سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۱:۰۱
نظرات: ۰
۰
-
نقد فیلم| دختری با سوزن؛ چگونه تاریخ و جامعه، هیولا می‌سازد!

فیلم «دختری با سوزن» نشان می‌دهد که وقتی سیستم‌های حمایتی وجود ندارند، افراد ممکن است در موقعیت‌هایی گرفتار شوند که انتخاب‌های اخلاقی آن‌ها را زیر سوال ببرد. آیا یک جامعه مسئول حمایت از چنین افرادی است؟

منوچهر دین پرست - ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات: «دختری با سوزن» یک فیلم روانشناختی تاریخی، محصول سال ۲۰۲۴ به کارگردانی «مگنوس وان هورن» است. این فیلم بر اساس داستان واقعی داگمار اوربای، یکی از پرکارترین قاتلان زنجیره‌ای دانمارک در اوایل قرن بیستم ساخته شده است. فیلم در هفتاد و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن، برای رقابت نخل طلا انتخاب شد و همچنین به عنوان نماینده دانمارک برای بهترین فیلم بین‌المللی در نود و هفتمین دوره جوایز اسکار معرفی گردید. این فیلم به دلیل فضاسازی گوتیک و سیاه‌وسفید خود، که کپنهاگ گل‌آلود و تاریک را به تصویر می‌کشد و حس اضطراب و ترس را به تماشاگر منتقل می‌کند، مورد تحسین قرار گرفته است.

داستان فیلم در سال ۱۹۱۹ در کپنهاگ رخ می‌دهد و درباره کارولین، یک کارگر جوان بیکار و باردار است که در جست وجوی راه ‌حلی برای مشکلاتش با داگمار، زنی مرموز که یک آژانس غیرقانونی فرزندخواندگی را اداره می‌کند، آشنا می‌شود. ارتباطی قوی بین آنها شکل می‌گیرد و کارولین به داگمار در کارهایش کمک می‌کند. اما در انتها وقایع سخت و وحشتناکی از داگمار برای او روشن می شود.

فیلم دختری با سوزن به دلایل هنری و روایی به‌صورت سیاه‌وسفید ساخته شده است. کارگردان سعی کرده فضای تاریخی سال ۱۹۱۹ در کپنهاگ را بازآفرینی کند. برای همین، استفاده از سیاه ‌وسفید، حس اصالت تاریخی و واقع‌گرایی را تقویت می‌کند و تماشاگر را به فضای آن دوران می‌برد. همچنین، این فیلم در ژانر وحشت روانشناختی و درام تاریخی است. رنگ‌های تیره و کنتراست‌های شدید به ایجاد حس وحشت، سردی و استیصال در داستان کمک می‌کند.

 اگرچه حذف رنگ‌ها باعث می‌شود که تمرکز تماشاگر بیشتر بر شخصیت‌ها، حالات چهره، و روابط میان آنها باشد. همچنین، سایه‌ها و نورپردازی خاص فیلم، تأثیر احساسی بیشتری دارند. البته برخی فیلمسازان از سیاه‌وسفید برای یادآوری سینمای کلاسیک و ایجاد سبک بصری خاص استفاده می‌کنند. در این فیلم، فضای گوتیک و مرموز با این تکنیک بهتر نمایش داده شده است. به طور کلی، این انتخاب هنری باعث شده تا فیلم حالتی شاعرانه، غم‌انگیز و تأثیرگذارتر داشته باشد.

اما مهمترین جنبه این فیلم این است که آن را می‌توان از نظر اخلاقی بررسی کرد. زیرا فیلم به مسائلی همچون فقر، ناامیدی، سوءاستفاده از قدرت و مسؤولیت فردی می‌پردازد.

 این بررسی می‌تواند در چند سطح انجام شود. فیلم نشان می‌دهد که چگونه شرایط اقتصادی و اجتماعی می‌تواند افراد را به تصمیم‌های اخلاقی دشوار سوق دهد. شخصیت اصلی، کارولین، به دلیل بیکاری و بارداری ناخواسته به داگمار پناه می‌برد. این نشان می‌دهد که وقتی سیستم‌های حمایتی وجود ندارند، افراد ممکن است در موقعیت‌هایی گرفتار شوند که انتخاب‌های اخلاقی آنها را زیر سؤال ببرد. آیا یک جامعه مسؤول حمایت از چنین افرادی است؟

داگمار خود را ناجی معرفی می‌کند، اما در حقیقت درگیر اقدامات غیراخلاقی و جنایتکارانه است. فیلم این سؤال را مطرح می‌کند که آیا نیت خوب، رفتار غیرانسانی را توجیه می‌کند؟ اگر کسی در شرایط بحرانی به دیگران کمک کند اما همزمان به آنها آسیب بزند، آیا هنوز می‌توان او را قهرمان دانست؟ کارولین ابتدا یک قربانی است، اما به تدریج در سیستم داگمار غرق می‌شود و در کارهای او شریک می‌شود. این موضوع، مسأله‌ای اخلاقی را مطرح می‌کند: آیا او صرفاً قربانی شرایط است، یا این که مسؤولیت اعمال خود را نیز بر عهده دارد؟

فیلم نشان می‌دهد که افراد، در شرایط بحرانی، تا چه حد می‌توانند نسبت به درد و رنج دیگران بی‌تفاوت شوند. داگمار نه‌تنها از آسیب‌پذیری زنان استفاده می‌کند، بلکه جان نوزادان را نیز قربانی می‌کند. آیا بی‌رحمی او نتیجه طبیعت انسانی است، یا محصول سیستمی است که زنان را در آن دوران بدون حمایت رها کرده است؟ فیلم به طور غیرمستقیم از جامعه‌ای انتقاد می‌کند که زنان را در شرایطی قرار می‌دهد که مجبور شوند برای زنده ماندن به راه‌های غیرقانونی و غیراخلاقی متوسل شوند. 

آیا داگمار محصول یک جامعه بی‌رحم است، یا اینکه او به انتخاب خود دست به این کارها زده است؟ فیلم نه‌تنها داستانی ترسناک و غم‌انگیز را روایت می‌کند، بلکه سؤالات اخلاقی عمیقی را مطرح می‌کند. آیا شخصیت‌ها در این داستان قربانی‌اند یا مجرم؟ آیا جامعه مسؤول چنین فجایعی است؟

 این فیلم، مرز میان خیر و شر را محو می‌کند و مخاطب را به تأمل درباره تصمیمات اخلاقی افراد در شرایط سخت وامی‌دارد.با این توصیف، به نظر می‌رسد که کارگردان توانسته پیام فیلم دختری با سوزن را به‌خوبی به مخاطب منتقل کند، اما این انتقال پیام به شیوه‌ای ظریف و غیرمستقیم انجام شده است. فیلم نه تنها یک روایت تاریخی و روانشناختی است، بلکه نقدی بر اخلاق، قدرت، و تأثیر شرایط اجتماعی بر تصمیمات انسان‌ها ارائه می‌دهد. در اینجا چند دلیل برای موفقیت فیلم در انتقال پیام آورده شده است:

ـ کارگردان با انتخاب سیاه‌وسفید بودن فیلم، استفاده از نورهای کم و سایه‌های سنگین، و طراحی صحنه‌ای که نشان‌دهنده فقر و ناامیدی است، موفق شده فضایی خفقان‌آور و سرد ایجاد کند. این فضا حس اضطراب و گرفتاری شخصیت‌ها را به تماشاگر منتقل می‌کند و باعث می‌شود او خود را در موقعیت شخصیت‌ها تصور کند.

ـ هیچ‌یک از شخصیت‌های اصلی (کارولین و داگمار) کاملاً مثبت یا منفی نیستند. فیلم به جای ارائه یک «قهرمان» و یک «شرور»، شخصیت‌هایی را نشان می‌دهد که قربانی شرایط خود هستند، اما همزمان انتخاب‌های اخلاقی خاص خود را دارند. این باعث می‌شود که مخاطب بتواند با شخصیت‌ها همدلی کند، حتی اگر با تصمیمات آنها موافق نباشد.

فیلم به‌جای نمایش ناگهانی یک جنایت، نشان می‌دهد که چگونه شرایط اجتماعی و فردی می‌توانند یک انسان عادی را به فردی بی‌رحم تبدیل کنند. این سقوط تدریجی کارولین به دنیای داگمار باعث می‌شود که مخاطب متوجه شود شر و بی‌رحمی یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد، بلکه نتیجه‌ یک روند تدریجی است. این پیام از طریق فیلمنامه و بازی‌های احساسی بازیگران کاملاً به مخاطب منتقل می‌شود. 

از آنجا که فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده، تأثیر آن بر مخاطب بسیار کوبنده‌تر است. وقتی مخاطب در پایان فیلم متوجه می‌شود که این رویدادها واقعاً رخ داده‌اند، فیلم از یک داستان جنایی ساده فراتر می‌رود و به هشداری درباره تاریخ و جامعه تبدیل می‌شود.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی