شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲ - ۰۷:۰۵

این پرونده ها پشت درهای بسته قوه قضائیه می‌ماند؟

یک قربانی اسید پاشی گفت: قوه قضاییه هم با پیگیری نکردن پرونده‌ها، از مسکوت گذاشتن آن‌ها تا اجرا نکردن احکام قصاص، باعث رفت‌وآمدهای مکرر می‌شود، انگار قصد دارد قربانیان را به جای مجرمان مجازات کند.

زمرد زرکش خبرنگار اطلاعات نوشت: آمارها نشان می‌دهد که تعداد زنان و مردان قربانی اسیدپاشی تقریبا مساوی است اما به دلایل فرهنگی و اجتماعی، اسیدپاشی مردان رسانه‌ای نمی‌شود.

خشونت یکی از نفرت‌انگیزترین رفتارهای انسان‌هاست و اسیدپاشی یکی از بدترین انواع خشونت است که در دو دهه گذشته تعداد قربانیان آن رو به افزایش بوده و متأسفانه با وجود اقدامات دولت‌ها و تصویب لایحه مجازات اسیدپاشی در سال ۱۳۹۸ که توسط انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی (احقا) به مجلس ارائه شد، همچنان شاهد این خشونت هستیم.

جامعه زمانی‌ که اخبار اسیدپاشی را می‌شنود ممکن است تا چند روز تحت‌تأثیر آن باشد اما کم‌کم موضوع را فراموش می‌کند، انگار زنده ماندن قربانی کافی است. اما بعد از آن قربانیان چه شرایطی را باید تحمل کنند؟ 

شاید شنیدن درددل‌های محسن مرتضوی، قربانی اسیدپاشی و یکی از مؤسسان انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی، تک‌تک ما افراد منتقد، مهربان و همه‌چیزدان را به خود بیاورد تا بتوانیم ذره‌ای از بی‌نهایت رنجی را که قربانیان تحمل می‌کنند متوجه شویم و ببینیم ما کجای این چرخه قرار داریم و آیا در جایگاه خود ادامه‌دهنده چرخه خشونت هستیم؟ 

نسبت جنسیتی مساوی

محسن مرتضوی می‌گوید: خشونت، انواع و اقسام مختلف دارد که یکی از بدترین انواع آن اسیدپاشی است. برخلاف تصور جامعه که گمان می‌کنند این خشونت تنها درباره خانم‌ها انجام می‌شود، آمارها نشان می‌دهد که تعداد زنان و مردان قربانی اسیدپاشی تقریبا مساوی است اما به دلایل فرهنگی و اجتماعی، اسیدپاشی مردان رسانه‌ای نمی‌شود.

او می‌افزاید: متأسفانه از کودکی به ما آموزش نمی‌دهند چطور خشم خود را کنترل کنیم که تبدیل به خشونت نشود. یکی دیگر از توجیهات مهم فرد اسیدپاش این است که گمان می‌کند مالک بدن دیگری است و حالا که خشمگین شده حق دارد انسان دیگری را از موهبت‌هایی که خداوند به او داده محروم کند.

نظافتچی سازمانی که در آن‌جا کار می‌کردم روی من اسید پاشید. حتما گمان کرده حق دارد بدن و صورت انسان دیگری را از او بگیرد و این کار را انجام داده و دلیل اصلی آن این است که نتوانسته خشمش را کنترل کند.

در برخی از پرونده‌ها حتی قربانی واقعا مقصر نبوده و با فرد دیگری اشتباه گرفته شده یا فردی اجیر شده تا این کار را انجام دهد. فردی که اجیر شده اصلا فکر نمی‌کند که چرا من این کار را انجام می‌دهم و به خاطر پول یا جلب توجه، به فرد دیگری چنین صدمه‌ای می‌زنم.

متأسفانه این خشونت با ریختن اسید و نابودی صورت، بدن، بینایی، سلامتی، زیبایی، شغل، آینده و گاهی خانواده تمام‌ نمی‌شود و به شکل چرخه‌ای ادامه دارد. زمانی که یک قربانی مورد خشونت قرار می‌گیرد انگار قرار نیست همان یک بار باشد و دوباره و دوباره تکرار می‌شود.

رفتار نادرست جامعه، ادامه این خشونت است. نگاه‌های متعجب و معنادار، نچ‌نچ‌ها، سر تکان دادن‌ها، «آخی آخی» گفتن‌ها و بدتر از همه سؤالات بی‌ربطی که از شخصی‌ترین مسایل زندگی ما می‌پرسند، از نمونه‌های آن است.گ

شایسته نیست هر کس به خود اجازه دهد درباره زندگی دیگری سؤال کند، اما مردم این حق را به خود می‌دهند که از ما بپرسند هنوز همسرت با تو زندگی می‌کند؟ آیا فرزندت دوستت دارد؟ آیا خانواده‌ات با تو کنار آمده‌اند؟ این سؤال‌ها را به راحتی در مترو، خیابان و هر جایی که ما را ببینند، می‌پرسند و با این‌که ما را نمی‌شناسند به خاطر ارضای کنجکاویشان باعث رنجمان می‌شوند.

قوه قضاییه هم با پیگیری نکردن پرونده‌ها، از مسکوت گذاشتن آن‌ها تا اجرا نکردن احکام قصاص، باعث رفت‌وآمدهای مکرر می‌شود، انگار قصد دارد قربانیان را به جای مجرمان مجازات کند. مراجع قضایی به ما توجه نمی‌کنند و برخورد نامناسبی دارند، انگار ما مجرم هستیم. در رسانه‌ها اسم و مشخصات کامل قربانیان گفته می‌شود اما اسم مجرمان به اختصار حروف اولشان می‌آید، مثل ف. خ. همه محسن مرتضوی را می‌شناسند اما هیچ کس نمی‌داند چه کسی این عمل وحشتناک را انجام داده است، درحالی که او باید شناخته شود که مجرم است. حتما نمی‌خواهند آبرویش برود! انگار قرار نیست خشونت نسبت به قربانیان تمام شود و مثل این که ما در یک مدار بسته گیر افتاده‌ایم.

 از این‌ها تلخ‌تر تهدیدهایی است که از طرف اسیدپاش‌ها و خانواده‌هایشان می‌شویم. حتی گاهی این تهدیدها از فرد و خانواده قربانی هم فراتر رفته است، مثلا همکاران من تهدید می‌شوند و خودم بارها درباره پرونده‌های سایر قربانیان نیز تهدید شده‌ام، زیرا فرد اسیدپاش قصد داشته هویت، بینایی، زیبایی، شغل و آینده فردی را بگیرد و او را به خاک سیاه بنشاند اما قربانی با کمک کمپین‌هایی که انجمن می‌گذارد و جراحی‌هایی که انجام می‌گیرد و خدمات درمانی که به او داده می‌شود و مهارت‌هایی که می‌آموزد به جامعه برمی‌گردد و این موضوع برای اسیدپاش قابل هضم نیست و نفر سوم یعنی من را تهدید می‌کند. حتی زمانی‌ که در اینستاگرام پست‌های حمایتی از دوستان می‌گذارم فحش‌های رکیکی می‌شنوم و تهدید می‌شوم که دوباره روی من یا خانواده‌ام اسید می‌پاشند. 

همیشه ترس همراه ماست از این‌که این بلا سر عزیزانمان نیاید. من همیشه نگران همسرم، دخترم و تک‌تک اعضای خانواده‌ام هستم که صدمه نبینند و متأسفانه همه این‌ها به خاطر نداشتن فرهنگ کنترل خشم و عدم آموزش است. می‌توان با راهکارهایی که متخصصان امر می‌دهند این خشونت‌ها را کنترل و پیشگیری کرد اما متأسفانه چنین مسأله‌ای در اولویت هیچ کس و هیچ ارگانی نیست.

قصاص بازدارنده است

این قربانی اسیدپاشی می‌گوید: اگر از کودکی، فرزندان ‌ما کنترل خشم و ظرفیت نه شنیدن را که یکی از مهارت‌های زندگی است بیاموزند، بسیاری از این خشونت‌ها در سطح جامعه کاهش می‌یابد اما به جای آن از کودکی به ما یاد می‌دهند که مالک دیگران هستیم. برای مثال فرزند هرچه که پدر بگوید باید انجام دهد، خواهر و برادر کوچک‌تر باید از برادر بزرگ‎تر اطاعت کنند. زمانی که مرد ازدواج کند، اختیاردار همسر و فرزندش می‌شود و شوربختانه این مسأله در فرهنگ ما ریشه دارد که باید اصلاح شود.

محسن مرتضوی تأکید می‌کند: من با قصاص مخالف هستم، زیرا معتقدم خشونت را در جامعه تشدید می‌کند. با این حال باید توجه داشت شخصی که در نزاع یا درگیری فرد دیگر را هل می‌دهد یا به صورت اتفاقی باعث از بین رفتن یک نفر می‌شود، ناخواسته این کار را کرده اما کسی که اسید روی دیگری می‌ریزد روزها یا شاید ماه‌ها به این موضوع فکر کرده، برنامه‌ریزی کرده، اسید را تهیه کرده، چند روز منتظر مانده و نقشه کشیده کجا منتظر باشد، چطور فرار کند و در این پروسه طولانی پشیمان نشده که به نظر من اصلا قابل بخشش نیست. قوه قضاییه این‌ها را نمی‌بیند و پرونده‌های قصاص پشت درهای بسته می‌ماند. 

او می‌افزاید: من در سال ۱۳۹۳ با چهار لیتر اسید و ۱۷ ضربه کارد مورد حمله نظافتچی اداره قرار گرفتم. شش ماه در کما بودم و تا به حال ۱۰۱ جراحی انجام داده‌ام.

مجرم فقط قصاص چشم راست و لاله گوش را گرفته که تا به حال هم انجام هم نشده است. چشم راست من کامل تخلیه شده و پزشک قانونی حکم کور کردن به او داده ولی او زمانی که از زندان آزاد شود با جراحی پیوند قرنیه می‌تواند بینایی‌اش را به دست آورد. چون لاله گوشم از بین رفته او هم قصاص لاله گوش گرفته اما در قبال سوختگی‌های صورت، گردن، کتف و سینه چون این قسمت‌ها کامل نابود نشده او مجازات نخواهد شد!

حدود ۱۰ سال است که پرونده من در اجرای احکام مانده، چندین بار مراجعه کردم و ریاست مجتمع قضایی و قاضی اجرای احکام دلایلی آوردند که بی‌شباهت به بهانه‌تراشی نبوده. قصاص در پرونده‌های اسیدپاشی، بازدارنده است.

یکی از متهمان در دادگاه گفت من هرچه روزنامه خوانده‌ام یا در اخبار شنیده‌ام، اسیدپاش بخشیده شده. من هم گفتم اسید را می‌ریزم و در می‎روم، اگر هم گیر بیفتم بخشیده می‌شوم. این‌جاست که خلاء رسانه‌های تأثیرگذار دیده می‌شود. اگر معدود قصاص‌هایی که انجام شده رسانه‌ای شود یا دلایل بخشودگی مجرم مشخص شود (مثلا با تهدید و ارعاب از سوی خانواده مجرم یا به دلیل بالا بودن هزینه‌های جراحی و درمان که فرد را مجبور به گرفتن پول و رضایت دادن کرده و...) دیگر هر کسی جرأت نمی‌کند فکر این کار را  ازمغزش بگذراند.  

 انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی تلاش می‌کند به افرادی که مورد این خشونت قرار می‌گیرند، کمک کند تا بتوانند به زندگی برگردند و هدف همه ما از هیأت مدیره گرفته تا داوطلبان همین است.

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب