این روزها سلامت روان جامعه ایرانی در معرض خطر است و گاهی افراد، اختلالات گوناگونی در نحوه تفکر، تنظیم احساسات و کنترل رفتارشان دارند. همین عوامل سبب پریشانی یا اختلال عملکرد فرد میشود.
دکتر سیما فردوسی، روانشناس در گفت وگو با مینا حیدری خبرنگار اطلاعات در تعریف سلامت روان و مؤلفههای آن میگوید: تعاریف متعددی در این زمینه وجود دارد و برخی تصور میکنند اگر فردی علائم و نشانههای بیماری را در خود نداشته باشد دارای سلامت روان است اما این تنها یک بعد ماجراست. فرد باید در روابط اجتماعیاش نیز سالم و به لحاظ عاطفی، اجتماعی، روانی، ذهنی و در همه ابعاد مختلف از سلامت نسبی برخوردار باشد و اگر شخصیت سالمی نداشته باشد در شاخه اختلالات قرار میگیرد.
متأسفانه به دلایل مختلف، اختلالات روانی در جامعه رایج شده و البته هیچ جامعهای را نمیتوانید پیدا کنید که از سلامت روان کامل برخوردار باشد و تمامی افرادش سالم باشند. در جامعه ما افراد به دلایل متعدد به افسردگی و اضطراب شدید مبتلا هستند، زیرا در جامعه احساس امنیت روانی ندارند و همه اینها سبب میشود جامعه سالمی نداشته باشیم.
*متغیرهای خطرناک در جوامع
دکتر فردوسی درباره کاربرد تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO) از سلامت روان در جوامع گوناگون میگوید: وقتی تعریفی از طرف سازمان بهداشت جهانی ارائه میشود بدین معنی است که مؤلفههای آن در کشورهای گوناگون ارزیابی و ماحصل آن تبدیل به تعریفی واحد شده است و این تعریف برای تمام جوامع صادق است اما درصدها و نسبتهای آن متغیر است. ممکن نیست که ما شاخصی را دال بر سلامت روان بدانیم و جامعه دیگر آن را حاکی از عدم سلامت روان بداند؛ مثلا در هیچ جامعهای اضطراب رده بالا را شاخصی از نرمال بودن نمیدانند و آن را دلیلی بر عدم سلامت روان محسوب میکنند یا فاکتورهای دیگری نظیر ترس، نگرانی و پرخاشگری نباید در هیچ جامعهای بالا باشد. مسأله کمیت این فاکتورها در جوامع گوناگون است.
*کودکان قربانی مشکلات روانی جامعه
این روانشناس درباره تبعات عدم سلامت روان در جامعه میگوید: اختلالات روان، تبعات گوناگونی برای جامعه دارد و مهمترین گروهی که از آن تأثیر میپذیرند کودکان هستند. کودکان با تقلید همه چیز را یاد میگیرند و این رفتارهای مقلدانه در آنها نهادینه میشود، بنابراین بیشتر در معرض خطر و آسیب هستند.
کودکان در برخی خانوادهها با والدینی بزرگ میشوند که ممکن است آدمهای سالمی نباشند. خشم، پرخاشگری، طغیان و عصیانگری در آنها اضطراب سطح بالا ایجاد میکند و تمامی این کنشها و واکنشها به کودک منتقل میشوند، نسلهای بعدی نیز با همین عادتها بزرگ میشوند و این چرخه ادامه مییابد. بنابراین کودکان و نوجوانان که هنوز شخصیتشان شکل نگرفته و در حال رشد هستند بیشتر در معرض خطر قرار دارند.
*آینده ای که نداریم
دکتر فردوسی درباره عواملی که باعث بروز اختلالات روانی در جامعه شده اظهار میکند: کمبودها، نواقص و عدم رسیدگی به نیازها سبب میشود افراد جامعه بهخصوص جوانان خود را در یک موقعیت ناآرام و ناایمن ببینند و اگر آینده خوبی برایشان ترسیم نشود و چشمانداز شغلی و اقتصادی روشنی نداشته باشند و نتوانند تحصیل کنند و از احترامی که شایسته هر جوانی است برخوردار باشند قطعا دچار مشکلات روان خواهند شد.
در جامعه امروز جوانان به زحمت تحصیل میکنند و بعد وقتی وارد اجتماع میشوند میبینند که شغلی ندارند و اگر شغلی هم بیابند حقوق و دستمزدشان آنقدر پایین است که نمیتوانند زندگی آرامی را تجربه کنند.
این دغدغهها روی اعتماد به نفس افراد اثر میگذارد و احساس یأس، بیارزشی و ناکارآمدی را در آنها بالا میبرد. در چنین شرایطی است که افراد فکر میکنند باید خودشان را نجات دهند و پدیده فرار مغزها و مهاجرت در جامعه افزایش مییابد.
او میافزاید: متأسفانه مهاجرت نیز تبعات بسیاری به دنبال دارد، زیرا شما در کشور مقصد، شهروند درجه یک محسوب نمیشوید و با کمبودها و نواقص گوناگونی روبهرو خواهید شد.
این شرایط نیز اثرات سوء خودش را برجای خواهد گذاشت. کسی که قصد مهاجرت دارد باید مهارتهای شاخصی داشته باشد که بتواند با ارائه مهارتش در آنجا زندگی کند. ارائه مهارت در جامعه دیگر، متضمن نوعی خودباوری عمیق است و کار آسانی نیست که شما بخواهید در جامعهای دیگر خودی نشان دهید، زیرا رقابت در مقابل افراد بومی آن جامعه بسیار دشوار خواهد بود.
دکتر فردوسی میگوید: اگر جوانان در سرزمین مادریشان با آداب، رسوم، سنن و فرهنگ خودشان احساس امنیت و آرامش داشته باشند میتوانند آینده روشنی را برای خود رقم بزنند و سطح زندگی نسبتا خوبی را برای خود فراهم کنند.
جوان ایرانی اگر شغل داشته باشد میتواند به سازندگی کشور بپردازد و خودش به این باور خواهد رسید که وطن هرکسی بهترین مکان برای زندگی اوست. اما در حال حاضر کمبودها، نواقص، ناامیدی، ناامنی، کمبودهای اقتصادی، شغلی و بسیاری دیگری امور سلامت روانی را به خطر انداخته است و دیگر امید و انگیزهای برای جوانان باقی نمانده است.
*تروماها درمان دارند
سیما فردوسی درباره درمان تروماها در افراد میگوید: اگر فردی دچار تروما شده باشد - حتی آسیبهای روانی که ریشه در کودکی فرد دارد- شروع درمان و ادامه آن میتواند سبب بهبود او شود.
تروماها گاهی اضطراب، تنش، استرس و... برای افراد به وجود میآورند و نیاز است از روانشناسان، مشاوران و روانپزشکان کمک گرفت تا فرد بتواند سلامت روانش را باز یابد. هر فرد با توجه به مشکلش نیاز دارد خدمات تخصصی متناسب دریافت کند تا دوباره بتواند مثل هر شهروند سالمی به حیات خود
ادامه دهد.
وی درباره وضعیت فعلی جامعه و راهکارهای بهبود حال روحی مردم میافزاید: مسئولان باید کمیتههایی از متخصصان در زمینههای جامعهشناسی و علوم انسانی دعوت کنند تا درباره موضوعات گریبانگیر جامعه به بحث، بررسی، تحلیل و پژوهش بپردازند، سپس با توجه به نتیجه این پژوهشها راهکارهایی ارائه شود و مسئولان با استفاده از همین راهکارها در اسرع وقت کمبودها و نواقص را جبران کنند.
حل مسائل نباید در حد حرف باقی بماند. باید سازوکارهای رفع معضل ایجاد شود، زیرا جمعیت جوان در معرض خطر است و باید هرچه زودتر این خطرات را رفع کنیم. این حجم از استرس، ناکامی و ناکارآمدی باید خاتمه یابد و سطح سلامت و بهداشت روان جوانان بالا رود. جوان به امید زنده است. اگر امید را از او بگیریم آینده روشنی پیش رو نخواهیم داشت.
