شیلی، در آمریکای لاتین، از سنتهای پایدار دمکراتیک از ابتدای قرن بیستم برخوردار بود. در چارچوب کنش و واکنشهای دمکراتیک، در انتخابات ریاست جمهوری 1964، آلنده، که عضو حزب سوسیالیست و دارای گرایشهای چپ بود به مراحل نهایی مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری دست یافت، اما مجموعه نهادهای اطلاعاتی و سیاسی ایالات متحده، تلاش گستردهای از طریق سامانههای حقوقی و سیاسی داخلی شیلی کردند تا او به قدرت نرسید و او به کاخ ریاست جمهوری راه نیافت. اما در 1970 (1349) توانست برنده انتخابات شود. او اعلام کرد که صنایع مس شیلی را ملی خواهد کرد، اصلاحات ارضی را اجرا خواهد کرد و دستور کار چپگرایانهای را که مورد مخالفت واشنگتن بود را پیگیری خواهد کرد .
اسنادی که 50 سالگی کودتا شیلی مخصوصاً با تلاش آرشیو امنیت ملی آمریکا که نهادی غیردولتی و فعال در بازیابی اسناد مداخلات آمریکا در آرشیوهای رسمی است، به چاپ رسیده نشان میدهد که دولت نیکسون، شخص کیسینجر به عنوان دستیار امنیت ملی رئیس جمهور و مجموعه نهادهای اطلاعاتی آمریکا، از ابتدای به قدرت رسیدن آلنده در 1970، برنامهها و پروژههای متعددی برای تخریب او، قطبی کردن جامعه شیلی، استفاده از رسانهها، ایجاد سدّ برای دسترسی شیلی به منابع مالی صندوق بینالمللی پول و ارتباط با نظامیان آن کشور برای سرنگونی او را آغاز کردند کار پژوهشی بیتر کورن بلان در این خصوص، ارزشمند و خواندنی است. نقش کمپانی آیتیتی در حمایت از کودتا شگفتانگیز محسوب می شود.با موفقیت کودتا در 11 سپتامبر 1973، دوران حکومت نظامیان در شیلی آغاز میشود که به ناپدید شدن چند هزار نفر، کشته شدن صدها نفر، برپایی اردوگاههایی در جزیره «ونسان»، بستن دانشگاهها و جراید مخالف حکومت ترور و وحشت، منجر می شود.
ایالات متحده، در این دوران، سالهای سختی را میگذراند، جنگ ویتنام به بنبست رسیده و صدای شکسته شدن استخوانهای پیکر عظیمالجثه نظامی آمریکا توسط ویتکنگها در حال شنیده شدن است؛ نیکسون رئیس جمهور راستگرای آمریکا، درگیر بحرانی داخلی موسوم به واترگیت است و از همه مهمتر در سطح جهانی، در رقابت با شوروی، فرهنگ جنگ سرد بر تصمیمگیری واشنگتن حاکم است. فرهنگ جنگ سرد، هراس محورانه، ستیزش با هر حرکت مستقل و آزادیخواهانه به عنوان مقابله با کمونیزم و بازیچهنگری جهان غیرغرب به عنوان ابزاری برای اجرای سیاستهای رقابتآمیز او ابرقدرت بود و لذا توجیهگر سرکوبهای گوناگون و ترویجکننده اقتدارگرایی در جهان سوم مخصوصاً در آمریکای لاتین بود.
اما کودتای شیلی، نه فقط برای آمریکا راحتالحلقوم نشد، بلکه تبدیل به دردسری مهم در سیاست داخلی آمریکا شد. بخشی از کنگره، مخصوصاً دمکراتها، به رفتار دولت نیکسون حساس و در این زمینه فعال شدند. جمعیت قابل ملاحظه فعالان اهل شیلی در خارج از آن کشور، شبکهای با دویست هزار را سامان دادند و علیه پنوشه فعالیت گستردهای کردند و از این طریق فشارهای حقوق بشری بر سیاست خارجی آمریکا، باعث شد که دولتهای بعدی یعنی کارتر دمکرات و حتی رونالد ریگان جمهوریخواه، پنوشه که دستنشانده آمریکا بود را زیر فشار قرار دهند و بعد از دو دهه امواج تغییر در شیلی هویدا شد.
فراتر عصر دیکتاتورهای نظامی در قاره آمریکای لاتین، با پایان جنگ سرد، به مرور به پایان خود رسید و این قاره پهناور که در حرکتهای آونگی بین حکومت غیرنظامیان و نظامیان در نوسان بود، به ثبات دمکراتیکی دست یافت که قابل ملاحظه است و کسانی که مورد نقض حقوق بشر توسط دولتهای دستنشانده آمریکا بودند، در روندهای دمکراتیک به قدرت رسیده و جالب آنکه ردای رعایت حقوق بشر و ادعای اجرای آن توسط غرب را ربودهاند. آمریکای لاتین امروز، بعد از پنجاه سال از 11 سپتامبر خود، چهرهای متفاوت با آنچه که آمریکا در پی آن بود را دارد.