دوشنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۲ - ۰۶:۰۵

بفرمایید عمل؛ گفتگویی خواندنی درباره جراحی زیبایی!

ذهن برخی از افراد تحت سلطه ارباب است. آن ارباب کسی است که مدل ایده‌آل را تعریف کرده است.مثلا در هنگام جراحی زیبایی بینی در ایران مدل‌های ایده‌آل شبیه بینی‌های برخی اروپاییان در اروپای غربی است یا در کره جنوبی مدل ایده‌آل برای کاشت مژه شبیه انسان‌های سفیدپوست است.

تمام وقت‌های مرکز زیبایی خیابان شریعتی پر بود؛ مرکزی با پرسنل فراوان که هرکدامشان گویی تبلیغ سیار مرکز بودند، لنز‌های سبز و آبی، مژه‌های کاشته‌شده، بینی‌های عمل‌شده و تغییرات ریز و درشت دیگر که از چشم مراجعه‌کنندگان دور نمی‌ماند. دپارتمان‌های مختلف مشغول کار بودند و مراجعه‌کنندگانشان فراوان و برای کوچک‌ترین خط صورتتان برنامه‌های گوناگون ارائه می‌شد. مراجعان منظم برای انجام کارهایشان سر وقت حاضر می‌شدند، به امید این که خطی را رفع کنند، پلک‌هایشان را از افتادگی در بیاورند و گونه‌هایشان را خوش فرم‌تر کنند.

البته در این میان شمار آقایان هم کم نبود که برای کاشت مو یا رفع چین و چروک‌های صورتشان مراجعه کرده بودند. ناخواسته یاد آن سیاست‌مداری افتادم که روزهای قهرش را در مراکز زیبایی گذرانده بود! 

این مقوله که جراحی و مداخلات زیبایی برای چه کسانی نیاز است و این که چرا بدنمان را دوست نداریم و مدام درصدد تغییر آنیم و نمی‌خواهیم با مراحل گوناگون زندگیمان کنار بیاییم جای بحث و بررسی فراوان دارد.

سید جواد میری در این زمینه می‌گوید مدرنیته سبب شده است فرقه جدیدی با نقطه کانونی جوانی در جهان شکل بگیرد. 

گفت وگوی مینا حیدری خبرنگار روزنامه اطلاعات با سیدجواد میری، جامعه‌شناس را می خوانید: 

*چرا آمار جراحی‌های زیبایی در ایران در حال افزایش است و مردم مایلند بدنشان را تغییر بدهند؟

آمار جراحی‌های زیبایی را اگر به نسبت 85 میلیون ایرانی در داخل کشور و 15 میلیون ایرانی که در خارج از کشور زندگی می‌کنند در نظر بگیریم آمار بالایی به نظر نمی‌رسد اما ممکن است میزان جراحی‌های زیبایی در ایران نسبت به سایر کشورهای اسلامی یا کشورهایی غیر از کره جنوبی، فیلیپین و چین آمار بالاتری باشد. وقتی در مورد جراحی‌های زیبایی صحبت می‌کنیم مداخلاتی نظیر کاشت مو، تزریق ژل و بوتاکس، کاشت مژه و... مجموعه بزرگی از این فعالیت‌ها را در نظر داریم.

به این موضوع می‌توان از ساحت انتولوژیکال(هستی‌شناسی) نگاه کرد، گویا در عالم جدید یک فرقه (Cult) شکل گرفته که نقطه کانونی‌اش جوانی است. یعنی جوانی، زیبایی و خوش هیکل بودن در کانونش قرار دارد و فرار از مرگ نیز در اساس و بنیان آن است. این تفکر اساسا با مدرنیته به وجود می‌آید که در آن وعده‌ بهشت زمینی جای بهشت آسمانی را می‌گیرد. 

از اواسط قرن 17 میلادی و اوایل قرن 19 که مدرنیته، اسطوره‌ها و روایت‌های آن شکل می‌گیرد در تلاش است تا به همگان القا کند که نقاط کانونی ادیان، بهشت عدن یا بهشت جاویدان اوهامی بیش نبوده و ما باید بهشت را بر روی زمین بسازیم. انقلاب فرانسه و عصر روشنگری، نقطه‌عطف این نگرش بود.

این رویکرد ابتدا در اروپا شکل گرفت و به یمن استعمار بینش‌ها و جهان‌بینی اروپایی و مدرن به تمام جهان تسری یافت؛ البته روند این تغییرات در برخی موارد با شیب تند و در برخی مواقع با شیب کند صورت می‌گرفت.

در برخی نقاط در همان اوایل قرن 19 میلادی شکل گرفت و در برخی نقاط با مقاومت‌هایی مواجه شد اما آرام آرام با پدیده اروپایی شدن جهان مواجه شدیم که فقط جنبه نظامی، امنیتی و تکنولوژیک نداشت بلکه شامل ابعاد فرهنگی، اقتصادی و... بود که در زبان فلسفی و انتولوژیکال به آن عالمیت جدید می‌گویند.

عالمیت جدید اعتقاد داشت باید بهشت را همین جا در زمین بسازیم و مذهبی به اسم جوانی، شادابی، زیبایی تأسیس کنیم. در این‌جا انسان صرفا ذهن و افکار نیست، بلکه بدن‌مند است و این بدن‌مند بودنش ذیل تغییراتی است که آثارش به مرور زمان به سراغ او خواهد آمد.

این دیدگاه معتقد بود باید این اثرات را به کمک‌ پزشکی کاهش داد و درنتیجه سبب رونق طب جدید و پزشکی تکنولوژیک شد. پزشکی جدید دائم به سمت تولید داروهای شادابی و جوان‌سازی می‌رود و راهکارهایی ارائه می‌دهد که پیری را به تعویق بیندازد. با انقلاب ششم صنعتی و تکنولوژیکال، حالا تعویض ارگان‌های بدن هم می‌تواند راهکاری برای فرار از پیری باشد. 

پیتیریم سوروکین، جامعه‌شناس روس که پس از انقلاب اکتبر در روسیه، به آمریکا متواری شد و در دوره‌ای هم رئیس انجمن جامعه‌شناسی جهان بود بحثی دارد که می‌گوید ما وقتی به تمدن‌ها و ادوار زندگی بشر نگاه می‌کنیم اثر سه مدل و دوره بر ذهن و جهان‌بینی بشر قابل مشاهده است. مدل اول، فرم ایده‌آل روحانی و معنوی است، فرم دوم مبتنی بر ایده‌آل‌های حسی و فرم سوم تلفیقی از این دو فرهنگ است؛ یعنی هم به ابعاد روحانی و معنوی بشر توجه می‌کند و هم به ابعاد جسمانی و حسی. 

به عنوان مثال اگر به تاریخ تمدن یا فرهنگ غالب اروپا در قرون وسطی نگاه کنیم دوره‌ای وجود دارد که در آن ارزش‌ها و ایده‌آل‌های روحانی و معنوی در کانون شکل‌گیری فهم بشر از خودش، جایگاهش و نسبتش با دیگری، هستی و وجود است.

مثلا کلیساهایی ساخته می‌شود که در آن انسان مسیحی قرون وسطایی، نیاز خودش به خداوند را با ارزش‌های روحانی در معماری به تصویر بکشد. در دوران مدرن دیگر کلیسا کانون مهمی برای انسان نیست و مثلا وال استریت، ساختمان امپایر، برج خلیفه و... اهمیت دارد. انسان مدرن با این شیوه معماری می‌خواهد نشان بدهد پول و سرمایه به عنوان ارزش‌های قابل مشاهده و حسی، کانون توجه انسان است و دیگر ارزش‌های روحانی و معنوی اهمیت ندارند. سوروکین معتقد است اگر قرار باشد بشر به تعادل و توازن برسد باید بتواند ابعاد معنوی و مادی را در کنار هم داشته باشد.

*پس علاقه انسان به تغییر بدنش را با مقابله با پیری و جوان‌سازی و زیبایی را در دو ساحت جامعه‌شناسی و هستی‌شناسی می‌توان مورد بحث و بررسی قرار داد.

به باور من در روزگار کنونی فرقی ندارد که شما در ایران، آمریکا یا اروپا باشید؛ ما در دورانی هستیم که ارزش‌های مادی و بدن‌مند بر زندگی حاکم است. در دوره‌های پیشین روح در نقطه کانونی قرار داشت و انسان، فلاسفه و مکاتب فلسفی دائم به این فکر می‌کردند که روح انسان چگونه می‌تواند به تکامل برسد. 

ولی نظریات جامعه‌شناسی و فلسفی در دوران جدید به بدن توجه می‌کنند و انسان بدن‌مند در نقطه کانونی قرار دارد. میشل فوکو (فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی) تلاش می کند بگوید تکنولوژی‌هایی که انسان بدن‌مند را به منصه ظهور می‌رساند چیست و اخلاق بیانگر نوع تکنولوژی است و انسان نوعی موجودیت از خود است که ذیل تکنولوژی‌های گوناگون تعریف می‌شود و بدن نقطه کانونی و محملی است که می‌تواند این تکنولوژی‌های گوناگون را پیش ببرد. 

جالب اینجاست که برخلاف دوره‌های گذشته که انسان تلاش می‌کرد بدنش را به لحاظ فیزیکی مورد سرکوب قرار بدهد، در دوران مدرنیته و پست مدرن شکنجه‌ها به این سمت پیش می‌رود که بدن را قبل از این که به فهمی از خود برسد تحدید کند و اگر نتوانست، در نهایت آن را تهدید کند. یعنی انسان دیگر از خودش تصوری روحانی و معنوی نداشته باشد و همه چیز به بدن او تقلیل یابد. در این نوع تفکر اساسا هستی یعنی فهم از بدن. در این‌جاست که جراحی‌های زیبایی را در دو ساحت جامعه‌شناسی و هستی‌شناسی می‌توان مورد بررسی قرار داد. 

در ساحت جامعه‌شناسی نظریات گوناگون می‌توانند به این پرسش پاسخ دهند که آیا انسان ایرانی خودش یا بخشی از جامعه‌اش را با انسان اروپایی و آمریکایی مقایسه می‌کند؟ مثلا در هنگام جراحی زیبایی بینی در ایران مدل‌های ایده‌آل شبیه بینی‌های برخی اروپاییان در اروپای غربی است یا در کره جنوبی مدل ایده‌آل برای کاشت مژه شبیه انسان‌های سفیدپوست است یا نه. البته این بدان معنی نیست که در خود اروپا یا آمریکا هم این مدل‌ها را برجسته بدانند و باید ببینیم که این مدل ایده‌آل را می‌توانیم ذیل کدام نظریات قرار بدهیم. 

*یعنی برخی افراد که به سمت جراحی‌های زیبایی می‌روند دچار اسارت ذهنی‌اند؟

از نگاه سید حسین العطاس، سیاستمدار و جامعه‌شناس مالزیایی، نوعی از انسان در ایران یا مالزی زندگی می‌کند که ذهنش تحت سلطه ارباب است و آن ارباب کسی است که مدل ایده‌آل را تعریف کرده. از نگاه ارباب، مدل ایده‌آل انسان سفیدپوست آمریکایی یا اروپایی است، البته آن هم اروپای غربی نه اروپای شرقی. بنابراین مدل ایده‌آل لنز سبز یا آبی می‌گذارد، رنگ موهایش را طلایی می‌کند و مقولات ذهنی او در جایگاه خودش ریشه ندوانده و اسیر یک ذهن دیگر یا ذهن معیار است. این نگرش دیگر تفکر یک انسان ایرانی یا شرقی نیست بلکه ذهن انسانی است که اروپایی یا آمریکایی فکر می‌کند.