او در زمینه انجام اصلاحات و تأثیر آن بر بهبود حال جامعه تأکید میکند: جوانان دهه 60 که ناکامیهای فراوانی را تجربه کردهاند در حال حاضر شرایط خوبی ندارند اما اگر اقداماتی که به آن اشاره کردیم در اسرع وقت صورت بگیرد و نواقص و کمبودها برطرف شود مسلما این نسل جان تازه میگیرد و روح تازهای درونش دمیده میشود.
هزاران استعداد و شایستگی درون این نسل وجود دارد که میتواند به شکوفایی برسد و شکوفا شدن، اعتماد به نفس را افزایش میدهد، اما وقتی امکانات لازم را برای جوانان فراهم نکنیم همین مقدار توانی هم که وجود دارد در نطفه خفه خواهد شد.
*رشد مهارتهای فردی
دکتر فردوسی میگوید: به افراد توصیه میکنم به رشد مهارتهای فردیشان بپردازند و با در نظر گرفتن استعدادها و تواناییهایی که دارند آنها را از جنبه بالقوه به بالفعل تبدیل کنند. جوان با پرورش مهارتهای فردی میتواند به اعتماد به نفس و خودباوری برسد و این نگرش، احساس مفید بودن را به او القا میکند.
اگر بخواهیم اجتماع توانمندی داشته باشیم باید کسانی که در رأس امورند و مسئولیت دارند زمینه و بستر مناسب را برای ارتقای جامعه فراهم کنند، زیرا رشد فردی و اجتماعی مانند دانههای زنجیر به هم متصلند؛ رشد فردی در گرو ایجاد فرصتهای اجتماعی است و هر دوی این موارد در کنار هم میتواند جوان را به یک نیروی شاداب با سطح کارآمدی و اعتماد به نفس بالا برای خودش، خانواده، اجتماع و کشور تبدیل کند.
این روانشناس درباره راهکارهای استفاده همه مردم از خدمات روانشناسی و مشاوره میگوید: سازمان نظام روانشناسی و مشاوره باید همت کند تا خدمات مشاوره تحت پوشش بیمه قرار گیرد، زیرا بسیاری از افراد جامعه به این خدمات نیاز دارند اما نمیتوانند هزینه آن را بپردازند. همچنین سطح اطلاعات عمومی جامعه باید بالا برود و رسانهها بهخصوص صداوسیما باید بیشتر به این مسأله بپردازند.
فردوسی میافزاید: آموزش مباحث روانشناسی در دهه 60 و 70 و نیمههای دهه 80 در صداوسیما انجام میگرفت اما متأسفانه این رسانه از اطلاعرسانی و ارتقای سطح معلومات جامعه عدول کرد. رسانه ملی در ایران با جوامع دیگر کاملا متفاوت است.
در بسیاری از جوامع، رسانه تنها جنبه سرگرمی یا نهایتا اطلاعرسانی دارد اما صداوسیما باید جنبه آموزشی هم داشته باشد، زیرا بسیاری از اعضای جامعه تشنه دانستن هستند و از این طریق میتوان دانش مردم را تقویت کرد و به سؤالات بسیاری پاسخ داد. هر اقدامی که برای جامعه طراحی میشود تکبعدی نیست و باید ابعاد مختلف آن را کنار هم قرار دهیم تا یک راهکار منطقی ارائه دهیم.
او در پایان تأکید میکند: سازمان نظام روانشناسی و مشاوره باید افراد صاحب صلاحیت را به کار بگمارد تا جامعه از ناامیدی و افسردگی خارج شود. در این میان دانشگاهها، نظام آموزشی و مدارس باید تمامی حواسشان را به کودکان، نوجوانان و جوانان معطوف کنند، زیرا بیشترین آسیبها متوجه این گروههاست.