چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۶:۴۶
نظرات: ۰
۰
-
منفی بافی علیه کربلا در فضای مجازی

در سال‌های اخیر، با رواج فضای مجازی، عنصر جدیدی هم وارد وقایع کربلا شده است و اشخاصی با به‌سبب در دسترس‌نبودن بسیاری از مآخذ، به تحریف و دروغ‌گویی آشکار و عمومی دربارۀ این واقعه روی آورده‌ا‌ند.

احمد مسجد جامعی: داستان مثنوی دربارۀ «فیل در تاریکخانه» بسیار آشناست. می‌توان گفت که میزان شناخت ما از وقایع کربلا و همزمان آنچه در شام و مدینه می‌گذشت، در بهترین صورت چیزی است شبیه به شناخت شیفتگان داستان مولوی و آن هم در تاریکی.

درواقع ما هم امور را همان‌طور در تاریکخانۀ تاریخ می‌بینیم؛ البته آن شیفتگان دست‌کم، بخشی از واقعیت را لمس کرده بودند اما شاهدیم که گاهی بدون این کار نیز دربارۀ آن سخن می‌گویند و داستان‌سرایی می‌کنند.

این روزها در فضای مجازی، مطالبی از قول این و آن دربارۀ واقعۀ کربلا می‌آورند که بی‌شباهت به ماجرای داستان تاریکخانه نیست و منشأ بیشتر این حرف‌ها همین گفته‌های بی‌حساب و کتاب این و آن است که آفاتش نه تنها اندک نیست که گاهی جبران‌ناپذیر است و برای دیگران پرسش‌های بی‌پاسخ و تناقض‌های آشکار پدید می‌آورد و بر باور آنها، تأثیری منفی می‌گذارد.

برای نمونه، حرکت سیدالشهداء درنهایت، برای موضوعی هزینه می‌شود که نه جزو اصول دین و مذهب است و نه از فروع آن به شمار می‌رود؛ یعنی امام حسین (ع) با همۀ عظمتش با یاران و اصحاب خود پس از ۱۴۰۰ سال، فدای منافع جریانی و خواست‌های روزمره می‌شود.

در چنین وضعیتی می‌‌توان گفت که واقعۀ کربلا از وضع تاریخی آن خارج شده و صورت‌هایی سیاست‌زده و در بهترین حالت، جنبۀ داستانی و اساطیری و عامیانه بر آن غلبه یافته‌است.

هرچند در طول تاریخ این‌طور نبوده، به‌ویژه که بخشی از میراث واقعۀ کربلا در مداحی و تعزیه‌خوانی و پرده‌خوانی و نمایش‌های کوچه و بازار جریان داشته و به جای خود بسیار ارزشمند است.

اما هیچ‌ صاحب‌خردی برای آگاهی از چگونگی واقعۀ کربلا به قول تعزیه‌خوان و مداح استناد نمی‌کند؛ همان‌گونه که در تصحیح شاهنامه فردوسی هیچ محققی روایت نقالان را اساس قرار نمی‌دهد. البته نقالی هم در جای خود پسندیده و ارزشمند است و هر دو اینها میراث معنوی و یادگار ماندگار سرزمین ماست.

در ماجرای عزاداری سید‌الشهداء فعلاً، عرصه در دست گروهی است که به‌منظور تبلیغ و ترویج، برای خود وظیفه‌ای تحقیقی قائل نیستند. آنها وظیفۀ دیگری دارند و ذوق و شوق آنها بیان هرچه سوزناک‌تر وقایع تلخ کربلاست.

نکتۀ درخور توجه آنکه پیش‌ترها، اهل منبر در زمینۀ بیان سلوک و اهداف سیدالشهداء و خاندان و یارانش پیشرو بودند و دقیق‌تر و سنجیده‌تر سخن می‌گفتند و مجلس‌گردان‌ها و مداح‌ها و پامنبری‌ها در حاشیۀ سخن آنها حرکت می‌کردند؛ کسانی همچون راشد و مطهری و فلسفی و آیتی و حلبی و محقق خراسانی و وحید خراسانی و جعفر سبحانی تبریزی و شیخ‌الاسلام شیرازی و موحدی و کرمانی و انصاری و رحمانی همدانی و حسین انصاریان و علی دوانی و از این دست.

نیز بین منبری‌ها و مداح‌ها، گروهی بودند که به آنها روضه‌خوان می‌گفتند.؛آنها به مقتل آشنا بودند و در آن تصرف نمی‌کردند و در مجالس بزرگان اهل دین جایگاهی داشتند و حد خود و منبر و ذکر مصیبت را می‌شناختند و با شعر و ادب و آواز مأنوس بودند و میان علی‌اصغرخوانی و عباس‌خوانی و زینب‌خوانی تفاوت قائل می‌شدند.

زنده‌یاد کوثری، که برای مرحوم امام روضه می‌خواند، از آن جمله بود و گفته می‌شود که هنوز هم همان قطعه‌های کوتاه و مرثیه‌های دلنشین او در فضای مجازی با اختلاف بسیار دست بالا را دارد.

داستانی که سید محمدحسین علوی بروجردی، نوادۀ مرجع عظیم‌الشأن، در‌بارۀ روضه‌خوانی در منزل علامه سید محمدحسین طباطبایی ذکر می‌کند، از این دست روضه‌خوانی‌هاست. او می‌گوید وقتی علامۀ طباطبایی از حاج محمد علامه، ذاکر اهل بیت، خواست چیزی دربارۀ سیدالشهدا بخواند، او از انبوه اشعاری که در سینه داشت، شعری از ایرج میرزا را مناسب آن محفل و مجلس دانست و آن را خواند.

وقتی به این بیت دربارۀ علی‌اکبر سیدالشهدا رسید: «بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد/ آتش زدند لانۀ مرغ پریده را»، علامۀ طباطبایی به شدت گریست و از وی خواست که آن را دوباره بخواند.

حاج محمد بار دیگر خواند و بر شدت گریۀ علامه افزوده شد. پس از پایان روضه، علامه رو به دیگران گفت: «اگر تفسیر المیزان برای من اجر و ثوابی داشته باشد، حاضرم همۀ آن را با اجر و ثواب این شعر و این بیت ایرج میرزا عوض کنم» و وقتی کسی در آنجا از نحوۀ زندگی و سایر اشعار ایرج میرزا به بدی سخن می‌گوید، علامه باز تکرار می‌کند که اینها را می‌دانم و باز بر همانم که گفتم.

مرحوم حاج محمد علامه از این دست روضه‌خوان‌ها بود و همیشه می‌گفت روضه‌خوان بایستی صد هنر داشته باشد که ۹۹ تای آن کم‌خواندن است، نه زیاده‌گویی. من نقل این روایت را از آقای محقق داماد نیز که در همان جلسه بود، شنیده‌ام و وقتی او هم به این بیت رسید، به‌ناگاه، حالت رخسارش تغییر کرد و اشکش جاری شد.

در خانۀ پدری ما نیز روضه‌خوانی به نام سقازاده آمد وشد داشت که از دوستان گرمابه و گلستان استاد مشفق کاشانی، رئیس انجمن شاعران ایران، بود.

در منزل او در حوالی میدان قزوین، خود قفسه‌های دواوین و کتاب‌های شعر از شاعران نامی قدیم و جدید زبان فارسی را دیده‌بودم. او نیز به‌درستی و با دقت، اشعاری از گذشته و امروز انتخاب می‌کرد و کوتاه و مؤثر و شیرین روضه می‌خواند و همیشه نیز یکی‌، دو بیت به زبان آذری در پایان مداحی خود می‌آورد.

گاهی هم در برداشت‌های شعری تفاوتی میان نگاه او با برخی شنوندگان وجود داشت؛ مثلاً این شعر را که دربارۀ حضرت قاسم خوانده‌اند: «بر فَرَس تیزرو هرکه تو را دید گفت / برگ گل سرخ را باد کجا می‌برد» که شاید این بیت بیشتر متناسب با وضعیت شهادت حضرت علی‌اکبر باشد؛ زیرا آن حضرت سوار بر اسب به میدان رفت و پدر با خواندن آیۀ «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»، در حالی که دست و سر را رو به آسمان داشت، وی را دعا می‌کرد.

اما بار دوم، که او به میدان رفت، اسبش به میانۀ دشمن گریخت و هرکس با وسیله‌ای که در دست داشت، بر بدن نازنین وی ضربه‌ای وارد کرد و جسم مطهرش پاره‌پاره و غرق به خون شد؛ از همین‌رو در نوحه‌خوانی‌ها، او را اکبر گلگون کفن نامیده‌اند درحالی‌که حضرت قاسم جزو آخرین شهدای کربلاست.

او دو، سه ساله بود که پدر بزرگوارش را از دست داد و در دامان عمویش، حسین سیدالشهداء، پرورش یافت. او امانت برادر بود؛ ازاین‌رو، حضرت مانع رفتنش به میدان می‌شد اما وقتی اصرار و بی‌تابی‌اش را دید، موافقت کرد.

حضرت قاسم بدون مرکب، پای در میدان رزم گذاشت؛ شاید از آن رو که در اردوگاه حضرت دیگر اسبی نمانده بود. آورده‌اند که بند یکی از کفش‌هایش باز بود، شاید چون شوق شهادت داشت یا دیگر کسی باقی نمانده بود که او را جامۀ رزم بپوشاند.

گزارشگران از زره او چیزی نگفته‌اند. شاید زرهی هم بر تن نداشت. شاید بتوان گفت برگ گل سرخ نشانه‌ای از چهرۀ درخشان و زیبای او بود که همۀ مقتل‌نویسان به آن اشاره کرده‌ و گفته‌اند چون پارۀ ماه بود.

به‌هرحال سقازاده هم از خواندن روضۀ طولانی و صریح پرهیز داشت؛ اما درست و به‌قاعده و ادیبانه و شاعرانه منظور خود را بیان می‌کرد. آنچه مسلم است اینکه از آن روز و روزگار و از آن اهل منبر و روضه‌خوان‌ها کمتر چیزی به امروز رسیده است.

واقعۀ کربلا خود بخشی مهم از جریان تاریخ‌نگاری دورۀ اسلامی است و از نشانه‌هایی به‌خوبی پیداست که از همان هنگام وقوع، شماری به ثبت و ضبط وقایع آن اهتمام داشته‌اند؛ البته، این بدان معنا نیست که همۀ جزئیات ثبت و ضبط شده‌اند و آنچه موجود است تصویری شفاف و روشن به دست می‌دهد، اما از آن سو، میدان چنان خالی نیست که هر چیزی را بتوان به واقعۀ کربلا نسبت داد.

اصلاً کدام واقعۀ بزرگ تاریخی و غیرتاریخی هست که همۀ جزئیات آن ثبت و ضبط شده باشد و محققان دربارۀ اجزای آن پرسش نداشته باشند؟ این‌گونه موضوعات، دامنه‌دارند و ممکن است دربارۀ آنها صدها کتاب و مقاله و تحلیل نوشته شود. این فقط مربوط به وقایع هزار سال پیش نیست و در روزگار ما هم با وجود این همه وسایل جدید مثل دوربین‌های بزرگ و کوچک باز هم ابهام اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست و کافی است نمونه‌های اخیر آن را در ذهن خود مرور کنیم.

در سال‌های اخیر، با رواج فضای مجازی، عنصر جدیدی هم وارد وقایع کربلا شده است و اشخاصی با به‌سبب در دسترس‌نبودن بسیاری از مآخذ، به تحریف و دروغ‌گویی آشکار و عمومی دربارۀ این واقعه روی آورده‌ا‌ند.

این در حالی است که پاسخ‌گویی به آنها هم در فضای مجازی چندان آسان نیست؛ به‌ویژه باتوجه‌به شرایط دهه‌های اخیر، که دین در عرصۀ حکومت حضور تام و تمام دارد و طبعاً ناملایمات ناشی از قدرت به پای دین گذاشته می‌شود و می‌باید برای تصویری درست از واقعۀ کربلا و اهداف آن دوباره همت کرد.

شاید بعد از گذشت نزدیک به پنجاه سال حضور دین در عرصۀ قدرت، هنوز هم همان آثار گذشتگان بهتر در این زمینه پاسخ‌گو باشند؛ برای نمونه، مرحوم دکتر شهیدی در کتاب پس از پنجاه سال، واقعۀ کربلا را در بستر و زمینۀ تاریخی آن توضیح می‌دهد و با‌توجه‌به تسلطی که بر منابع این دوره دارد و روشی که در نگارش این مباحث به کار می‌گیرد، می‌توان گفت کمتر کسی به اندازۀ او در این کار توفیق یافته است. عاشورای حسینی تسلیت باد.

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی