دچار احساس بی‌عدالتی می‌شوید و روانتان به دلیل وجود این حس دچار آسیب خواهد شد. 

وقتی با اتفاقاتی که باعث تشویش و دریدگی اذهان عمومی می‌شود، ساده برخورد می‌شود (مانند قتل دختران توسط شوهر و برادر، شبهه انحراف جنسی فلان مسئول و...) و درباره اموری که کمتر در نگاه عامه مردم اهمیت دارد (مانند طنز فلان کمدین، روسری نداشتن یک هنرپیشه در مراسم ختم و...) برخوردهای تنبیهی سریع و بی‌مماشات می‌شود، جامعه دچار چه وضعی خواهد شد؟ 

اگر بخشی از یک جامعه احساس کند شرایط به‌گونه‌ای است که فقط باید کلاه خودمان را بچسبیم اوضاع آن جامعه خطرناک می‌شود. 

اقتصاددان‌ها می‌گویند تورم و مالیات مانند آرواره‌های بالا و پایین یک تمساح است که جامعه را له می‌کند. در شرایط تورمی شدید، مردم اخلاق را از دست می‌دهند، زیرا ناامنی و اضطراب سبب می‌شود افراد تنها به خودشان فکر کنند.

در زمان جنگ که طبیعتا اضطرابی در حد نگرانی از مرگ خویش و عزیزان در مردم رسوخ کرده بود، چون حس بی‌عدالتی نداشتیم، انگار وضعیت جامعه از نظر اخلاقی این‎قدر نگران‌کننده نبود. در چنین شرایطی که سقف آرزوها کوتاه شده، حس شفقت و دگرخواهی در مردم کاهش می‌یابد و حتی چه بسا افرادی، اعتقادات خود را از دست می‌دهند. 

اگر به سؤالاتی که در ذهن افراد جامعه ایجاد می‌شود پاسخ مناسب ندهیم جامعه دچار چه وضعیتی خواهد شد؟

سؤالات افراد جامعه در پروسه‌های مختلف تاریخی وجود داشته‌ و اگر پاسخ درستی به آن‌‌ها داده نشود افراد دچار خشم می‌شوند. در زمان پهلوی سؤالاتی درباره پرونده شیلات که مربوط به برادر محمدرضا پهلوی بود در ذهن اقشار جامعه ایجاد شد و قضات و دادستان‌های شریفی نظیر مرحوم الموتی یا مرحوم حاج سیدجوادی در جایگاه بازپرس و وزیر دادگستری در برابر زیاده خواهی ها و دخالت‌های دربار مقاومت کردند و حتی وزیر جابه‌جا شد تا پرونده پیگیری نشود. همین بی‌عدالتی‌ها مردم را خشمگین و به حاکمیت بی‌اعتماد کرد. 

اگر به سؤالات مردم پاسخ صحیح و به موقع ندهیم مبدل به خشم می‌شود و ماهیت ابهام این‌گونه نیست که فقط به همان شکل باقی بماند بلکه بر اثر یک واکنش شیمیایی در مغز تبدیل به خشم می‌شود و برخوردهای سلبی با بروز خشم سبب می‌شود مردم احساس بی‌ارزش بودن داشته باشند.

 اگر به تاریخ مراجعه کنید امام خمینی(ره) در نقد کاپیتولاسیون می‌گوید تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده‌هایشان، با کارمندهای فنیشان، با کارمندان اداریشان، با خدمه‌شان، با هر کس که بستگی به آن‌ها دارد، این‌ها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند! اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد و این تذکری است که ایشان 80، 70 سال قبل دادند و این تذکر بسیار مورد توجه جامعه ایرانی قرار گرفت.

ما در عصر رسانه زندگی می‌کنیم. صفحه اجتماعی بی‌بی‌سی فارسی، میلیون ها نفر دنبال‌کننده دارد. ذات رسانه انگلیسی دفاع از منافع بریتانیاست و این بسیار طبیعی است. وقتی تلویزیون ما نمی تواند اعتماد مردم را جلب کند، بی‌بی‎سی است که مرجع مردم می‌شود.  

انگار حاکمیت نسبت به حال مردم تقسیم‌بندی خودی و ناخودی دارد. بسیاری از نخبگان دانشگاهی، استادان غیرهمسو، کمدین‌ها و قهرمانان ورزشی در شابلون حاکمیت، غیرخودی محسوب می‌شوند، در حالی که آن‌ها به اندازه مدافعان حکومت حق دارند از ایرانی بودنشان بهره‌مند شوند که به این راحتی‌ها نیست!

کشورهایی مانند کانادا، آلمان و... دقیقا از همین احساسات منفی و ناامنی افراد استفاده  و نخبه‌های کشور را به سرعت جذب می‌کنند. نگاهی به آمار مهاجرت نخبگان، پزشکان، پرستاران، داروسازان و بسیاری از اقشار دیگر جامعه گویای همین حس ناامنی است و واقعا حیرت می‌کنید که قرار است چه کسی جایگزین این اقشار شود.

وقتی پزشک ایرانی وارد کشوری مانند عمان می‌شود و می‌بیند که پول و امکانات مناسب دریافت می‌کند و روانش نیز آرام است چرا مهاجرت نکند؟ همین تجربه‌های مهاجرت‌های موفق، دیگران را به این امر ترغیب می‌کند.

میزان دسترسی افراد به امکانات بر مبانی خاص استوار است و بر همان اساس ورودی‌های دانشگاه‌ها نیز در ادوار مختلف تعیین می‌شود. با مهاجرت افراد متخصص کشور با چالش‌های گوناگون مواجه خواهد شد. آن پزشک یا آن داروساز هم مثل من و شما شهروند است و او هم مانند بسیاری از ما از شرایط عصبانی و خشمگین می‌شود، بنابراین فقط به زندگی خودش فکر می‌کند و سعی دارد کلاه خودش را بچسبد. حتی با بررسی این واکنش‌ها نیز در می‌یابیم که سلامت روان جامعه در معرض خطر است. 

 آیا بروز ظلم در جامعه که روان جمعی را خدشه‌دار می‌کند سبب ایجاد تظلم‌خواهی و گسترش چرخه خشونت خواهد شد؟

اخیرا کتاب «سرزمین مأمورهای مخفی» اثر آنافاندر را می‌خواندم که درباره دستگاه اطلاعاتی آلمان شرقی در زمانه جنگ سرد است و بسیار تکانم داد. شما در جایی از کتاب می‌خوانی که در روز فروپاشی آلمان شرقی که مردم وارد اداره اطلاعات شدند، هنوز افرادی بودند که شانه به شانه مردم برای دستگاه اطلاعات گزارش می‌نوشتند و مغزشان آن‌قدر از تحلیل عاجز بود که فروپاشی را درک نمی‌کردند و همچنان به کار خود ادامه می‌دادند! در آن دوره وحشت که شاید از هر شش نفر، یک نفر جاسوس دستگاه اطلاعاتی بوده، زندگی بسیاری از افراد به خاطر یک گزارش خواندن کتاب‌های بورژوازی یا نوشتن نمایشنامه‌ای ضد کمونیسم، از دست رفت. حال در نظر بگیرید این سازمان جهنمی دست مردم افتاده و هر کسی می‌تواند ببیند چه کسانی مخبر گزارش‌نویسش بوده‌اند. 

شاید جالب باشد بدانید که پس از سقوط آلمان شرقی، دولت جدید ضمن فرمان عفو کارگزاران امنیت‌چی، فرمانی صادر کرد مبنی بر آن که افراد اجازه می‌یافتند به کلیه گزارش‌هایی که علیهشان وجود داشت بدون سانسور دسترسی داشته باشند!

در این بین حتی افرادی دریافتند که نامزدشان جاسوس اداره امنیت بوده است. در این میان فرمان عفو عمومی صادر شد و همه افراد به جز آن‌هایی که در کشتارها دخیل بودند مورد عفو و بخشش قرار گرفتند.

با این شیوه هوشمندانه، چرخه انتقام و کینه از میان رفت و مردم آلمان رفته‌رفته توانستند سلامت روان جمعی را دوباره تجربه کنند و دقیقا از میان همین شرایط است که رهبری مانند آنگلا مرکل بیرون می‌آید که در برهه‌ای، بزرگ‌ترین رهبر جهان لقب می‌گیرد و آلمان به پیشرفتی که امروز می‌بینید دست می‌یابد. آن‌ها هم می‌توانستند با ادامه چرخه خشونت و انتقام قرن‌ها درگیر بمانند و این بیماری اجتماعی را به نسل‌های بعد انتقال دهند اما این پروسه را با خرد پشت سر گذاشتند. 

 

 آیا این تروما که در جامعه ایجاد شده به نسل‌های آینده نیز منتقل خواهد شد؟ 

متأسفانه گذر این اتفاقات تنها محدود به نسل ما نیست و نسل‌های آینده را هم درگیر خواهد کرد. این افسردگی و ترومای جمعی در حال انتقال به نسل‌های آینده است و در حال حاضر هم اراده‌ای برای رفع آن وجود ندارد.

این که شما به صرف دلایل خاص از امکانات خوبی بهره‌مند شوید و فرزندانتان امکان درس خواندن در مدرسه بهتر و دانشگاه‌های خاص را داشته باشند و من نتوانم به این امکانات دسترسی داشته باشم چرخه کینه را در من ایجاد خواهد کرد و این بی‌عدالتی‌ها تنها سبب تباهی من به تنهایی نیست بلکه مرا در تونلی از زمان نابود می‌کند. البته من امیدوارم که بتوانیم این روند را اصلاح کنیم، چون آدمی به رویا زنده است. 

 احساس ارزشمندی و کرامت چقدر در بهبود سلامت روان افراد مؤثر است؟

حکومت به عنوان پدر خانواده نباید اجازه دهد که افراد احساس کنند در جامعه ارزشمند نیستند. چندین سال پیش قرار بود در تهران کنفرانسی برگزار شودو سران کشورهای اسلامی برای شرکت در آن به تهران بیایند و در همان زمان بود که شهرداری شروع به مرتب کردن خیابان‌ها، پل‌ها و معابر شهری کرد و ساختمان اجلاس سران در ولنجک افتتاح شد و دو یا سه روز شهر تعطیل شد و کارها کردند تا مهمان را خوش آید و همین مسأله دوباره در سفر رونالدو به ایران رخ داد.

اینترنت بدون فیلتر و بهسازی فضای اطراف هتل و حتی آسفالت کردن خیابان‌های نزدیک استادیوم آزادی، بیانگر حس بیگانه‌پرستی است و گویی فرزندان این خانواده در اولویت نیستند. 

در روزهایی که به دلیل تحریم، نخبگان ما نمی‌توانند به امکانات دسترسی داشته باشند حاکمیت تلاش می‌کند هرچه را که نیاز است برای یک ستاره فوتبال که مهمان دوروزه ماست فراهم کند و این اتفاق حتی برای منی که اکنون 50 ساله‌ام و تا حدی سرد و گرم روزگار را چشیده‌ام و کمتر دچار واکنش‌های هیجانی می‌شوم ناخوشایند است. 

اشتباه عجیب حکام منطقه این است که به هواداران خود غره می‌شوند و گروه‌های دیگر مردم را از یاد می‌برند. مردم شاید بتوانند نبود آزادی را تحمل کنند اما بی‌عدالتی را هرگز نمی‌توانند تحمل کنند. برای نمونه دوبی را می‌توان مثال زد که از نظر آزادی‌های اجتماعی، سیاسی و مطبوعات کاملا در فضای بسته قرار دارد اما چون رفاه و عدالت در آن حاکم شده، مردم از زندگی در این فضا راضی هستند. 

چندی پیش من میهمان خانواده‌ای در دوبی بودم و دختر 16 ساله خانواده تصویر شیخ محمد را در اتاقش نصب کرده بود و می‌گفت من عاشقانه او را دوست دارم، چون در میان مردم است. وقتی همسر شیخ محمد و دخترش به لندن فرار کردند بسیاری از اتفاقاتی که برای آن‌ها رخ داده است بیان شد اما بازهم مردم دوبی چون احساس پیشرفت می‌کردند و معتقد بودند پاسپورت آن‌ها در همه‌جای جهان ارزشمند است چندان تحت‎تأثیر اخبار قرار نگرفتند. 

یعنی مفاهیمی مانند آزادی و دموکراسی، مطالبه عموم مردم نیست؟

مفاهیمی مانند آزادی و دموکراسی از خواسته‌های طبقه الیت جامعه (نخبگان) است و ما مردم عادی به تأمین معاش، امنیت شغلی و اجتماعی رضایت داریم؛ البته که نمی‌توان هیچ‌کدام از این‌ها را قربانی دیگری کرد. به روشنفکران جامعه باید فضای تنفس داد و با انگ زدن به هر جریانی، فضا را برای نخبگان جامعه تنگ نکرد. 

زمانی صفحه «بچه پولدارهای تهران» در فضای مجازی بسیار رواج پیدا کرده بود که حال بسیاری از جوانان و نوجوانان را خراب کرد. در این صفحه، خانه‌های افراد، پارتی‌ها و تفریحاتشان در معرض نمایش عموم بود و اثرات مخرب خود را بر جامعه به جای گذاشت. این اتفاق معلول سیستمی است که در آن پای بسیاری از افراد گیر است و نمی‌توان این زنجیره را قطع کرد، چون ممکن است در معرض خطر قرار بگیرید. 

خواندن تاریخ معاصر و رصد اتفاقات تنها چیزی است که می‌تواند حال افراد را بهتر کند و این تجربه عجیبی است که احساس افسردگی می‌کنید اما همچنان به زندگیتان ادامه می‌دهید. 

افراد دارای سلامت روان چه ویژگی‌هایی دارند؟

سلامت روان، تعریف جالبی دارد که طی ادوار مختلف دچار تطور شده است. در ابتدا به مفهوم نداشتن اختلال بود و بعد اختلالات طبقه‌بندی شدند، مانند اختلالات خلقی، افسردگی دوقطبی، اختلالات اضطرابی، وسواس و.... به تدریج این تعریف در جهان عوض شد، زیرا بسیاری از آدم‌ها بودند که اختلال نداشتند اما زندگی درستی هم نداشتند و به همین جهت مفاهیمی مانند امید، خوش‌بینی و توسعه فردی به این تعریف اضافه شد. 

 آیا تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO) از سلامت روان جهان‌شمول است یا کشورها باید آن را با توجه به ویژگی‌های خودشان، بومی‌سازی کنند؟
بهتر است پس از این گفتگو تعریف سازمان بهداشت جهانی را با انجمن روان‌پزشکی ایران چک کنید و از آن‌ها بپرسید که آیا این تعریف مناسب ماست؟ به نظر من این امر باید توسط متخصصان گوناگون در ابعاد مختلف بررسی شود. جامعه‌شناسان و روان‌شناسان اجتماعی و روحانیون مذهبی دلسوز و استادان توسعه هم باید بیایند کمکمان کنند تا به تعریف جامع‌تری برای خودمان برسیم.

اگر بخواهیم جامعه را از شرایط فعلی عبور دهیم چه باید بکنیم؟

یکی از ویژگی‌های جامعه سالم، امیدواری است، به شرط این که مسئولین از دست از زخم زبان زدن به مردم و لجبازی با آن‌ها بردارند و مردم را خشمگین نکنند. با غارت امید اجتماعی، آبی برای این مملکت گرم نخواهد شد و باید قدرت عاقله‌ای وجود داشته باشد تا افراد لجباز و تندرو را به سکوت دعوت کند و از آن‌ها بخواهد روی زخم مردم نمک نپاشند.

در ضمن نیاز است که اعتراض مردم به رسمیت شناخته شود و کسی به حرف‌های آن‌ها، درست یا غلط، گوش دهد. فرزندان این مملکت بسیار توانمندند، باید مطالبات آن‌ها شنیده شود.

باید تکلیف خانواده‌های داغدار و زندانیان سیاسی معلوم بشود، چنان‌که عفو رهبر در سال گذشته تا حد زیادی تنش‌ها را کاست. من معتقدم در زمانه‌ای که دشمنان خارجی و بی‌بصیرتان داخلی وجود دارند، دلسوزان میهن باید با چشمان باز مراقب رشد و سلامت جامعه ایرانی باشند که فرصت های رشد در حال از دست رفتن هستند. همسایگان در حال خوشه‌چینی از زمانه می‎باشند و جای ما بسیار در رشد جهانی خالی است.

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی