علی ربیعی: دیروز، سالروز بزرگداشت شمس تبریزی را پشت سر گذاشتیم. شمس و مولانا قرنهاست که فارسی زبانان را در انتقال فرهنگ و عرفان همراهی کردهاند و بخشی از هویت فرهنگی ایرانی و بالندگی ملی را رقم زدهاند و مانند همه بزرگان علم و فرهنگ و ادب نوعی سرمایه تمام نشدنی بین نسلی محسوب میشوند.
"چطور می توانم شمس را برای کسانی توصیف کنم که قادر نیستند ببینند او چه انسان خاصی است؟ چه باید بکنم تا بفهمند برای دیدن شمس تبریزی لازم است با چشم مجنون نگاه کنند .نه با چشمی که از قبل داوری خود را کرده است.
عشق در نظر کسی که عاشق نیست، کلمهای خشک و توخالی است....در این صورت، در جایی که کلمهها توان ندارند، عشق را مگر میتوان در قالب سخن ریخت" ( الیف شافاک،ملت عشق ص ۲۹۴)
پرسش مولانا امروز پرسش ما هم هست. چگونه می توانیم از چشم مولانا شمس را وصف کنیم ،چگونه می توانیم به زبانی نسل تازه از شمس سخن بگوییم؟
خانم نهال تجدد در رمان "عارف جان سوخته " وخانم الیف شافاک در رمان "ملت عشق" به سهم خود در وادی پرسش مذکور گام زدهاند. به عبارت دیگر باید گفت انتقال ثروت معنوی و عرفانی ادب فارسی اکنون بسی ظریفتر وپیچیدهتر از آن است که فقط در عهده ادب شناسان حرفهای باشد. باید نه فقط به زبان مدرسی و تعلیمی بزرگان ادب شناس ازشمس و مولانا "گفت" بلکه باید آن ها را به نسلی جدید "نشان داد" و به نمایش نهاد:
حرف و صوت و گفت را برهم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
کتاب «ملت عشق» در دستانم، مرا به اندیشه فرو میبرد. دارم تلاش می کنم از میان بیان رمانگونه کتاب مذکور نتیجه بگیرم که ما نیاز داریم بزرگ ستارگان کهکشان عرفان را با یک بیان جدید به نسل های جدید عرضه کنیم.
در این میان، دو نکته قابل تامل هم در ذهنم مرور میشود:
اول اینکه سالهاست؛ به ندرت شاهد ظهور و بروز و قد کشیدن آدمهای بزرگ و تاثیرگذار در اغلب عرصهها به ویژه فرهنگ و ادبیات هستیم. حتی این روزها دیگر کمتر «عاشقانههای ناب» که بر دلها بنشیند و زمزمه زبانها شود، به رشته تحریر در میآیند. با نگاهی به وضعیت کنونی دانشگاهها، ازجذب اساتید گرفته تا اخراجهای خالصسازانه و از سوی دیگر پرکشیدن نامآوران و بزرگان دهههای قبل در یک همزمانی با کاسته شدن از ارزشهای فرهنگ و ادبیات، گویی همه باهم به قطعه هنرمندان میپیوندند.
نکته دوم؛ متاسفانه هرچه پیشتر میرویم، عرصههای سیاسی به طور کاملا واضحی از عمق فرهنگی تهی میشوند. _بعید میدانم در مهمترین عرصه های سیاستگذاری حتی فرهنگی و اجتماعی، چند کتابخوان نه حتی در حد شمس خوانی و مولوی خوانی بلکه در حد رمان خوانی وجود داشته باشند. متاسفانه در برخی موارد حتی شاهد عدم توانایی در به کارگیری دستور صحیح زبان فارسی هستیم._