این اسارت ذهن فقط در حوزه تغییرات بدن شکل نمی‌گیرد بلکه او تلاش می‌کند شیوه زیست و تمام ابعاد، افکار و ساحت وجودی‌اش را با ذهن معیار تنظیم کند و قطعا این بدین معنا نیست که اگر به اروپا یا آمریکا سفر کنید همه را یک شکل ببینید بلکه این تصور ذهن در اسارت است که این‌گونه می‌اندیشد. 

*آیا نگرش انسان به ظاهرش او را از ماهیت وجودی دور می‌کند؟

در فرهنگ غالبی که در آن زندگی می‌کنیم و به آن عالمیت جدید می‌گویند، انسان جوان و جذاب است که می‌تواند در معادلات دیده شود و البته صددرصد ایرانی‌ها جوان و جذاب نیستند ولی آرام‌آرام نوعی چارچوب و ساخت فکری در افراد ایجاد می‌شود که جوانی و زیبایی را معیار می‌دانند.

اگر به فیلم‌های هالیوود توجه کنید این مقوله یکی از موضوعات محوری فیلم است یا در فیلم‌های تخیلی ممکن است قسمت‌های مختلف بدن به روز شوند و این‌ها ریشه در ارزش‌های مادی فرهنگی دارد.

مسأله این‌جاست که این‌ مقولات در انسان پایدار نیست و روی دیگر آن افسردگی و اضطراب است؛ یعنی انسان نمی‌تواند با موجودیت خودش به مثابه انسان مواجه شود و دائم در تلاش است تا از پیری بگریزد. بنابراین مدام صورتش را لیفت می‌کند، بدنش را تراش می‌دهد و به انحای گوناگون سعی در ایجاد تغییرات فیزیکی و بدنی دارد و این موضوع بیانگر آن است که بزرگ‌ترین بیماری فرهنگ و تمدن مادی، اضطراب است و انسان نمی‌تواند به راحتی با پیری و سالخوردگی مواجه شود.

فیلم «زوربای یونانی» با بازی آنتونی کوئین، داستان دوستی مرد جوان و پیرمرد ۶۰ ساله زنده‌دلی را تعریف می‌کند که به ادعای خودش یک عاشق پر جنب و جوش، یک جنگجوی ماجراجو، آشپز، نوازنده، معدنچی، قصه گو و خیلی چیزهای دیگر است. زوربا چنین شخصیتی دارد؛ مردی که به گفته راوی تلاش برای توصیف او بیهوده خواهد بود. قهرمان کتاب زوربای یونانی، گرچه فردى است عامى و تحصیل نکرده، ولى مرد کار است و مرد زندگى. مردى است بسیار توانا، اهل عمل و فرزانه. 

در بخشی از فیلم، نویسنده با زوربا همسفر می‌شود و او نویسنده را دائم در حال نوشتن می‌بیند و می‌پرسد که کتابت درباره مرگ، پیری، جدایی، سالخوردگی یا غم و غصه است؟ نویسنده که حس می‌کند زوربا یک آدم ساده و بهلولی است با خود می‌اندیشد که چه سوال عجیبی پرسیده و می‌گوید: در مورد این چیزها نمی‌نویسم. زوربا دوباره می‌پرسد پس درباره چه می‌نویسی؟ این‌ها پرسش‌های اساسی زندگی انسان است و نویسنده پاسخ می‌دهد درباره آن‌ها نمی‌نویسم، زیرا نمی‌خواهم به آن‌ها فکر کنم. این‌ها پرسش‌های اگزیستانسیال انسان است و برای این که او از پرسش‌های وجودی‌اش دور شود او را به سمت بدن‌مندی پیش می‌برند و این رفتار نشانه یک گریز است از یک پرسش ناگریز. 

*نقش تبلیغات در گرایش مستقیم و غیرمستقیم مردم به این موضوعات چیست؟

یکی از مشخصات جوامع معاصر، جدید یا مدرن، مصرف‌گرایی است. در دوره متقدم، تبلیغات شما را به سمت خرید وسایل زندگی مانند کولر، یخچال، بخاری و ابزارهایی که برای زندگی شهری مورد نیاز است سوق می‌دادند یا تأکید می‌شد که با استفاده از گاز و آب لوله‌کشی، طبیعت را مصرف کنید. پس از دوره میانی مصرف‌گرایی، اکنون در دوره متأخر آن هستیم و حالا به این‌جا رسیده‌ایم که باید بدنمان را مصرف کنیم. تبلیغات تلاش می‌کند که برایتان نیاز خلق کند و با خلق نیازها ما آن را احساس و دنبال می‌کنیم. تبلیغات بخشی از فرهنگ مصرف‌گرایی است که سرمایه‌داری و کاپیتالیسم همه چیز را به سمت آن پیش می‌برد. 

در این روزها تکنولوژی، ابزاری دائم برای خلق نیازهای جدید است، مثلا تلفن همراه صرفا ابزاری برای برقراری ارتباط نیست، زیرا هر روز مدل‌های جدید آن ارائه می‌شود که خدمات بیشتری را ارائه کرده و برای ما نیاز خلق می‌کند.

این مقوله باعث می‌شود به پرسش‌های اصلی وجودیمان نپردازیم، زیرا تکنولوژی یا بینش تکنولوژی به معنی استفاده از ابزار نیست و بینش تکنولوژیکال در برابر بینش هستی‌شناسی قرار می‌گیرد و سبب می‌شود از پرسش‌های اگزیستانسیال دور بمانیم. 

در طول تاریخ افسانه‌ها، اسطوره‌ها، مکاتب مهم فلسفی و سیاسی هیچ کدام نتوانستند به پرسش بنیادین «من از کجا آمده‌ام» پاسخ قانع‌کننده‌ای بدهند، بنابراین نتیجه گرفتند که این پرسش‌ها باید حذف شوند. بر همین اساس باید نیازهای جدیدی برای انسان خلق می‎شد تا انسان فرصتی برای پرسش از خود نداشته باشد و اساسا غفلت، بنیان زیست جمعی شد. این دیدگاه معتقد بود انسان نباید فرصت داشته باشد که به هنر بپردازد و در مورد فلسفه و متافیزیک تحقیق کند، زیرا این مقولات پرسش‌های بنیادینی در ذهنمان ایجاد می‌کند که باید از آن‎ها عبور کنیم. فرهنگ مصرف‌گرایی ما را در نیازهایمان غرق می‌کند و این غرق‌شدگی یک ایده‌آل است. انسان نباید به انس بپردازد بلکه باید به نسیان و فراموشی بپردازد. 

*در واقع تبلیغات یک مد اجتماعی ایجاد می‌کند و در نتیجه این مد، تب اجتماعی هم شکل می‌گیرد.

در ساحت اجتماعی که یک بنیان هستی‌گرایانه دارد انسان به مثابه یک پروژه و یک نوع در بین جانداران گوناگون روی کره زمین است. وقتی نوع انسان در هزاران سال پیش شکل می‌گیرد پرسش‌هایی مطرح می‌شود که انسان را به حرکت وا می‌دارد، پرسش‌هایی وجودی مانند «من از کجا آمده‌ام»، «به کجا می‌روم» و «نسبت من با خودم، دیگری، طبیعت و خداوند در چیست»، اما در دوران جدید، انسان فقط باید مصرف کند و این نگرش مطرح می‌شود که قبیله فقط یک نفر است و باید به خودت بپردازی. 

کارل گوستاو یونگ، (روانکاو معروف سوییسی)، از فردیت صحبت می‌کرد، یعنی جریان و حالتی که انسان به دنبال آن بود تا پتانسیل‌های خودش را به منصه ظهور برساند و بتواند به انسان اصیل تبدیل شود، همچنین جامعه‌ای وجود داشته باشد تا در آن انسان به سمت شکوفایی برود. اما وقتی مد اجتماعی شکل می‌گیرد به دنبال آن تب اجتماعی شکل می‌گیرد و انسان را به این سمت پیش می‌برد که این مباحث را رها کند و به سمت تکنولوژی، اقتصاد و... برود. 

در همین زمینه روان‌شناسان مختلف درصددند مردم را سرگرم نیازهای ثانویه و فرعی کنند تا از نیاز رازآلود خود باز بمانند. اساسا جامعه مدرن با تبلیغات و اخبار دائم جهان را به خود مشغول کرده است تا غفلت در وجود انسان ریشه بگیرد. حتی می‌توان گفت فرهنگ عرضه و تقاضا در این زمینه شکل گرفته تا برخلاف نظریه آبراهام مازلو (روان‌شناس انسان‌گرای آمریکایی) که می‌گوید انسان امکان‌های شگفت‌انگیز است دیگر فرصت آن را نداشته باشی که به این امکان‌های شگفت‌انگیز فکر کنی. 

*نکته پایانی

این تصور که همه بخواهند به سمت جراحی زیبایی بروند تصور دقیقی نیست اما وقتی پدیده‌ای از حالت فردی خارج می‌شود به یک پدیده جمعی و اجتماعی تبدیل می‌شود و می‌تواند پیامدهای بسیار مخربی داشته باشد، زیرا نوعی اضطراب، استرس در وضع افراد، انسان‌ها و سپهر جامعه ایجاد می‌کند؛ گویی انسان از نظر بدن‌مندی در وضعیتی قرار گرفته که وضعیت مطلوبی نیست و باید دائم به سمت الگویی حرکت کند که دست نیافتنی است. مثلا در زنان الگوی باربی یا بازیگران هالیوودی بسیار قابل توجه است اما برای این که شما بتوانید به باربی برسید بیماری‌هایی از قبیل آنورکسیا (بی‌اشتهایی عصبی) و لاغری بیمارگونه در انتظارتان است.

 بدن‌مندی، انسان و جامعه را دچار اختلالات بسیار زیاد و مخربی می‌کند و تصور کنید این پدیده تبدیل به یک پدیده عالمگیر شود و افراد جامعه دائم دچار تلاطم، تزلزل و اختلالات بی‌شمار باشند. این وضعیت، عواقب بسیاری را در پی خواهد داشت.
من بعید می‌دانم این اتفاق در جامعه ایران رخ داده باشد اما گرایش به تغییرات ظاهری در بین برخی نوجوانان، جوانان و بزرگسالان دیده می‌شود که باید به عنوان یک پدیده قابل مطالعه بررسی شود. 

نکته پایانی این‌جاست که چرا چنین رخدادی در جامعه به معنای عام یا در جامعه ایران به معنای خاص رخ می‌دهد. شاید بتوان یکی از دلایل عمده آن را مصرف‌گرایی دانست. ما باید بپذیریم که این صرفا یک نگرش ساده نیست بلکه پدیده‌ای است که به انحای گوناگون، جامعه را تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد و باعث می‌شود انسان‌ها بدنشان را به مثابه یک شیء مصرفی ببینند. 

ما دانشی به عنوان طبابت و پزشکی داشتیم و در کنار آن صنعت پزشکی نیز شکل گرفته که پزشکان را ترغیب کرده تا به جراحی‌های زیبایی و مداخلات پزشکی روی بیاورند. این اتفاق به این دلیل رخ می‌دهد که بازار سودآوری در این زمینه وجود دارد و به گونه‌ای شکل گرفته که ممکن است انسان‌ها خودشان تبدیل به کالا شوند. کالامند شدن بدن در ذیل این صنعت فرهنگ قرار می‌گیرد و دیگر فرهنگ به معنی استعلا و فضلیت نیست بلکه به کالا تقلیل پیدا کرده و کالامندی بدن هم به مثابه وضع نرمال تلقی شده است.

این‌ها یقینا پیامدهای درازمدتی خواهد داشت، زیرا در زیر پوست فرهنگ رسمی، جریان‌هایی وجود دارد که هرکدام به نوعی پایه‌های متافیزیک غالب را به چالش خواهد کشید. 

گزارش خطا
ارسال نظر
captcha
آخرین مطالب