شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۶
نظرات: ۰
۰
-
تاثیر بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید بر وضعیت غرب آسیا چیست؟

دونالد ترامپ باید سیاست آمریکا در خاورمیانه را بر دو هدف اصلی متمرکز کند: گره‌گشایی و اولویت‌زدایی.

جماران نوشت: آیا رئیس‌جمهور منتخب آنچه را که لازم است برای پایان دادن به چک سفید امضا جو بایدن از نخست وزیر اسرائیل و شروع سریع گره گشایی از وضعیت ایالات متحده در خاورمیانه را دارد؟

Responsible Statecraft در نوشتاری تفصیلی درباره وضعیت غرب آسیا در آستانه بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید می نویسد:  با گذشت بیش از 13 ماه از حمله حماس علیه اسرائیل در 7 اکتبر 2023 و جنگ های اسرائیل در غزه و لبنان، هیچ پایانی برای خشونت دیده نمی شود. خاورمیانه همچنان در آستانه یک جنگ تمام عیار و منطقه ای با پتانسیل برای دخالت مستقیم ایالات متحده قرار دارد. تصمیم واشنگتن برای قرار دادن خود در مرکز این درگیری‌ها، نشانه‌ای از سیاست گسترده‌تر آمریکا در این منطقه است که معمولا به استقبال شکست می رود. برای رفع این مشکل، ترامپ باید سیاست آمریکا در خاورمیانه را بر دو هدف اصلی متمرکز کند: گره‌گشایی و اولویت‌زدایی.

فوری ترین مسئله در خاورمیانه، دخالت عمیق آمریکا در جنگ های اسرائیل در غزه و لبنان و ادامه تشدید تنش بین اسرائیل و ایران است. از همان روزهای اول جنگ در غزه و اکنون لبنان مشخص بود که اسرائیل در صندلی راننده و در کنار ایالات متحده است. استراتژی منطقه ای واشنگتن ماهیت واکنشی داشته و اغلب با هشدارهای ملایم و تهدیدهای توخالی به تحولات پاسخ می دهد و در عین حال با ارائه تسلیحات، کمک های نظامی و پوشش دیپلماتیک به ادامه جنگ های اسرائیل کمک میکند. هم در غزه و هم در لبنان، جنگ های اسرائیل عاری از اهداف سیاسی مجزا و قابل دستیابی است. در غزه، اهداف اعلام شده اسرائیل از بین بردن کامل حماس و بازگرداندن گروگان هایی است که در حمله حماس در 7 اکتبر دستگیر شده بودند. تشکیلات نظامی اسرائیل این دو هدف را با یکدیگر ناسازگار می‌دانند و مقامات آمریکایی معتقدند اسرائیل تمام آنچه را که می‌توانست از نظر نظامی در غزه انجام داده است.

در حالی که حماس مطمئناً ضربه دیده، این گروه تا نابودی فاصله زیادی دارد و به تاکتیک‌های چریکی علیه ارتش اسرائیل متوسل شده که اغلب در مکان‌هایی که اسرائیل قبلاً ادعا می‌کرد پاکسازی کرده، ظاهر می‌شود و توانایی خود را برای استخدام داوطلبان حفظ می‌کند. اسرائیل خواستار حضور نظامی پایدار در این منطقه است،  چیزی که حماس آن را به عنوان پیش شرط آتش بس و آزادی گروگانها رد کرده است. اسرائیل می‌تواند توانایی‌های حماس را کاهش داده و رهبران آن را بکشد، اما بدون مسیری به سوی تعادل سیاسی جدید، خشونت ادامه خواهد داشت.

در لبنان، کارزار نظامی اسرائیل در حال افزایش است، به طوری که عاموس هوخشتاین، مشاور ویژه رئیس جمهور بایدن در مورد مناقشه اسرائیل و حزب الله، اخیراً مدعی شده است که اوضاع از کنترل خارج شده است. اهداف اعلام شده اسرائیل در لبنان، تخریب زیرساخت های نظامی حزب الله در جنوب این کشور و بازگرداندن حدود 60000 شهروند اسرائیلی آواره از شمال اسرائیل است. با این حال، مانند غزه، به نظر می رسد اسرائیل در حال برنامه ریزی برای حضور نظامی طولانی مدت در لبنان است. حزب‌الله مذاکره را تا زمانی که نبرد با اسرائیل ادامه دارد، رد کرده و علیرغم شکست‌های بزرگی که متحمل شده، مقاومت سختی در برابر نیروهای اسرائیلی نشان می‌دهد. در حاشیه هر دو این جنگ ها، تنش مستقیم میان ایران و اسرائیل هم ادامه دارد. واشنگتن خود را در مرکز این چرخه افزایشی قرار داده است.

واشنگتن در کنار نتانیاهو ایستاده است، زیرا اسرائیل در معرض خطر -اگر نه تحریک آشکار- برای رویارویی مستقیم با ایران است. ارتش ایالات متحده دو بار به عنوان بخشی از این تبادل آتش میان تهران و تل  آویو به دفاع از اسرائیل پرداخته است. نیروهای آمریکایی در مناطقی مانند عراق و سوریه از اکتبر سال 2023 تاکنون بیش از 170 بار توسط گروه‌های تحت حمایت ایران مورد حمله قرار گرفته‌اند.

پیش از حمله اخیر اسرائیل به ایران در ماه اکتبر، واشنگتن سامانه دفاع منطقه ای ترمینال ارتفاع بالا (THAAD) را به همراه 100 نیروی آمریکایی برای عملیاتی کردن این سکو در داخل اسرائیل، مستقر کرد. در انتظار پاسخ دیگری از سوی ایران، ایالات متحده دوباره سخت افزار و نیرو نظامی بیشتری به خاورمیانه می فرستد و به ایران هشدار داد که در صورت حمله تهران در پاسخ، نمی تواند اسرائیل را مهار کند. به نوبه خود، نتانیاهو معتقد است که سیاست‌های او «واقعیت استراتژیک خاورمیانه را تغییر می‌دهد» و قول داده است تا «پیروزی کامل» به جلو ادامه دهد.

رئیس‌جمهور منتخب ترامپ باید به حمایت بی‌پرده واشنگتن از دستور کار نتانیاهو پایان دهد، خود را از سیاست اسرائیل دور و فوراً شروع به جدا کردن خود از این درگیری‌ها کند. مؤلفه اصلی دیگر سیاست ایالات متحده در منطقه، شیفتگی پایدار واشنگتن به مستبدان عرب است. روابط عمیق آمریکا با کشورهایی مانند عربستان سعودی، مصر، امارات متحده عربی و دیگران ریشه در "افسانه ثبات اقتدارگرا" دارد که دهه‌ها سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده را فراگرفته است. این دیدگاه معتقد است که دیکتاتورهای منطقه بهترین ضامن منافع استراتژیک ایالات متحده در خاورمیانه هستند و تنها منبع پایدار ثبات در منطقه هستند. این بازیگران به جای اینکه راه‌حلی برای مسائل منطقه باشند، بزرگ‌ترین شکافی را که خاورمیانه را درگیر کرده است، تشدید می‌کنند: بین این رژیم‌های خودکامه دیرپای و مردمی که بر آنها حکومت می‌کنند. گسست بین حاکمان و مردم در قلب نظم منطقه ای ذاتاً بی ثبات است که تنها از طریق طرد، سرکوب شدید و تضمین های امنیتی از سوی ایالات متحده حمایت می شود. ایالات متحده با کمک به این رژیم ها  به شرکای خاورمیانه‌ای خود اجازه داده  که در داخل و خارج از کشور بدون مجازات عمل کنند و در عین حال آزادی های داخلی را محدود کنند.

از قبل از حملات 7 اکتبر، دولت بایدن بر روی یک ابرپروژه سرمایه گذاری کرده که در آن عربستان سعودی روابط با اسرائیل را عادی می کند. در ازای عادی سازی روابط با اسرائیل، محمد بن سلمان تضمین امنیتی رسمی از ایالات متحده دریافت می کند و به توسعه برنامه هسته ای غیرنظامی خود کمک می کند. علیرغم اینکه هر دو طرف اصلی در واشنگتن این توافق را به عنوان نوشدارویی برای مشکلات مختلف منطقه ترسیم می کنند، این یک ایده وحشتناک است. اعطای ضمانت امنیتی رسمی به عربستان سعودی، از نظر قانونی ایالات متحده را متعهد به دفاع از یکی از خودکامه ترین کشورهای جهان و منبع اصلی بی ثباتی در سراسر خاورمیانه می کند. چنین توافقی همچنین چارچوبی را برای دیگر بازیگران منطقه ای فراهم می کند تا واشنگتن را برای دریافت امتیازات مشابه تحت فشار قرار دهند. این یک تله برای امریکا است. به همین دلیل است که تلاش های آمریکا برای مهندسی سیاسی خاورمیانه تمرینی بیهوده بوده است. آنها بارها و بارها نتیجه معکوس داده اند که منجر به هزینه های سیاسی، انسانی و اقتصادی هنگفتی شده است.

خاورمیانه اغلب نقش بزرگی در سیاست خارجی ایالات متحده به قیمت مسائل سیاسی بسیار مبرم پیش روی ایالات متحده بر عهده می گیرد. این منطقه دیگر نمایانگر صحنه اصلی منافع استراتژیک ایالات متحده نیست. منافعی که ایالات متحده در منطقه حفظ می کند  مانند جریان آزاد نفت، مقابله با تهدیدات تروریستی، و جلوگیری از ظهور یک هژمون منطقه به راحتی قابل دستیابی است و سطوح فعلی از دخالت ایالات متحده یا حتی افزایش این سطح، موفقیت بیشتر را تضمین نمی کند.  

درگیری‌های مستمر  و در حال گسترش  آمریکا در خاورمیانه، خطر گسترش بیش از حد ایالات متحده را به همراه دارد، زیرا واشنگتن همچنان در کمک به اوکراین در برابر تهاجم روسیه و تلاش برای بازدارندگی چین در اقیانوس هند و اقیانوس آرام ادامه می‌دهد. بدتر از آن، با نزدیک شدن بدهی ملی به 36 تریلیون دلار و کسری بودجه 1.5 تریلیون دلاری ایالات متحده، سیاست خارجی آمریکا می  تواند این کشور را به سمت بحران اقتصادی سوق دهد. حفظ سطوح کنونی دخالت ایالات متحده در خاورمیانه ناپایدار است. ترامپ، رئیس‌جمهور منتخب، فرصتی برای تغییر همه اینها دارد، با جدا کردن خود از درگیری‌های منطقه، اولویت‌زدایی از خاورمیانه و تغییر اساسی مسیر. عدم انجام این کار منجر به این خواهد شد که ایالات متحده همچنان با مشکلات خود روبرو شود.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی