یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم شرح آن رشک ملک
ور دهان یابم چنین و صد چنین
تنگ آید در بیان آن امین
این قـدر هم گر نگویـم ای سَـنَد
شیـشه دل از ضعیفی بشـکند!
در پیرامون این گونه مردان بزرگ که فوق زمان و مکان و از نوابغ دهرند، از چندین بُعد باید سخن به میان آورد که کوتاه ترین آن ابعاد، بعد زمان و مکان و شرح نحوه تعیش و معاش آنان است و در این بعد مادی سخن گفتن، دور از شأن آن ارواح عرشی است... بهترین معرّف آن جناب، سیر و سلوک انسانی، و آثار علمی از تدریس و تألیف اوست. افاضل حوزه علمیه قم که شاغل کرسی تدریس اصول معارف حقه جعفریهاند، از تلامذه اویند و تفسیر عظیم الشأن «المیزان» که عالم علم را مایه فخر و مباهات است، یکی از آثار نفیس قلمی و اُم الکتاب مؤلفات اوست.
تفسیر قرآن با قرآن
امیرالمؤمنین(ع) در وصف قرآن فرمود: «کتاب الله یَنطقُ بعضهُ ببعض و یشهدُ بعضه عَلی بعض»، بلکه خود قرآن کریم در وصف خود میفرماید: «و نَزَّلنا عَلَیک الکتابَ تِبیاناً لِکلِّ شَئ» (نحل، 96)، «الله نَزَّلَ أحسَنَ الحَدِیثِ کتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی» (هود، 116)، «و لَقَد آتَیناک سَبعاً مِنَ المَثانِی و القرآنَ العَظِیم» (آلعمران، 13). معنی مثانی همان است که امیر(ع) فرمود؛ چه، مثانی جمع مثنیه (اسم مفعول از ثنی به معنی عطف ولوی)، یعنی پیچیدن و برگشتن است؛ مثلا رودخانه که در بعضی از جاهای مسیرش پیچ میخورد و دور میزند و برمی گردد، آنجاها مثانی اوست که به سبب این انعطاف، قسمت قبل از پیچ رودخانه و قسمت بعد از پیچ آن، ناظر یکدیگرند. آیات قرآنی نیز با هم این چنین اند که ناظر یکدیگرند، یعنی بیان و زبان یکدیگرند.
این خلاصه مضمونی از تحقیق رشیق جناب استاد (روحی فداه) در تفسیر کبیر «المیزان» در بیان مثانی است. به همین مبنای متین، قرآن کریم را به زبان قرآن کریم تفسیر فرموده است و در آغاز تفسیر به این نکته عُلیا اشارتی فرمود که خلاصه مفادش این است: حاشا که قرآن نور و «تبیان کل شئ» باشد و تبیان نفس خود نباشد. این تفسیر شهر حکمت و مدینه فاضلهای است که در آن از بهترین و بلندترین مباحث انسانی و شعب دینی از عقلی و نقلی و عرفانی و فلسفی و حکمت متعالیه و اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و غیرها بحث شده است.
صبح روز سه شنبه 7 آذر 1346 در محضر مبارک جناب استاد علامه طباطبایی تشرف حاصل کردم، سخن از زمان تحصیل و کارهای علمی معظم له به میان آمد، فرمودند: «من انتظار آمدن بهار و تابستان را میبردم؛ چه، در آن دو فصل چون شبها کوتاه بود، شب را به مطالعه و نوشتن به روز میآوردم و در روز میخوابیدم.» سپس درباره تفسیرش فرمودند: «من اول در روایات بحار بسیار فحص و تتّبع کردم که از این راه کاری کرده باشم و درباره روایات، تألیفی در موضوعی خاص داشته باشم. بعد در تلفیق آیات و روایات زحمت بسیار کشیدم تا اینکه به فکر افتادم بر قرآن تفسیری بنویسم؛ ولی چنین میپنداشتم که چون قرآن بحر بی پایان است، اگر به همه آن بپردازم، مبادا توفیق نیابم، لذا آنچه از قرآن در اسماء و صفات الهی و آیات معاد و از این گونه امور بود، جدا کردم که هفت رساله مستقل در هفت موضوع تألیف کردم، تا اینکه به تفسیر قرآن اشتغال ورزیدم...»
حضرت علامه طباطبائی «شب قدر» را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیا میکرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید. آری، این چنین باید به کار بود و به شعر رسا و شیوای شمس الدین آملی صاحب نفائس الفنون:
به هوس راست نیاید، به تمنا نشود
کاندر این راه بسی خون جگر باید خورد
شیخ المشایخ صاحب جواهر در آخر کتاب دیات فرماید: «تمّ کتاب جواهر الکلام فی لیلۀ الثلاثاء ثلاثۀ و عشرین من شهر رمضان المبارک، لیلۀ القدر...» از جناب صدوق در احیای شبهای قدر نقل شده است: «افضل اعمال در احیای این دو شب قدر، مذاکره علم است.»
استادان علامه
روزی در محضر مبارکش سخن از آیة «و إذِ ابتَلی ابراهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمات»(طه، 54) به میان آمد، عرض کردم: «جناب عالی در تفسیر، در وجه استفاده آیه بر عصمت امام، بیانی از بعض اساتیدتان نام برده اید. این استاد کدام بزرگوار است؟» فرمود: «مرحوم آقا سیدحسین بادکوبه ای.» آن جناب یکی از اعاظم تلامذه میرزا هاشم اشکوری و ابوالحسن جلوه و آقاعلی مدرس و آخوند خراسانی و شیخ محمدحسن مامقانی و از مفاخر علما و متحلّی به ملکات فاضله بود.
فرمودند: «استاد ما آسید حسین بادکوبهای در نجف امر فرمود که تحریر اقلیدس را بخوانیم؛ مدت دو سال و خردهای در محضر آقاسید ابوالقاسم خوانساری تحریر مذکور و ریاضیات میخواندیم. مرحوم خوانساری در ریاضیات بسیار متبحر بود، حتی از دانشگاه سؤالاتی برای او میفرستادند، در معادلات جبر و مقابله یکی از متبحرین بود و در هند مرحوم شد...در اوائل که از تبریز به قم آمدم، شرح چغمینی را تدریس میکردم.» راقم گوید: شرح چغمینی از کتب هیئت است.
استاد علامه طباطبائی پس از تحصیل مقدماتی و سطوح در تبریز، در 1304ش به نجف اشرف مهاجرت کردند و در محضر اساتید بزرگ چون آیات عظام: حاج سیدعلی آقای قاضی و آقا سیدحسین بادکوبی، و سید ابوالحسن اصفهانی، و محمدحسین کمپانی و میرزاحسین نائینی، به مقامات بلند فنون علمی و عملی نائل آمد و پس از ده سال، در 1314ش به تبریز مراجعت فرمودند و چند سال به تدریس و تألیف و تحقیق اشتغال داشتند تا در سنه 1365ق تبریز را ترک گفتند و در قم اقامت فرمودند و تفسیر قرآن کریم و تدریس علوم عقلی و اصول معارف حقة الهیه را در قم تأسیس فرمودند...
هرچند بسیاری از افراد حوزه علمیه قم محضر انورش را ادراک کردهاند، ولی جمعی را حظّ توفیق حضور بود، و فریقی را نصیب اطلاع به صورت اصطلاحات، و بعضی را نیل عروج به معارج علمی، و طایفهای را میل به سیر و سلوک عملی، و قلیلی را وصول به منقبتین علم و عمل، و در حقیقت به همان مثابت است که حکیم الهی جناب میرزا ابوالحسن جلوه در شرح حال خویش در «نامه دانشوران» ترقیم فرموده است که: «بالفعل اکثر طلاب از شهرهای مختلف که میل به معقول دارند، گرد من جمعاند؛ هر جمعی به خیالی: برخی محض آموختن اصطلاح و طائفهای به جهت آراستن مجالس، و شرذمهای به جهت صداقت و اعتقاد به عالم تجرد، شرح این طائفه است: ثلّۀٌ من الاولین و قلیل من الآخرین.»
یکی از اساتید بزرگ جناب استاد علامه طباطبائی، عارف عظیمالشأن، فقیه عالیمقام، صاحب مکاشفات و کرامات، مرحوم قاضی از اعجوبه های دهر بود... از آن جناب وقایعی شگفت یادداشت داریم. یکی از کلمات دلنشین مرحوم قاضی این است که: «اگر انسان نصف عمر خود را در پیدا کردن [استاد] کامل صرف کند، جا دارد.» اینکه مرحوم شیخ آقابزرگ در حق قاضی فرمود: «فرأیتهُ مستقیماً فی سیرته»، نکتهای بسیار ارزشمند است؛ چه، عمل عمده در سلوک الی الله، استقامت است. نزول برکات و فیضهای الهی بر اثر استقامت است: إنَّ الذینَ قالوا رَبُّنَا الله ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکۀ الا تَخافوا و لا تَحزنوا و ابشروا بالجنّه... (حج، 5) .
علامه طباطبائی فرمودند: آن مرحوم اساتید بسیار دیدند. پدر او مرحوم حاج میرزاحسین قاضی تفسیر سوره فاتحه و سوره انعام را نوشته است... حاج میرزا حسین قاضی از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی بود و چون از نزد میرزا خواست خداحافظی کند و به تبریز برود، مرحوم میرزا به او گفت: «حالا که میروی، شب و روزی یک ساعت به خود بپرداز.» بعد از چندی که مرحوم میرزا از دیگران درباره حاج میرزا حسین قاضی حال پرسید، در جواب گفتند: «آن یک ساعت تبدیل به 24 ساعت شد» که همواره در مراقبت و حضور و عزلت بود. اما عزلتی که: هرگز میان حاضر و غائب شنیده ای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
علامه طباطبائی فرمودند: از این گونه امور حقیقی هر چه داریم، از مرحوم آقای قاضی داریم؛ چه آنچه را که در حیاتش از ایشان تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم، و چه آن طریقی که خودمان داریم، از مرحوم قاضی گرفتیم.
چهارشنبه 27 ذیالحجه 1347ق به محضر مبارک جناب آیتالله حاج شیخ محمدتقی آملی مشرّف شدم، فرمودند: «آقا، اگر کسی باید در تحت تصرف و تعلیم کاملی به جایی برسد و قدمی بردارد، من برای شما بهتر از جناب آقای طباطبائی کسی را نمیشناسم و بیشتر با ایشان مراوده داشته باشید که ایشان و مرحوم سیداحمد کشمیری در میان شاگردان مرحوم آقای قاضی، از همه بهتر بودند و آقای طباطبائی در همان وقت کشفیات بسیار داشتند.»
علی و فلسفه الهی
یکی از مؤلّفات علامه طباطبائی، رسالة «علی و الفلسفۀ الإلهیه» است. در آن نکتهای بسیار بلند به این مضمون افاده فرمود که: «در میان جمیع صحابه رسولالله(ص) از کسی جز امیرالمؤمنین(ع) در بیان معارف حقه الهیه صاحب اینهمه گفتار بدین صورت که نهج البلاغة نمونه بارز آن است، نقل نشده است.» ابن سینا (متوفی 428ق) گوید: «خاتم رسولان(ص) چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزینه عقل امیرالمؤمنین(ع) که: یا علی، إذا رأیتَ الناس یتقرّبون الی خالقهم بانواع البرّ، تقرّب الیه بانواع العقل، تسبقهم. و این چنین خطاب جز با چنو بزرگی راست نیامدی که او در میان خلق، آنچنان بود که معقول در میان محسوس.» فخر رازی (متوفی 606ق) در تفسیر کبیر مفاتیح الغیب در ضمن سوره فاتحه گوید: «من اتخذ علیاً إماماً لدینه، فقد استمسک بالعروۀ الوثقی فی دینه و نفسه.» شیخ اکبر محیی الدین (متوفی 638) در باب ششم فتوحات مکیه فرماید: «علی بن ابی طالب امام العالم و سرّ الانبیاء اجمعین.»
شیخ رئیس گوید: «علی در میان خلق، آنچنان بود که معقول در میان محسوس»؛ فخر رازی گوید: «هر کس علی را امام خود بگیرد، به دستاویز استوار چنگ درزده است»؛ شیخ اکبر گوید: «علی امام عالم و سرّ جمیع انبیاست». جناب استاد علامه طباطبائی در صدر آن رساله فرموده است: «دین الهی و فلسفه الهی را جدای از هم داشتن و پنداشتن، به راستی ستمی بزرگ است!»
هدف تعلیم و تأدیب است
این بنده ناچیز حضرت استاد علامه طباطبائی را در تعلیم و تأدیب چنان یافته است که فارابی در کتاب تحصیل السعاده در دو رکن رکین تعلیم و تأدیب فرموده است: «التعلیم هو ایجاد الفضائل النظریه... و التأدیب هو طریق ایجاد الفضائل الخلقیه و الصناعات العلمیه...» هر یک از تألیفات علامه طباطبائی در این دو اصل حائز اهمیت بهسزا و حاوی نقّادیهای دقیق و عمیق است. به حقیقت آن جناب در تعلیم و تأدیب نفوس مستعدّه، در زمانی که علائق به امور مادی دامنگیر اکثر شده است، لطفی است از جانب خداوند متعال که ارزانی داشته شد تا حجت بر همگان تمام باشد. معظم له از شجره علم و تقواست و چندین پشت از اسلاف آن جناب، همه از افاضل عصر خود در علم و تقوا بودند.
آثار علمی
همه آثار آن جناب علم است و فکر، همه حقیقت است و معرفت، همه بحث است و فحص، همه عشق است و عقل، همه قرآن است و حدیث.
هر که سخن با سخنی ضم کند
قطرهای از خون جگر کم کند
1ـ تفسیر عظیم الشأن المیزان (در بیست مجلد)؛ 2ـ اصول فلسفه و روش رئالیسم؛ 3ـ حاشیه بر اسفار صدرالمتألهین؛ 4ـ مصاحبات با استاد کربن؛ 5ـ رساله در حکومت اسلام؛ 6ـ حاشیه کفایه؛ 7ـ رساله در قوه و فعل؛ 8ـ رساله در اثبات ذات؛ 9ـ رساله در صفات؛ 10ـ رساله در افعال؛ 11ـ رساله در وسائط؛ 12ـ الانسان قبل الدنیا؛ 13ـ الانسان فی الدنیا؛ 14ـ انسان بعد الدنیا؛ 15ـ رساله در نبوت؛ 16ـ رساله در ولایت؛ 17ـ رساله در مشتقات؛ 18ـ رساله در برهان؛ 19ـ رساله در مغالطه؛ 20ـ رساله در تحلیل؛ 21ـ رساله در ترکیب؛ 22ـ رساله در اعتبارات؛ 23ـ رساله در نبوت و منامات؛ 24ـ منظومه در رسم خط نستعلیق؛ 25ـ علی و الفلسفۀ الالهیه؛ 26ـ قرآن در اسلام؛ 27ـ شیعه در اسلام؛ 28ـ محاکمات بین دو مکاتبات؛ 29ـ بسیار از مقالات علمی که در مجلات علمی منتشر شده است؛ 30ـ بدایۀ الحکمه.
31ـ نهایۀ الحکمه.
این دو کتاب اخیر (بدایه و نهایه) از متون فلسفی بسیار مهم است.
مـرد را صـد سـال عـمّ و خـال او
یـک سـر مـوئی ندانـد حـال او
امید است که در فرصت بیشتر وظیفه قدرشناسیام را نسبت به ساحت مقدّس آن جناب عرضه بدارم. من از مدح و ثنا و مجد و سنای آن جلسههای صبح سعادت که سالیانی دراز در حضور باهرالنور استاد تعلیم و تأدیب علّامه طباطبائی، ابواب رحمت از القای اصول معارف الهیه به روی ما گشوده میشد، ناتوانم.
شما چه نظری دارید؟