نوروز سابقه ای بس کهن در آسیای غربی و تمدن ایرانی دارد. خوشبختانه در عصر اسلامی نیز این جشن گرامی داشته شد و اکنون در بخشهای وسیعی از سرزمین های اسلامی همزمان با آغاز بهار، این جشن همسو با طبیعت نیز برگزار می شود. استاد مهدوی دامغانی در نوشتار زیر نشان می دهند که مسلمانان و به ویژه شیعیان چه اهتمامی در حفظ و برگزاری این جشن داشته اند.
تاریخی ادبی
در اینکه جشن نوروز از همان اوائل ازمنة اسلامی در میان مسلمانان موضوعیتی مخصوص به خود داشته است، شکی نیست. ابوریحان در آثارالباقیه از عبدالله بن عباس روایت میکند: در روزِ نوروز جامی سیمین که در آن شیرینیای بود، به پیامبر(ص) پیشکش شد، پیامبر(ص) پرسید: «این چیست؟» گفتند: «نوروز است،جشن بزرگ ایرانیان.» فرمود: «آری، همان روزی که خداوند عَسکَره را دوباره زنده کرد.» پرسیدند: «عسکره چیست؟» فرمود: «همان کسانی که از ترس مرگ، از خانههای خویش هزاران هزار بیرون ریخته بودند و خداوند بدانان فرمود بمیرید، و سپس زندهشان کرد۱ و جانشان را بر آنان بازگردانید، و به آسمان فرمان داد و آسمان بر آنان بارید، و از این روی مردمان آبافشاندن را در این روز آیینی گرفتند» و سپس پیامبر(ص) شیرینی را میل فرمود و جام سیمین را میان یاران خویش پخش کرد و گفت: «کاش هر روز برای ما نوروز میبود!»۲
خطیب بغدادی از قول اسماعیل بن حماد ـ نوه ابوحنیفه ـ نقل میکند که: نیایم نعمان (یعنی ابوحنیفه) در سال ۸۰ زاده شد، پدرش ثابت هنوز کودکی خردسال بود که نزد امام علی(ع) رفت و امام دعا کرد که خدا بر او و فرزندانش برکت عطا فرماید و ما امید میداریم که خدا آن دعا را درباره ما پذیرا شده باشد. و گفت: «نعمان بن مرزبان همان کسی است که در روز نوروز پالودهای را به حضرت علی(ع) پیشکش کرد و امام فرمود: «نَورِزونا کل یوم: هر روز را برایمان نوروزکنید.»۳
جشن نوروز به عنوان آغاز سال ایرانیان برای مسلمانان آئین رسمی و شناختهشدهای در همان صدر اسلام به شمار میرفت تا بدانجا که فقیه بزرگ ابن ادریس (متوفی در ۵۰۱ق) «صَبُّ الماء» (آبریزان) را سنت نوروزی شمرده است. (السرائر).
درباره نوروز و عظمت و اهمیت آن، ابن فهد حلّی (متوفی به سال ۸۴۱ ق) در «المهذب البارع فی شرح مختصر النافع» روایت مفصلی از مُعلّی ابن خنیس و او از حضرت امام صادق(ع) آورده که در آن از روز نوروز به:
الف) روزی که خدای تعالی در عالم «ذَر» از بندگان پیمان فرمانبرداری گرفت،
ب) روزی که کشتی نوح(ع) بر کوه جودی قرار گرفت،
ج) روزی که حضرت ابراهیم(ع) بتها را شکست،
د) روزی که حضرت موسی(ع) ساحران را شکست داد،
ه) روزی که خداوند آن قوم هزاران هزار نفری را دوباره زنده فرمود.
ابن شهرآشوب در «مناقب» از آن روز با استناد به احادیث، از روز «فرود آمدن جبرئیل بر پیغمبر اکرم(ص) و از روزی که در آن روز با امیرالمؤمنین(ع) بیعت شد، تعبیر فرموده است.۴
این ناچیز از آن جهت این احادیث را نقل میکنم که برگزاری جشن نوروز و شناخته شدن آن روز به عنوان اولین روز هر سالِ نو در نزد ایرانیان را به عنوان یک مطلب مسلّم و معروف در قرون اولیه اسلامی اثبات کنم و به اصل احادیث مذکور و یا سند و یا مسلّمالصُّدور بودن آن احادیث و به آن الفاظ از معصوم نه تنها که کاری ندارم، بلکه در صحّت صدور بعضی از آنها از معصوم تردید و شک جدّی دارم؛ ولی مقصودم این است که در دو قرون اولیّه، یعنی سنوات ۱ـ ۲۰۰ هجری نوروز کم و بیش در اسلام موضوعیت داشته است و شیعیان خصوصاً بدان اعتنا و توجه داشتهاند.
از اوائل قرن دوم به بعد، یعنی در دوران اولیه سلطنت عباسیان، جشن گرفتن نوروز که در اواخر دوران امویان محدود شده بود، کمکم دوباره رونق گرفت و رسمیت یافت. اگر برمکیان به سبب سیاستبازیشان رسماً به این عید توجهی نمیکردند، ولی خاندان جلیل نوبختی که اکثرشان شیعه بودند، به نوروز و مهرگان توجه میکردند. مسعودی در «مروجالذهب» به نقل از ابوالحسن عروضی حکایت میکند که مأمون در مهرگانی سروده است:
صِلِ الندمانَ یومَ المهرجانِ
بِصافٍ مِن معتقۀ الدنّان
بِکَأسٍ خسروانیٍ عَتیق
فإن العیدَ عیدٌ خسروانی....
همپیالگان (همنشینان) را در روزگار مهرگان با بادهای صافی که روزگار درازی در خم گذرانده باشد، در جامهای زیبای شاهانه، دریاب که این جشن، جشن شاهانه است...۵
و نیز آنچه أبشیهی در «المستطرف» آورده است که: در روز جشن مهرگان فضل بن سهل نوبختی ذیالریاستین، به اصطلاح مشهور «نشسته» بود و هدایائی که برای او آورده بودند، همچنان انبوه شده در برابرش بود، شاعری بر او وارد شد و گفت:
الیَومُ یَومُ المِهرَجان
و هَدِیَّتی فیه اللِّسان
لَک دَولَتان حَدیثَۀ
و قدیمۀٌ وَ رئاستان
عَلِمَ الخلیفۀُ کَیفَ أنّ
تَ فَصِرتَ فی هذا المکان
برگردان: امروز روز مهرگان است/ و هدیه من زبانی است+ شما را دو دولت و فرمانروایی تازه و کهن است+ و خلیفه می داند که شما چگونه به این جایگاه رسیده اید.»
و فضل همة هدایا را بدو بخشید.۶
زمخشری در «ربیع الأبرار» میآورد: قال الجاحظ یوم النیروز أسَن من یوم المهرجان بعُمرٍ طویل لانّ النیروز قبل الطوفان فی ملک جم... و المهرجان فی زمن افریدون و هو الیوم الذی قُیّدَ فیه الضحاک فی جبل دنباوند(نوروز دیرزمانی پیش از روز مهرگان سابقه دارد؛ زیرا نوروز قبل از طوفان نوح، در زمان فرمانروایی جمشید برگزار می شد، حال آنکه مهرگان به زمان فریدون برمی گردد، آنگاه که ضحاک را در کوه دماوند به بند کشید) و قال أبوالسمط فی المتوکل:
بِدَولۀ جعفرٍ حسُن الزمانُ
لنا فی کل یومٍ مهرجانُ
جَعَلتُ هَدِیتی لَک فیه وشیاً
و خَیرُ الوشیِ ما نَسَجَ اللسانُ
آیین های نوروزی
به هر حال نوروز و مهرگان به عنوان دو عید رسمی از قرن سوم به بعد، شناخته و همة مراسم اعیاد در آن برگزار میشد و در جشن نوروز آبپاشی و آتشافروزی مرسوم بود. بُحتُری (م۲۸۴ق) که قصیده او در وصف «مدائن» و «ایوان کسری» الهامدهندة خاقانی (و به تعبیر مرحوم سیدالشعراء امیریفیروزکوهی: امام خاقانی) در قصیده ایوان مدائن است، در قصیدهای در مدح «المعتز بالله» پادشاه عباسی میگوید:
لِلمِهرَجانِ یَدٌ بما أولاهُ مِن
هَطَلانِ وسمِی السحابِ المُغدِقِ...
او در قصیدهای که در مدح «المتوکل» میگوید، نوروز را توصیف میکند و به تعیین موعد مالیات گرفتن را به همان صورت پیش از متوکل برگردانده و نوروز را مبدأ اخذ مالیات قرار داده بود (و بعدها «المعتضد» آن را با تعیین نوروز «معتضدی» به صورت دیگری درآورد) میگوید که بیرونی هم آن را نقل میفرماید:
إنّ هذا النورُوزَ عادَ إلَی
ألعَهدِ الذی کانَ سَنۀُ «أردشِیرُ»
أنتَ حَولتَهُ الَی ألحالَه الأو
لَی، و قَد کانَ حائِراً یَستَدِیرُ
و أفتَتحتَ الخَراجَ فیه فَلِلأمه
فی ذاک مرفَقٌ مَذکُورُ
نوروز را به زمانی که برگرداندی که سنت اردشیر بود/ تو آن را به حالت نخست تغییر دادی....
در ابیات شاعران آن ایام، عبارت «نَورِزوا» یا «مَهرِجُوا» یعنی نوروز را و مهرگان را جشن بگیرید، بسیار به چشم میخورد. شاعری که در آن دوران بیش از هر شاعر دیگری کلمه «نوروز» و «مهرگان» را معرّب کرده و به کار برده و از آن اسم و فعل ساخته و «نَیرَزَوا»، «نَیرَز»، «مُنَورز» و «مَهرجُوا» و «تَمَهرَجَ» گفته است، شاعر بزرگ نامدار شیعه، علیّ بن عباس بن جُریج معروف به ابن الرومی (۲۲۱ ـ ۲۸۴ق) است. در دیوان او بیش از صد بار چنان کلماتی مذکور است. بعضی ابیات را یادداشت کردهام که از بس ساده و روان است، ترجمه نمیکنم:
خُذها أباحسنٍ، لا زِلتَ مُبتَکِراً
باکُورۀ مِثلَها فی ألفِ نَیروزِ
مِن قَهوۀٍ۹شَره الشبان شرتُها
و عَهدُها عَهدُ سابُورٍ و فَیروز
*
طابَ نَیروزُکَ فی یَومِ الخَمِیس
و جَرَی مَجرَی سَعِیدٍ لا تَحِیس
*
أؤملُ فی النّیروز رِبعی جُودِهِ
و خِرفیهُ فی المِهرِجانِ فَأخلَفُ۷
*
فَالآنَ أُهدی إلَی النیروزِ تَهنِئتی
و المِهرِجان إذا آنا فَزاراکا
و این بیت زیبا را گویا در توالی چهار عید ملتها گفته است:
تَنافَسَتک مَن الأعیاد أربَـعۀٌ
شتّی عَلَی أربَعٍ شَتی مِنَ المِلَلِ:
الفُصح، و الفِطرُ، و النَیروزُ یَقدُمُه
عیدُ الفَطیرِ ازدِحامُ الوردِ بِالنهَلِ
*
تَمَلیتَ فی« النوروز» عَیشَ «المُنَورِزِ»
و عُمرتَ إعمارَ السعیدِ المُعَززِ
از نوروز اسم فاعل (صفت) ساخته است. و در قصیدهای در مدح و شادباش عبیدالله بن عبدالله بن طاهر با حُسن مطلع بسیار زیبائی میگوید:
یَمنَ اللهُ طَلعَه المِهرَجانِ
کُل یَومٍ عَلَی ألأمِیرِ الهِجانِ۸
و أراهُ السرورَ فیه خُصُوصاً
و عُموماً فی سائرِ الاُزمانِ
ما رأت مِثلَ ذلک عَینا۹
أردَشیرٍ و لا أنوشِروانِ
و لَذَکرتَ ذا و ذاک جَمِیعاً
سَنَنَ۱۰ المُلکَ فی بَنی ساسانِ
عُمِراً بُرهَۀ عَلَی دینِ کِسرَی
و هُما الآن بَعدَهُ مُسلِمانِ
فَعَلَا مَنظَرَیهما هَیبۀ َ
العِز و نُورُ الإسلامِ و الإیمانِ
و إخالُ الإیوانَ لَوکان یَسعی
جاءَ سَعیاً إلیکَ قَبلَ الأذانِ
و لَوافاک کی تُمَهرِجَ فیه
غَیرَ أنَ لَیس ذاک فی الإمکانِ
(ایوان کسری اگر میتوانست، نزدت میآمد که مهرگان را در آن جشن بگیری)
و اجازه فرمائید أولاً نظرتان را به فعلِ «تُمَهرِج» جلب کنم و ثانیاً توضیح مختصری درباره بیت ششم و نکته ظریفی که در آن ابنرومی به تشیع خود (و احتمالاً ممدوح هم) اشاره میکند و آن اینکه پس از بزرگ شمردن مهرگان و پس از آنکه در بیت پنجم میگوید: «این دو عید (نوروز و مهرگان) از آئینهای شاهان ساسانی بود و عمر درازی بر دین و آئین مذهبی خسروان بود، اینک آن هر دو جشن مسلمان شدهاند و بر چهره شان شکوه و خجستگی و نورِ اسلام و ایمان تابیده است». توضیحم این است که با توجه به مباحثات و مناظرات «کلامی» آن دوران، ابن رومی شیعیمذهب خصوصاً علاوه بر «اسلام»، «ایمان» را هم افزوده است تا نوروز و مهرگان را به تشیع نیز منتسب سازد.
بُحتری جز دو سه بار لفظ نوروز و مهرگان را در شعر خود نیاورده است، با آنکه او و ابن رومی در سال ۲۸۴ ق از دنیا رفتند، ولی ابن رومی چون شیعی بود و بیشتر ممدوحانش هم شیعه بودند، دهها قصیده و قطعه نوروزی و مهرگانی سروده است.
مخالفت خلیفه
ظاهراً از آنجا که سنت جشن گرفتن در نوروز و مهرگان در عراق و خصوصاً در بغدادچنان رواج یافته بود که احتمالاً با مراسم رسمی مذهبی اعیاد مذهبی و بهویژه دو عید فطر و أضحی (قربان) در میان سکنه بغداد برابری میکرد، در سال ۲۸۲ق المعتضد عباسی که خیلی هم تظاهر به دینداری میکرد، «نوروز معتضدی» را برقرار کرد ، بنا بر تخیلی که درباره جشن نوروزی داشت یا از باب «تودهنی زدن» به قرمط و قرامطه که از جمله مسائل شریعتِ ساختگی او، یکی هم این بود که در هر سال، روزه فقط دو روز نوروز و مهرگان واجب است (تاریخ طبری، حوادث سال ۲۷۸)، در سال ۲۸۲ق مردم را از انجام آئینهای نوروزی که پاشیدن آب و افروختن آتشها و دیگر کارهای مربوط به نوروز منع کرد.
عبارت طبری چنین است: «و فیها مُنِع الناسُ مِن عَمل ما کانوا یَعملونُ فی نیروز العَجم من صَبّ الماء و رفع النیران و غیر ذلک»؛ ولی ششصد سال پس از طبری، سُیوطی مصری در «تاریخ الخلفاء» (ص۳۷۰) مرتکب همان اشتباهی میشود که بسیاری از علما آن را گفتهاند و میگویند که نوروز و آئینهای آن را به زرتشت و زرتشتیان نسبت میدهند، از این واقعه چنین تعبیر میکند: «أبطل ما یُفعَلُ فی النیروز، مِن وقیدِ النّیرانِ و صَبّ الماءِ علی الناس و أزالَ سُنۀ المَجوس»(!)
باری، نهی معتضد امری بود که بر روی یخ نوشته باشند، آئینهای نوروزی که در تمدن اسلامی ریشه دوانده بود و انجام آن آئینها هیچ مباینت و مخالفتی با شرع مقدس اسلام نداشت، زیرا نه جشنگرفتن و شادیکردن و هدیهدادن و نه آتش روشنکردن به نشانه خوشی و خوشحالی شرعاً ممنوعیتی داشته و بدیهی است که هیچ مسلمانی در عمل به آن آداب و رسوم، نظر به زردشت و آتشکدهها نداشته است، بلکه به همان رسم و آئینی که در ایران و نزد فارسیزبانان معمول بوده، او هم آتشی میافروخته و بر دوستان و کسانش آب خنکی میافشانده است.
به هر صورت بیش از یکی دو سال از مرگ معتضد نگذشته بود (و شاید هم در زمان حیات او) که شاهزاده و ادیب و شاعر بزرگ عرب، عبدالله بن المعتز که خود نیز یک شبانه روز سلطنت کرد و بلافاصله کشته شد (سال ۲۹۶ق)، به برقراری رسوم نوروز و مهرگان در عراق اشارات فراوان دارد و از آتش و آبِ آن در شعرش و در بیان عشق خود به محبوبش بهره میگیرد که:
کیفَ أبتِهاجُک بالنّیروز، یا أملی؟
فکُل ما فیه، یَحکینی و أحکیه
فَنارُه مثلُ نارِ الشّوقِ فی کَبدی
و ماؤه کَتوالی دَمعَتِی فیه
برگردان: ای آرزوی من (یا اگر اَهل نام محبوبش بوده باشد، ای «اَمل» من)، شادی ات در نوروز چگونه است؟ هر آنچه مظهری از نوروز است، او از من و من از او نشانی داریم: آتشش چون آتش عشقی است که در جگر دارم، و آبش مانند ریزش پی در پی اشکم در آن است.
نَورَزَ الناسُ و نَو/ ـ رَزتُ ولکِن بِدُمُوعی
و ذَکَت نارُهُمُ و ال/ ـ نّارُ ما بَینَ ضُلُوعی
برگردان: مردمان نوروز را جشن گرفتهاند و بر هم آب میپاشند؛ اما من با اشکهایم آئین آبپاشی را انجام میدهم، آتش آنان شعلهور شد و آتش من سوز دِل است.
و لما أتی النّوروزُ یا غایۀ المُن!
و أنتَ عَلَی الإعراضِ و الهَجرِ و الصد
بَعَثتُ بِنارِ الشّوقِ لیلاً إلی الحَشـی
و نَورزتُ صَبّاً بِالدُموع عَلَی الخَدّ
برگردان: ای نهایت آرزوی من، اینک نوروز آمد و تو همچنان از من رویگردانی و بر هجران باقی. حالا من هم آتش عشقم را شبانه به سینه میافروزم و با افشاندن اشک بر گونه، نوروز را گرامی میدارم.
***
قطعنظر از اینکه شیعیان ایرانی (امامی یا زیدی) در ایران و خصوصاً در «طبرستان» به عیدهای نوروز و مهرگان دلبسته بودند و آن را محترم میشمردند و به جا میآوردند و مراسمش را در قرن سوم تمام و کمال اجرا میکردند، و داستان جناب حسن بن زید داعی(ره) زیدی مذهب که دایی والدة حضرتین سیدرضی و سیدمرتضی(قُدس سرهُما) است و آن شاعر روشندل أبوالمُقاتِل ضَریر که به امید صلهای به خدمت داعی رسیده بود تا عید مهرگان را شادباش گوید و مَطلعِ قصیده او که: «لا تَقُل بُشری ولکن بُشرَیان/ غُرّۀ الداعی و عیدُ المِهرجان» مشهور است، نه تنها اساساً در عراق و در اواخر قرن سوم برگزاری مراسم نوروز و مهرگان سخت رواج داشت، که در دوران حکومت فاطمیان در مصر در طول قرن چهارم و قسمتی از قرن پنجم نیز همچنان بود. گو اینکه در سال ۳۶۳ق المعزّ لدینالله آتشبازی و آبپاشی را در نوروز، در بازارهای عمومی ممنوع ساخت؛ ولی این ممنوعیت موجب شد که در سال ۳۶۴ق آتشبازی و آبافشانی در بازارها و خیابانها شدت یابد و المعز مجبور شد چند نفری را زندانی سازد.
آئین نوروزی متدرجاً به برازندگی و شدت بیشتری در قرنهای بعد در مصر ادامه یافت و تا آنکه باز در سال ۷۸۵ ق برقوق رعد و برقی کرد؛ ولی به تعبیر مقریزی در «خطط»، در دوران او دیگر برای مصریان «دل و دماغی» نمانده بود که به چنین آئینها و شادمانیها بپردازند.۱۱
اما در عراق و شاید شام انجام آئینهای نوروزی و مهرگانی و حتی «بهمنجنه»ای «سِدِه»ای بیهیچ اشکال و ممانعتی از طرف مردمان و دستگاههای دولتی اجرا میشد.
روایت صولی و عصر بویهی
از مهمترین و موثقترین کتب تاریخ برای قرن چهارم و وضع شعر و ادب در آن قرن، یکی هم کتاب «الأوراق» تصنیف محمد بن یحیی الصولی ادیب و شاعر نامدار شیعی است. او در باب نوروز و مهرگان و بهمنجنه در آن ایام فرموده است:
الف) ... وانصرفتُ فَعَمِلتُ (ساختم) فی ذلک «قَصِیدۀ زائیه» هی خیرٌ من زائیه قیلَت قط و کان ذلک فی أیام النیروز و هی: بارَکَ اللهُ لِلأمیر أبی العباسِ خَیرِ الملوک فی النیروزِ. (امیر یعنی الراضی بالله پادشاه عباسی). این قصیده ۹۱ بیت است.
ب) ... و کانت لِبَجکم (فرمانده قوای الراضی بالله) دعوۀ عظمیۀ دَعَا فیها القُوادَ و أوقد فِیها نِیراناً عظیمۀ فی یوم السّبت لإیّام بَقین من شَهرِ رَبیعِالآخر، و ذلک فی الصحراءِ التی أسفلَ النجمی۱۵علی دَکۀ بناها هناک و مَیدانٍ أصلَحَهُ، قَطَع فیه نخل الناس و أخَذَ املاکَهم و ذلک وقتٌ کان الفُرس یَصَنعُون فیه مثلَ هذا لِدُخولِ بهمن ماه و هو ذهاب الشّتاء. (ج۱، ص۱۳۲) که ملاحظه میفرماید جشن بهمنجنه را انجام داده است.
ج) ... و کان النوروز یَقَعُ لِیَومین من شهر رمضان سنه ۳۲۸، فَقَدم الخاصه (یعنی درباریان) اِشعالَ النّار، قَبل دُخول رمضان، و أشعَلَ العامه و صَبّو الماءَ. (ج۱، ص۱۴۲) به احترام ماه مبارک رمضان، مراسم نوروزی را جلو انداختند و آتشبازی و آبافشانی را پیش از حلول آن ماه عزیز انجام دادند.
د) ... و کان النوروز (در سال ۳۲۳) لثمانٍ خَلَون من رجب (ج۱، ص ۶۵).
از اواخر قرن چهارم که قدرت و شوکت عنصر ایرانی و خصوصاً سلاطین شیعی آلبویه پادشاهی عباسی را تحتالشعاع قرار داد و بویهیان کسانی را که به عنوان «خلیفه»بر عالم اسلامی فرمانروائی میکردند، عملاً دستنشانده خودشان ساختند و وزرا و کارگزاران اصلی حکومت آلبویه و پادشاهی بغداد بیشتر شیعیان سرشناس میبودند و شعرای نامدار آن دوره نیز ـ چه عرب و چه پارسی ـ شیعه بودند، دیگر قصیدهسرائی در شادباش و ستایش پادشاهان و وزیران شیعه در جامعه فرهنگی در بغداد و اصفهان و شیراز به صورت «فریضه»ای اخلاقی درآمد و شاعران در نوروز و مهرگان قصاید شادباش را ضمن مدیحهسرائی غرایی برای شاهان بویهی و وزرای نامدارشان میسرودند و خصوصاً شاعران شیعه خود را در آن مدایح به ذکر «نوروز» و «مهرگان» و «سده» (این دو نام اخیر را به صورت معرّب آن یعنی «مهرجان» و «سدق») مقید میشمردند:
مُتَنبّی ملکالشعرای عرب (مقتول در ۳۵۴ق) در قصیدهای که در مدح ابن عمید بزرگ سروده، مطلع آن را با نام نوروز آراسته است:
جاءَ نَیرُوزُنا و أنتَ مرادُه
و ورَت بالذی أرادَ زِنادُه
نَحنُ فی أرضِ فارِسٍ فی سُرورٍ
ذا الصباحُ الذی نَری، میلادُه
عَظمَتهُ مَمالِکُ الفُرسِ حتی
کُل إیامِ عامِهِ حُسادُه
در بیت اخیر فرموده: همه روزهای سال به نوروز حسد میورزند.
گرچه از آنچه به عرض رسید، این مطلب که نوروز و مهرگان و آئینهای مربوط به این دو عید از «مواسم» و «ایام» مستحسن و مورد اعتنا و قبول مسلمانان و خاصه شیعیان بوده است، با اینهمه اجازه میخواهد در همین باره و برای اثبات بیشتر همین موضوع، دست به دامن دو شخصیت مذهبی و ادبی والامقام عالَم اسلام زنم و از دیوان حضرت سیدرضی و برادر بزرگوارش حضرت سیدمرتضی علمالهُدی (رضوانالله علیهما) در تأیید موضوعی که در آن بحث میکنم؛ یعنی «شعار» بودن نوروز برای شیعیان، دلیل و مدرک بیاورم که چگونه سیدرضی(ره) جامع «نهجالبلاغه» و سیدمرتضی(ره) که بیش از هزار سال است که در جامعه علمی شیعیان از آن بزرگوار «سید» مطلق تعبیر میشود و عظمت و حرمت این دو برادر نامدار عالیمقدار نیازی به گفتن و نوشتن ندارد، چگونه این دو عید را محترم شمردهاند و به مناسبت آن چقدر قصیده سرودهاند. سیدرضی(ره) که قاطعیت و سختگیری او در مسائل مذهبی تا بدانجاست که شخصاً در اجرای حد و تعزیر مباشرت میفرماید، نوروز را به ممدوح خود شادباش میگوید:
تَلَقاکَ نَیرُوزُکَ المُستَجِد
یَسُر عِیاناً و یُرضی سَماعا
و لازالَ دَهرُک طَوعَ الجَنِیب
إذا ما أمَرتَ بأمرٍ أطاعا
و در رجزی طولانی گوید:
فأنعَم بِنَیرُوزٍ الَیکَ مُشتاق
و القَ بِهِ مِن خیرِ ما یَلقی اللاق
*
و لَما خُرقَ الإظلامُ جُبناً،
خَلَعتَ علیهِ ثَوبَ المِهرَجانِ۱۳
چنین مینماید که سیدرضی(ره) عمداً چنین قصیده غرائی را که به شیوه بُحتری و أبونواس، مَی و آوازها را در مقام شادباشگویی به ممدوح توصیه میفرماید و در مقام تفاخر بُحتری و أبونواس را آفرینگوی خود میشمارد و حقیقتاً این قصیده بسیار بلیغ و فاخر و غرّاست.
و أنعَم بِیَومِ ألمِهرِجانِ، و لا
نَعِمَ العُداه بِهِ، و لا عَقَلُوا
فالنّاسُ فِیه مُعَللٌ طَرِبٌ
یَرجُو الأوارَ، و شاربٌ ثَمِلُ
سیدرضی هشت «قصیده نوروزیه» و هفت «قصیده مهرگانیه» دارد و سیدمرتضی(ره) که عمری دراز یافت، یازده «قصیده نوروزیه» و نه «قصیده مهرجانیه» سروده است و به الفاظ و اشارات ظریف و لطیفی نوروز و مهرگان را شادباش گفته است. و این ناچیز گمان میکنم در امری که سیدین چنان اظهارنظر میفرمایند، برای عظمت و اثبات شوکت و عزت این دو جشن بزرگ در قرن چهارم و پنجم و اینکه این دو عید و بزرگداشت آن در نزد شیعیان موضوعیت داشته، همین مقدار کافی است.
با این همه شاهد صادق دیگری از شعر جناب مهیار بن مرزویه دیلمی میآورم که در دیوانش ۶۳ (آری، شصت و سه) قصیده در تهنیت و شادباشگویی به هنگام نوروز و مهرگان موجود است و این نیز از قویترین دلیلهاست بر آنکه عید نوروز و مهرگان از مظاهر تشیع محسوب میشده و همواره این دو عید مورد تعظیم و تکریم بوده و هنوز هم در حال حاضر عید نوروز مظهر تمدن ایران اسلامی است.
نمیدانم حال در گستره وسیع فرهنگ ایرانی، در کجا رسم «صبتُ الماء» ( آبپاشی) هنوز دائر است؛ ولی آتشافروزی یا آتشبازی آن را میدانم که به صورتهای مختلف باقی است. به قرار تصویری که چند سال قبل در هنگام نوروز از برادران کُردِ عراق، در صفحه اول روزنامه نیویورک تایمز چاپ شده بود، چنین مینماید که در نزد آن عزیزان به دست گرفتن مشعلهای فروزان نشانه گرامیداشت این سنت آتشافروزی نوروزی است.
و آخر دعوانا انِ الحمدللهِ رب العالمین و صلیالله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. پاینده باد ایران
پینوشت ها:
۱. قسمتی از آیه شریفه ۲۴۳ سوره بقره. کنزالعمال این حدیث را از مسعر تمیمی این چنین نقل میکند: «اُهدِیَ الی علی بن ابی طالب فالوذجٌ فی جامٍ یوم النیروز، فقال ما هذا؟ قالوا: هذا یومٌ النیروز، فقال: نَیرِزونا کل یوم بالماء».// ۲. آثارالباقیه، ص۲۶۵، چاپ فاضل گرامی جناب پرویز اذکائی.// ۳. تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲۶ و به صورت «إصنَعُوا کل یومٍ نیروزا».من لایحضر، ج۶، ص۳۰۰.// ۴. بحارالأنوار، ج۵ و ۱۸.// ۵.مروجالذهب، ج۱، ص۶۸۹.// ۶. المستطرف، ص۲۸۱. // ۷. ربعی: بهاری. خِرفی: پائیزی.// ۸. نژاده.// ۹. عینا = عینان: دو چشم.// ۱۰. سَنَن: روش و آئین.// ۱۱. خطط مقریزی، ج۱، ص۲۶۹ـ ۲۶۸ و ص۴۹۴// ۱۲. نجمی محلهای اعیاننشین در بغداد بود. ج۱، ص ۲۰۱.// ۱۳. اکنون در کشورهای عربزبان «مهرجان» را به معنی کنگره یا سمینار و به طور کلی به اجتماعات و احتفالات ادبی و هنری اطلاق میکنند.
شما چه نظری دارید؟