دوشنبه ۷ آبان ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۸
نظرات: ۰
۰
-
بهزیستی با این خانواده‌ها به چالش افتاد

عملکرد سازمان بهزیستی مانند راه‌رفتن بر لبه تیغ است و باید دقت کرد که نیت‌های خیر همواره به نتایج خوب منجر نمی‌شوند این سازمان درباره اعطای سرپرستی دائم و موقت کودکان به خانواده‌ها با چالش هایی مواجه می‌شود.

مینا حیدری خبرنگار اطلاعات در ضمیمه جامعه روزنامه اطلاعات نوشت:سازمان بهزیستی کشور در حال حاضر یکی از مهم‌ترین نهادهای حمایتی دولتی است که با استفاده از بودجه عمومی، افراد معلول، محروم و آسیب‌دیدگان اجتماعی را تحت‌پوشش قرار می‌دهد. کودکان بدسرپرست و بی‌سرپرست نیز جزو اقشاری هستند که توسط دفتر امور کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی، تحت حمایت قرار می‌گیرند و این سازمان با تدابیری که اتخاذ می‌کند می‌تواند آینده آن‌ها را به گونه‌ای روشن یا تاریک رقم بزند؛ رؤیاها، هراس‌ها، کامیابی‌ها یا طرح‌واره‌های گوناگونی که تا پایان عمر همراه کودک خواهد بود.

چگونگی عملکرد سازمان بهزیستی مانند راه‌رفتن بر لبه تیغ است و باید دقت کرد که نیت‌های خیر همواره به نتایج خوب منجر نمی‌شوند. درباره چالش‌هایی که این سازمان در امر اعطای سرپرستی دائم و موقت کودکان به خانواده‌ها دارد با سعید بابایی، مدیرکل دفتر امور کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی کشور به گفتگو نشسته‌ایم.

 از سال ۱۳۹۲ مصوب شد که خانم‌های مجرد نیز ‌می‌توانند برای فرزندپذیری اقدام کنند. روند این اتفاق تاکنون چگونه بوده است؟ آیا آسیب‌شناسی شده و باتوجه‌به این‌که کودک به وجود توأم پدر و مادر نیازمند است توانسته نیاز کودکان را تأمین کند؟

واگذاری سرپرستی کودک به خانم‌های مجرد از سال ۱۳۹۲ تصویب شد، دو آیین‌نامه اجرایی آن در سال ۱۳۹۴ به تصویب رسید و دستورالعمل‌های اجرایی آن در سال ۱۳۹۷ به کشور ابلاغ گردید. اتفاق تازه‌ای در کشور به شمار می‌رفت و حتی نسبت به کشورهای همسایه نیز جدید بود و البته آزموده هم نشده بود. هنگام اعطای سرپرستی به خانواده، سه اولویت وجود دارد، زوج‌های بدون فرزند در اولویت اول هستند، اولویت دوم با خانم‌های مجرد است و اولویت سوم با خانواده‌هایی که دارای فرزند هستند و پس از تصویب این قانون، اولویت خانم‌های مجرد بالاتر آمده است.

به اعتقاد برخی کارشناسان، کودک نیازمند حضور پدر و مادر به طور توأمان است اما باید توجه کرد که اولویت ما وضعیت کودک است نه وضعیت خانواده. گاهی افراد به ‌اشتباه فکر می‌کنند که ما مسئول سروسامان دادن به خانواده‌های نیازمند کودک هستیم، درحالی‌که مسئولیت ما سامان‌دادن کودکان نیازمند خانواده است و بنابراین در تلاشیم بنا به شرایط کودک، او را در بهترین وضعیت و خانواده قرار دهیم.

در این قانون آمده است که سرپرستی دختران می‌تواند به خانم‌های مجرد نیز واگذار شود. ما دخترانی با سنین بالاتر را برای سرپرستی به خانم‌های مجرد می‌سپاریم، نه نوزادی را که در ابتدای زندگی است و نیاز پررنگ به پدر و مادر دارد. برخی دخترانمان هستند که شاید اگر منتظر باشیم خانواده مناسب برایشان یافت شود، پنجره ورودشان به خانواده بسته شود و در این شرایط، سرپرستی آن‌ها را به خانم‌های مجرد واگذار می‌کنیم. با این اتفاق، هم آن بانو می‌تواند نعمت فرزند داشتن را تجربه کند و هم آن کودک یا نوجوان می‌تواند نعمت وجود مادر را احساس کند. قطعا اگر بتوانیم برای این بچه‌ها هم خانواده دارای پدر و مادر توأمان مناسب پیدا کنیم برایمان اولویت بیشتری در اعطای سرپرستی دارد اما اگر این اتفاق میسر نبود ورود کودک به خانواده اولویت ماست.

طی دهه گذشته، سرپرستی حدود ۲۰۰ کودک به خانم‌های مجرد واگذار شده و نکته جالب اینجاست که حداقل طی پنج سال گذشته به یاد نمی‌آورم فرزندخواندگی بانوی مجردی منجر به فسخ شده باشد و انتخاب‌ها و نوع ارتباطات به شکلی پیش رفته که همه موارد به سرانجام خوشی رسیده است.

آیا وضعیت کودکانی که با خانم‌های مجرد زندگی می‌کنند ارزیابی شده است؟ وضعیت اعطای سرپرستی در چه شرایطی برای کودک بهتر است؟

ارزیابی مجزایی در این زمینه صورت نگرفته و ارزیابی‌ها کلی و در همه رده‌ها انجام شده که با توجه ‌به به میزان فراوانی‌ها ممکن است این معیارها متغیر باشد.

چالش مهم ما با خانواده‌های دارای فرزند است. پذیرفتن کودک در این خانواده‌ها معایب و مزایایی دارد، به همین جهت ما آن‌ها را به سمت دوره‌های فرزندپروری هدایت می‌کنیم. درحالت عادی وقتی زوجی قرار است بچه‌دار شود،  پروسه بارداری و زایمان و فراهم‌کردن وسایل موردنیاز نوزاد و رفت‌وآمدهای پزشکی، خانواده را برای تولد عضو جدید آماده می‌کند اما بسیاری از خانواده‌ها انتظار دارند که اگر امروز برای فرزندپذیری اقدام می‌کنند در اندک زمانی کودک را تحویل بگیرند. یکی از مزایای زمان‌بر بودن روند فرزندپذیری، ایجاد آمادگی برای خانواده و حلقه اول خویشاوندان برای ورود کودک است.

چرا در برخی موارد از اعطای سرپرستی، پروتکل‌ها آن‌قدر دقیق نیست و سبب بازگشت کودک به مراکز بهزیستی یا مؤسسات می‌شود؟ اشکال کار کجاست؟

دقیقا همین سؤالی را که شما می‌پرسید، برخی همکارانتان با ۱۸۰ درجه اختلاف از من پرسیده‌اند. برخی فکر می‌کنند فرآیندها سخت و طولانی است و برخی هم فکر می‌کنند ضوابط دقیق رعایت نمی‌شود و این روند سهل شده اما اصل ماجرا نه آن است و نه این، زیرا جامعه هدف هم دو طیف محدود است. در این سال‌ها شاید صدها پروسه فرزندپذیری را مشاهده  یا این رفت و برگشت‌ها را با استان‌ها چک کرده‌ام. بنایمان این است که بهترین خانواده را برای کودک در نظر بگیریم.

فرآیندی که از سال ۱۳۹۲ تصویب شده و عملا از سال ۱۳۹۵ به اجرا در آمده، فرآیند شکیلی است که طی این سال‌ها نقاط ضعف آن مطرح و بسیاری از آن‌ها برطرف شده است. در زمان تصویب این قانون، همه اتفاق نظر داشتند که فرآیند بسیار خوبی شکل گرفته و حتما باید انجام شود اما در گذر زمان، این فرآیندها بازنگری شده و قطعا تجربه این ۱۰ سال راهگشاست.

در این زمینه سخت‌گیری وجود دارد، زیرا وقتی کودکی قرار است وارد خانواده‌ای شود باید به وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سلامتی خانواده توجه شود و اطمینان حاصل کنیم که همه شرایط برای حضور کودک مهیاست. این کار آسان نیست ولی باتوجه‌به هماهنگی و همکاری که بین بهزیستی و دستگاه قضایی شکل‌گرفته، روندها تسهیل‌ شده و سریع‌تر پیش می‌رود.

مهم‌ترین چالش در حیطه مخاطبان فرزندپذیر چیست؟

طی برآوردهایی که داشتیم دغدغه اصلی افراد متقاضی، طولانی‌بودن زمان انتظار است اما در واقع چالش اصلی ما نبود کودک است. ۱۵برابر بیشتر از یک نوزاد، متقاضی سرپرستی وجود دارد، ۶۵ درصد خانواده‌ها خواستار کودک زیر دو سال و ۹۴ درصد، متقاضی کودکان زیر ۵ سال هستند. برخی تصور می‌کنند بهزیستی، مسئول تأمین کودک برای فرزندپذیری است، درحالی که ورود کودک بی‌سرپرست یا بدسرپرست به بهزیستی نیز خود فرآیند خاصی دارد. بالاخره این بچه‌ها والدینی دارند و قاضی باید به این نتیجه برسد که نیاز است حضانت آن‌ها سلب شود. این روند زمان‌بر است تا اثبات شود کودک می‌تواند در پروسه فرزندپذیری قرار گیرد.

ذهنیت جامعه این است که کودکان بی‌سرپرست فراوانی وجود دارند و می‌شود به سادگی آن‌ها را به سرپرستی گرفت، در صورتی که تمام کودکانی که در مراکز ما هستند، قابل واگذاری برای فرزندپذیری نیستند. گاهی آماده شدن خانواده طولانی می‌شود، گاهی هم خانواده، انتظارات غیرممکنی از بهزیستی دارد، مثلا کودک نوزاد بندناف‌نیفتاده می‌خواهد! گاهی هم شرایط سنی‌ خانواده با سن کودک تحت پوشش، همخوانی ندارد و اگر کودک را به آنان واگذار کنیم مصلحت کودک را رعایت نکرده‌ایم.

آیا وجود بازار سیاه در زمینه فروش نوزاد، دلیل عدم ارجاع کودکان بی‌سرپرست یا بدسرپرست به بهزیستی نیست؟

در بسیاری موارد، اقدامات خلاف قانون انجام می‌شود و در هر زمینه‌ای که تقاضا بیشتر از عرضه وجود داشته باشد، بازار سیاه نیز شکل می‌گیرد. طی جلساتی که با دادستانی و پلیس داشتیم توانسته‌ایم چندین باند خرید و فروش نوزادان را شناسایی کنیم که با پیگیری قضایی، متلاشی شده‌اند. بسیاری از این کودکان اگر وارد بهزیستی می‌شدند شانس آن را داشتند که وارد خانواده مناسب‌تری شوند اما در وضعیت فعلی ممکن است شرایط نامناسبی را تجربه کنند. اگر افراد فاقدصلاحیت به ما مراجعه کنند قطعا درخواستشان رد می‌شود. برخی از متقاضیان، سابقه بزهکاری، اعتیاد، مسائل اخلاقی و... دارند، به همین جهت از طریق بهزیستی نمی‌توانند اقدام کنند و به سراغ بازارهای سیاه می‌روند. بهزیستی نمی‌تواند از استانداردهایش کوتاه بیاید، زیرا پای مصالح کودکان در میان است و سرانجام بسیاری از این کودکان نیز باز ورود به بهزیستی است.

شرط به نام کردن ملک برای فرزندخواندگی، یکی از مواردی است که بسیاری از مردم درباره آن سؤال دارند. اکنون این شرایط چگونه است؟

بارها توضیح داده‌ایم که به نام کردن یک‌سوم ملک، مربوط به قوانین سال ۱۳۵۳ بوده و یکی از اتفاقات خوبی که در قانون سال ۱۳۹۲ رخ داده این است که میزان تملیک اموال برای کودک به تشخیص قاضی است. این قانون تبصره‌ای هم دارد که اگر قاضی تشخیص داد ورود کودک به خانواده، اولویت بالاتری دارد می‌تواند این قانون را به تعهد به تملیک اموال تبدیل کند و البته برخی اوقات قاضی اختیار دارد حتی این تعهد را نگیرد. البته همچنان برخی از قضات به اجرای قانون یک‌سوم اصرار دارند.

گاهی این قانون برای خانواده‌های دارای فرزند دردسرساز است؛ مثلا فرد می‌گوید من دو فرزند دارم و اگر یک‌سوم اموالم را به نام فرزندخوانده‌ام کنم در بزرگسالی می‌تواند چالش‌های زیادی برای این بچه‌ها ایجاد کند.

 فرزندخواندگی در ایران قدمتی حدود ۵۰ سال دارد اما فرزندخواندگی از دهه ۹۰ وارد دنیای دیگری شده و برای اولین بار، دستورالعمل‌های تخصصی و آیین‌نامه‌های نظارتی شکل گرفته است.از سال ۱۳۹۷ این روند رو به جلو پیش می‌رود و اتفاقات خوبی در زمینه فرزندخواندگی رخ داده است.

آیا طرح ملی میزبان که سرپرستی کودکان را به شکل موقت به خانواده میزبان می‌سپارد، کودکان را دچار بحران دلبستگی نمی‌کند؟ بسیاری روان‌شناسان بر این باورند که دوره کودکی به‌خصوص تا پنج‌سالگی، تأثیر بسیار مهمی در شکل‌گیری فرآیند دلبستگی در کودک دارد و اگر این روند به درستی شکل نگیرد تمام زندگی فرد را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. تدبیرتان در این زمینه چیست؟

شاید بهتر باشد در زمینه این موضوع کمی به عقب بازگردیم. طی این سال‌ها بیش از ۶۰۰ خانه مراقبت شبانه‌روزی کودکان فاقد سرپرست مؤثر در بهزیستی را در استان‌های مختلف از نزدیک دیده و با بچه‌های این مراکز زندگی کرده‌ام و در اردوهای این بچه‌ها شرکت داشته‌ام. نظرم به عنوان یک کارشناس و نه مدیر این است که بچه‌های مراکز از پشتوانه مهمی به نام خانواده محرومند. خانواده را در ابتدا از بعد عاطفی و روانی در نظر بگیرید و بعد به مباحث مادی و آموزشی بپردازید. در بهترین مراکز هم نیازهای عاطفی کودکان تأمین نمی‌شود. کودکانی که شانس بازپیوند یا فرزندخواندگی را نداشته باشند، حتی اگر زندگی در مرکز برایشان عالی سپری شود، در موقع ورود به زندگی مستقل(اشتغال یا ازدواج) مثل همه افراد جامعه نیاز به پشت و پناه دارند. هر چند بهزیستی همواره با آنان همراه است اما یک سازمان دولتی نمی‌تواند جایگزین خویشاوندان فرد در جامعه باشد.

دلبستگی در مراکز نیز چندان دائمی نیست، مربی‌ها هرچندوقت یک‌بار عوض می‌شوند و در میانگین سیستم کشوری این اتفاق عموما رخ می‌دهد. آنچه جان بالبی، روان‌شناس و روانکاو انگلیسی در حوزه دلبستگی مطرح کرده این است که ما دلبستگی را به‌خاطر احساس امنیتی که ایجاد می‌کند می‌خواهیم. احساس امنیت، کلمه کلیدی در حرف‌های بالبی است و در نهایت درمی‌یابیم که ما به یک پایگاه امن نیاز داریم. بر اساس همین نظریه، دلبستگی در هزار روز اول زندگی کودک رخ می‌دهد؛ دورانی که کودک نیازمند آغوش مادر و ارتباط فیزیکی با اوست. اگر به نیازهای کودک در هزار روز اول عمرش توجه نشود کودک دچار طرح‌واره‌های مختلف خواهد شد که همواره همراه او خواهد بود. بحث ورود کودک به خانواده میزبان، اختراع ایران نیست که آزمون و خطایش در مراکز ما صورت بگیرد. این کار بیش از پنج دهه است که در جهان انجام می‌گیرد و نقاط ضعف آن مشخص و بازنگری شده است.

کمیته‌ای متشکل از دادگستری، حوزه زنان ریاست‌جمهوری، دادستانی، بهزیستی و دیگرانی بوده‌اند که این طرح را تدوین کرده‌اند و چکیده آن به دستورالعمل تبدیل شده است. اگر کودک، یک روز زودتر هم وارد خانواده ایمن شود بهتر از حضور او در مراکز شبانه‌روزی نگهداری است، زیرا حضور کودک در این مراکز، آسیب‌هایی را به دنبال دارد که هرچه سن کودک افزایش یابد بیشتر خواهد شد و دیگر نمی‌توان آن را جبران کرد.

در دهه‌های گذشته، عده‌ای از خیرین محترم در مراکز اعتقاد داشتند که بچه را باید با قنداق سفید تحویل بگیرند و با لباس عروس و داماد تحویل دهند. اگر بررسی کنید که بعد از دو دهه چه اتفاقی رخ‌داده جای تأمل دارد. البته همه خیرینی که این امور را دنبال می‌کردند افراد بسیار خوبی هستند و زحمات زیادی کشیده‌اند اما نفس نگهداری شبانه‌روزی کودک و نوجوان اشتباه است. می‌شود پتانسیل جامعه و خیران را به سمت حمایت از کودک در درون خانواده سوق داد، زیرا برخی خانواده‌های زیستی یا خویشاوند و جایگزین، توان مراقبت از کودک را دارند اما شاید توان مادی نداشته باشند.

شاید امن‌ترین مکان از نظر ایمنی، تعیین صلاحیت کارکنان و نظارت ویژه در کشور که فرزندانمان را هشت ساعت در روز به آن می‌سپاریم مدرسه باشد که تک‌تک اعضایش از گزینش‌های سخت عبور می‌کنند. در مدرسه، مدیر، ناظم، معلم و معلم پرورشی حضور دارند ولی باز هم مشکلاتی وجود دارد، حالا فرض کنید حدود ۱۲ نوجوان را ۲۴ ساعته و ۷ روز هفته و ۳۰ روز ماه بخواهیم در کنار هم نگه داریم. درست انجام دادن این کار، بسیار دشوار است. به عنوان مثلا بسیاری از نوجوانان مراکز، خواهان استقلال و زندگی در خارج از مراکز نگهداری هستند.

حضور موقتی کودکان در خانواده‌ها آسیب‌هایی در پی دارد. این طرح در یک بازه سه‌ماهه اجرا می‌شود و در دو بازه شش‌ماهه قابل‌تمدید است. آیا سرنوشت این کودکان پس از اتمام دوره، بازگشت به مراکز نگهداری خواهد بود؟ حتی در حوزه فرزندپذیری، در دو مورد، کودک سه‌بار به مرکز نگهداری بازگشته است، چرا آسیب‌های این اتفاق را نسنجیدید؟

طبیعتا ما هم معتقدیم حضور کودک در یک خانواده نباید به صورت موقتی باشد. در امر بازگشت یا فسخ، طلاق هم امر مذمومی به حساب می‌آید و قطعا ازدواج و تداوم آن مطلوب است اما گاهی می‌بینید که اگر طلاق رخ ندهد زندگی فرد نابود می‌شود. برای آن کودک که سه بار به مرکز بازگشته نیز وضعیت ‌چنین است. در تجربه‌ای نادر، دو کودکی که به آن اشاره می‌کنید به دلیل ویژگی‌های منحصربه‌فردشان نتوانسته‌اند با خانواده کنار بیایند و فرآیندهایشان درست پیش نرفته است، قطعا در چنین شرایطی، ماندن کودک در خانواده لطمات بیشتری به همراه دارد، بنابراین او را از خانواده خارج کرده‌ایم.

شما معتقدید نفس نگهداری از کودک و نوجوان در مراکز صحیح نیست اما بچه‌ها در طرح میزبان دوباره به مرکز باز می‌گردند. این روند، شرایط را بدتر نمی‌کند؟

مهم اینجاست که چند نفر از این بچه‌ها به نسبت کل کودکانی که به خانواده میزبان وارد شده‌اند، به مرکز بازگشته‌اند. حضور کودکان در مراکز مطلوب نیست و به عنوان آخرین چاره و راهکار در نظر گرفته می‌شود؛ کما این که سیستم قضایی، کودک را از خانواده خودش جداسازی می‌کند و به مراکز می‌سپارد.

چه تعداد از این بچه‌ها پس از طرح میزبان وارد مرحله فرزندپذیری شده‌اند؟

قرار نیست همه موارد به فرزندپذیری منجر شود اما بیش از دوبرابر کودکانی که به مرکز بازگشته‌اند، به فرزندخواندگی رفته‌اند.

مگر قصدمان این نیست که بچه‌ها خانواده داشته باشند؟

نکته همین جاست، در مورد خانواده جایگزین، دو نوع خانواده وجود دارد، خانواده باثبات بالا و خانواده باثبات پایین‌تر. طبیعتا ایده‌آلمان حضور کودک در خانواده باثبات است. خانواده باثبات یعنی یا کودک به خانواده زیستی‌اش بازگردد یا اگر خویشاوندان مناسبی دارد با آن‌ها زندگی کند، در مرحله سوم فرزندخوانده و در مرحله آخر وارد مرکز شود.

خانواده میزبان، جایگزین فرزندخواندگی نیست، مرحله‌ای بین مرکز و فرزندخواندگی است و نه بین فرزندخواندگی و خانواده زیستی. اگر شرایط ورود کودک به خانواده باثبات فراهم باشد قطعا باید وارد آن شود. اولویت خانواده میزبان برای کسی است که احتمال ورودش همان‌طور که در شیوه‌نامه هم ذکر شده پایین است؛ مثلا کودک دارای معلولیت است یا سنش بالاست و خانواده‌ای حاضر نیست او را به فرزندی بپذیرد. اگر حضور کودک منجر به فرزندخواندگی شود که عالی است و چندین مورد نیز به این اتفاق منجر شده اما اگر این اتفاق نیفتاد باز هم رفتن این کودک به خانواده، بهتر از بازگشتش به مرکز خواهد بود. در کلِ این فرآیند، تعداد مواردی که بچه‌ها به مرکز بازگشته‌اند نادر است.

یکی از دغدغه‌هایی که هنگام تدوین این شیوه‌نامه برای کارشناسان و صاحب نظران نیز وجود داشت حوزه دلبستگی بود. این شیوه‌نامه توسط یک نفر تدوین نشده است، بلکه مددکاران اجتماعی، روان‌شناسان و حقوقدانان هم در این روند حضور داشته و مشورت داده‌اند.

قطعا ایده‌آل و اولویت ما این نیست که کودک وارد چند خانواده شود، برنامه ریزی این است که کودک در خانواده میزبان باشد و پس از آن با تداوم مددکاری وارد یک خانواده باثبات بیشتر شود یا همان خانواده برای او تبدیل به خانواده باثبات شود؛ یعنی فرزندخواندگی اتفاق بیفتد. البته در یک مقاله در این زمینه آمده بود که اگر کودک وارد چند خانواده نیز شود میزان آسیب‌پذیری‌اش کمتر از مراکز نگهداری شبانه‌روزی است و کودک نباید فرصت‌های ورود به خانواده را از دست بدهد.

مسأله اینجاست که چرا باید مراکزمان این‌گونه باشند و نتوانیم محل مناسبی برای کودکان بی‌سرپرست یا بدسرپرست تأمین کنیم؟

باید دقت کرد که نفس نگهداری کودک در مراکز نگهداری این‌گونه است، نه این‌که مراکز استاندارد نیست. باوجود نظارت‌هایی که وجود دارد نمی‌توانید تضمین کنید که مربی خوب و پایدار باشد یا اتفاقی در مرکز رخ ندهد. طبیعتا بودن در مرکز نگهداری، از وضعیت مخاطره‌آمیز پیشینی که کودک در آن قرار داشت بهتر است اما مسلما خانواده، جایگاه مناسب‌تری خواهد بود.

اگر کودک بدسرپرستی را که تجارب زیادی داشته، به خانواده میزبانی که فرزندانی دارد وارد کنیم قطعا برای آن خانواده آسیب‌هایی به همراه دارد. آیا این روند صحیح است؟

نباید این اتفاق رخ دهد. در این زمینه کارگروهی وجود دارد که روندهای آن یکی از سخت‌ترین روال‌های تأیید خانواده است و حتی شاید از فرزندپذیری هم سخت‌تر باشد. گاهی ممکن است کودک دیگری، مناسب آن خانواده باشد. این سختگیری به این سبب است که احتمال دارد پس از خروج کودک مهمان و مثلا بازپیوند او به خانواده زیستی خود، خانواده میزبان آموزش‌دیده بتواند کودکان دیگری را تا ورود به خانواده دائمی خود، میزبانی نماید.

به‌هرحال پس از یک سال و سه ماه، کودک باید به مرکز نگهداری باز گردد.

بازگشت کودک به مرکز، بایدی نیست. کودک باید بازپیوند شود و به خانواده دائمی خودش برود و اولویت این نیست که به مرکز نگهداری برگردد. قانون، حتی ماندن کودک تا پایان دوران کودکی(۱۸سالگی) را در خانواده میزبان مجاز دانسته است. البته در مسیر باید حتما تلاش مددکاری برای تبدیل خانواده موقت به خانواده دائمی صورت پذیرد.

اولویت شما این نیست که کودک به مرکز نگهداری باز گردد اما یک کودک بدسرپرست را از خانواده جدا می‌کنید و بعد می‌خواهید او را دوباره به خانواده زیستی‌اش پیوند دهید؟

ممکن است کودک به مرکز نگهداری بازگردد اما اولویت نیست. اولویت ما حضور کودک در خانواده امن است. زمانی که کودک وارد خانواده میزبان می‌شود از همان لحظه باید روند ورودش به خانواده باثبات دنبال شود و بازگشت او به مرکز اشتباه است. بحث پیوند کودک به خانوده زیستی‌اش نیز پس از احراز صلاحیت مجدد خانواده صورت می‌گیرد، نه این که به هر قیمتی کودک به خانواده فاقدصلاحیت خود برگردد.

اولویت‌ها قطعا مهمند اما آیا قابل‌اجرا هم هستند؟ آیا در واقعیت، دستیابی به این اولویت‌ها میسر است؟ چه تعدادی از بچه‌هایی که در طرح میزبان بوده‌اند به خانواده باثبات رفته‌اند؟

باید ببینید کل بچه‌هایی که در یک سال به خانواده میزبان وارد شده‌اند چقدر بوده است. در این یک سال، بالای دوهزار متقاضی در سامانه ثبت نام کرده‌اند اما فقط ۱۵۰ کودک وارد خانواده میزبان شده‌اند و شاید ۱۰ کودک به مرکز باز گشته‌اند. این دغدغه این‌قدر که پررنگ شده است جدی نیست.

ما چوب حراج به فرزندانمان نزده‌ایم و این تصور ناراحت‌کننده‌ای است که در برخی از دغدغه‌مندان عزیز وجود دارد. شاید این بچه‌ها فاقد سرپرست مؤثر باشند اما نسبت به آن‌ها تعصب داریم. واقعیت‌هایی که در حوزه اجتماعی وجود دارند صفر و یک نیستند. در حوزه کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست، کودک باید از حوزه آسیب خارج شود و تمامی اقدامات در راستای کاهش آسیب است.

در بحث فرزندخواندگی نیز آسیب‌هایی وجود دارد. گاهی خانواده‌های زیستی پس از مدتی سعی می‌کنند فرزندشان را پس بگیرند. آیا این فرزند دچار مشکل و دوگانگی نمی‌شود و لطمه نمی‌خورد؟ یا بچه دیگری اگر واقعیت فرزندخواندگی‌اش را بفهمد دچار مشکل اعصاب و روان نمی‌شود یا حتی دست به خودکشی نمی‌زند؟ قرار نیست یک‌روند برای همه تکرار شود. کودک به کودک، موارد ما متفاوتند.

برگردیم به بازه یک سال و سه ماه که کودک پس از طی این مدت باید به مرکز نگهداری باز گردد.

تا زمانی که این قابلیت وجود داشته باشد که کودک وارد خانواده پایدار شود، می‌تواند در خانواده میزبان به زندگی‌اش ادامه دهد.

یعنی تا  هنگام رفتن به خانواده باثبات، می‌تواند وارد چندین خانواده شود؟

نه، کودک می‌تواند در همان خانواده میزبان ابتدایی باقی بماند.

به‌هرحال شما محدودیت زمان دارید.

محدودیتی نیست، این مدت با تشخیص مددکار قابل‌تمدید است.

پس تفاوت طرح میزبان با امین موقت چیست؟

در حکم امین موقت، قاضی توسط دستگاه قضایی حکم می‌دهد اما در طرح میزبان، حکم قاضی وجود ندارد. در این سال‌ها چرا نگفتیم حکم امین موقت بد است؟ چون امین موقت می‌تواند منجر به فرزندخواندگی شود اما طرح میزبان می‌تواند سبب بازگشت کودک به مرکز شود.

اشاره کردید که ۱۰ مورد از ۱۵۰ کودکی که در طرح میزبان شرکت کرده‌اند به مرکز بازگشته‌اند. دلیل این اتفاق چیست؟

اتفاقا هر دو مانند هم هستند؛ در هر دو کودک هم می‌تواند به مرکز بازگردد و هم به فرزندخواندگی برود. در یکی از مواردی که به یاد دارم، خانواده مناسبی برای کودک انتخاب نشده بود.  فردی مراجعه کرده و تمام موارد بررسی شده و همه چیز خوب پیش رفته و خانواده هم بسیار مشتاق ورود کودک بوده اما وقتی کودک وارد خانواده شده، پشیمان شده‌اند. در این مورد در انتخاب خانواده، اشتباه صورت‌گرفته بود.

مهم‌ترین عامل در طرح میزبان، انتخاب خانواده درست برای کودک است؛ خانواده‌ای که بداند سطح روابط عاطفی‌اش را چگونه باید با کودک تنظیم کند. دومین نکته، اولویت‌بندی کودکانی است که به خانواده میزبان وارد می‌شوند. نباید کودکی که قابلیت فرزندخواندگی دارد به خانواده میزبان وارد شود. این‌ها مواردی است که در حین انجام کار در حال اصلاح است و اتفاقات خوبی هم در این زمینه افتاده، مثلا کودکی که فکر می‌کردیم به‌هیچ‌عنوان قابلیت فرزندخواندگی ندارد مهرش به دل خانواده افتاده و روند فرزندخواندگی‌اش طی شده است. از طرحی که عملا از ابتدای سال ۱۴۰۳ عملیاتی شده و شش ماه از اجرای آن می‌گذرد، نمی‌توانید انتظار پختگی در حد طرح فرزندخواندگی را که ۵۰ ساله یا حتی براساس قانون جدید، ۱۰ ساله است داشته باشید.

اگر خانواده مصمم نباشد ممکن است دوام نیاورد. گام اول این است که طی می‌کنیم حساسیت‌های ما در امر میزبان بسیار زیاد است و پیوسته به شما سر می‌زنیم یا شما را دعوت می‌کنیم یا با خود کودک صحبت می‌کنیم، زیرا اولویت ما این است که اتفاق خوبی برای کودک رخ دهد.

نقش مددکارها و ارزیابی‌های پیوسته در این فرآیند چه اندازه است و چقدر روی این پروسه کنترل داریم؟

برای اولین‌بار در این طرح برای گام نخست نظارت، خوداظهاری هفتگی وجود دارد، یعنی خانواده‌هایی که میزبان بچه‌ها می‌شوند باید در بازه هفتگی، وضعیت کودک را از طریق فرم‌های خوداظهاری تشریح کنند که این شرایط در فرزندخواندگی وجود ندارد.

خوداظهاری چقدر می‌تواند قابل‌اتکا باشد؟

این گام نخست نظارت است و تمام آن نیست. قوانین ما گاهی دیواره های فولادی چند ده‌متری است که در لایه‌های پایین آن مجراهایی وجود دارد اما در برخی موارد مانند پرچین‌های یک‌متری است که دو طرفشان قابل رویت است اما آن‌قدر به‌هم‌پیوسته و دارای عمق است که نمی‌توانید از روی آن بپرید. خوداظهاری، نقش همان پرچین را دارد که اگر کسی خلاف آنچه اظهار کرده انجام دهد نسبت به آن مسئول است و باید پاسخگو باشد.

بحث خوداظهاری در کنار نظارتی قرار دارد که مؤسسات و بهزیستی در سطوح مختلف روی کودک دارند. دستگاه قضایی نیز نسبت به این امر حساس است و حتی جلوتر از ما حرکت می‌کند و چون در این مورد حکمی صادر نمی‌شود، بیشتر در این زمینه دقت دارد. نماینده دستگاه قضایی می‌تواند به‌عنوان عضو حقیقی در جلسات تعیین صلاحیت خانواده میزبان شرکت ‌کند و در تأیید صلاحیت‌ها نقش داشته باشد.

شکل نظارت‌ها بر این روند چگونه است؟

نظارت بر این امر چندلایه و به عهده بهزیستی و مؤسسه خانواده‌محور است. شاید گاهی در این نظارت‌ها هم ضعفی وجود داشته باشد اما به‌هرحال شیوه‌نامه دقیقی برای این امر تدوین شده و فرم‌های پیوست دقیقی هم وجود دارند و نظارت‌های پسینی نیز برای این روند دیده شده است.

برخی مددکاران اظهار می‌کنند که شیوه‌نامه باز است و می‌توان برداشت‌های فردی از آن داشت.

من بسیاری از قوانین مربوط به کودکان را در این سال‌ها مطالعه کرده‌ام. این شیوه‌نامه یکی از ریزبین‌ترین دستورالعمل‌هایی است که در حوزه کودک ابلاغ شده و حتی برخی حقوقدانان به ما می‌گویند چقدر این موارد را ریز کرده‌اید. نگارش این شیوه‌نامه با ۱۰ماده آغاز شد و شیوه‌نامه‌ای که در پایان توسط وزیر دادگستری برای اجرا تأیید و به بهزیستی ابلاغ شد، ۷۵ ماده داشت. همین شیوه‌نامه برای اجرا نزدیک به ۱۲ فرم پیوست با جزییات بیشتر دارد.

اگر برای کودکی خانواده باثبات پیدا نشود باید پیوسته در طرح میزبان بماند یا آن‌قدر جابه‌جا شود که  در  ۱۸ سالگی از این چرخه خارج شود؟

این برداشت صحیح نیست که بچه‌ها پیوسته در خانواده‌ها جابه‌جا می‌شوند. خانواده میزبان باید توانایی نگهداری درازمدت کودک را داشته باشد و نمی‌تواند به‌سادگی بگوید که نمی‌خواهد کودک را نگه دارد.

منظورتان از درازمدت، یک سال و سه ماه است؟

درازمدت یعنی تا زمانی کودک تعیین تکلیف شود.

پس فرق این طرح با امین موقت یا اصلا فرزندخواندگی چیست؟

شاید اگر حکم امین موقت در کشور به صورت گسترده اجرا می‌شد کار به اینجا نمی‌کشید. حکم امین موقت عملا جزو حکم‌های کم‌استفاده قضایی است؛ البته در بعضی استان‌ها اجرا می‌شد و در حد پیش‌نیاز یا مقدمه‌ای برای فرزندپذیری بود. هر چند طرح میزبان،  لواحق و ضمائم و جزئیاتی دارد که حتی از فرزندخوانگی فراتر است.

قوانین مربوط به پایان‌بخشیدن مراقبت موقت دقیقا کجا در شیوه‌نامه ذکر شده است؟

لغو مراقبت کودک در ماده ۶۹ ذکر شده است. در برخی موارد، کمیته شهرستان می‎تواند در مراقبت موقت، بازنگری کند و مراقبت از کودک و نوجوان را به خانواده دیگری بسپارد یا کودک و نوجوان را به مرکز نگهداری منتقل کند:  درصورتی‌که طبق گزارش کارشناس بهزیستی یا مددکار مؤسسه مراقبت خانواده‌محور یا از طریق نظارت‌های انجام‌شده یا به هر طریق دیگر مشخص شود ادامه حضور کودک در خانواده میزبان به مصلحت او نیست، یا درصورتی‌که سلامت جسمی و روانی کودک و نوجوان در معرض خطر باشد یا کودک و نوجوان به هر شکلی طرد شده یا مورد بی‌توجهی و سهل‌انگاری یا سوءرفتار قرار گرفته باشد، یا درصورتی‌که خانواده میزبان شرایط تعیین‌شده این شیوه‌نامه را از دست بدهد یا چنانچه حضور کودک و نوجوان در خانواده میزبان، موجب بروز ناسازگاری شدید میان اعضای خانواده شود یا درصورتی‌که خانواده یا کودک و نوجوان، مایل به ادامه مراقبت موقت نباشد.

در ماده ۷۵ هم آمده است که در صورت عدم امکان بازپیوند و تمایل خانواده میزبان و مصلحت کودک و نوجوان و تأیید کارگروه شهرستان، تغییر وضعیت خانواده میزبان جایگزین به خانواده جایگزین، طی مراحل قانونی بلامانع و در صورت وجود خانواده میزبان جایگزین، خانواده میزبان از اولویت بالاتری برخوردار است.

پس دلیل ذکر آن یک سال و سه ماه چیست؟

شاید سوءبرداشت شده است و در اصلاحات بعدی آن را حذف کنند. دلیل این محدودیت زمانی، بیشتر به حوزه مددکاری بازمی‌گردد، یعنی وقتی کودک وارد خانواده میزبان شد نباید فکر کنند که این روند تمام شده، بلکه باید در این مدت، فرآیند مددکاری برای ورود کودک به خانواده باثبات فراهم شود. کودک یا نوجوان می‌تواند تا ۱۸ سالگی در خانواده موقت بماند. این مسأله برای کودک نیست که قرار باشد در بازه‌های زمانی معین جابه‌جا شود، ذکر محدوده‌های زمانی برای متولی این امر است.

به‌هرحال بچه‌ها هم در جریان این روند هستند و بچه‌هایی بوده‌اند که در حین این طرح به مرکز بازگشته‌اند و این زمان‌بندی صرفا برای نظارت نیست.

این اتفاق به‌ندرت رخ‌داده است. باید دقت کنیم که خانواده میزبان در مقابل چه چیزی قرار دارد. ایده‌آل ما مرکز نگهداری نیست و نفس حضور کودک در مراکز شبانه‌روزی نگهداری، طبق پروتکل‌های کودک می‌تواند از مصادیق کودک در وضع مخاطره  باشد. نه این‌که آنجا بچه‌ها را شکنجه دهند، صرف نگهداری کودک در نظامات نگهداری شبانه‌روزی مناسب نیست. علتش هم بالاتر عرض شد.

البته به این نکته توجه کنید که این کودکان از دل آسیب آمده‌اند، از پاتوق یا حادثه کودک‌آزاری یا شبیه آن آمده‌اند و مرکز نگهداری در برابر موقعیت پیشین برای آن‌ها مکان امنی است اما کارکرد پدر و مادر را ندارد.

چندی پیش به مرکزی رفتم که قرار بود نحوه فعالیت‌هایشان را توضیح دهند. تیم‌های مختلف تشکیل داده بودند و برای هشت کودک، نظامات داخلی، خارجی، چارت درمان و کمیته‌های مختلف داشتند؛ حدود ۳۰نفر در حلقه نخست و حدود ۱۰۰ نفر در حلقه‌های بعدی برای رسیدگی به این هشت کودک کار می‌کردند. اما اگر این هشت کودک وارد خانواده باثباتی می‌شدند دیگر نیاز نبود آن‌همه آدم دور هم جمع شوند و در نهایت هم کارکرد لازم را نداشته باشند.

در اینجا بحث مقایسه مرکز با خانواده، مطرح است. مراکز خوب و ایده‌آلی هم هستند که مربیان خوبی دارند اما الگوها متفاوت است. ما ۶۱۴مرکز شبه‌خانواده یا همان خانه مراقبت و پرورش شبانه‌روزی کودکان و نوجوانان فاقد سرپرست مؤثر در کشور داریم که از شهرهای بزرگی مانند تهران و مشهد، اصفهان و کرمان تا سرخس و فارسان، شوش و میانه پراکنده‌اند. کیفیت و الگوی مشترک با دستورالعمل ایجاد نمی‌شود و براساس نظارت به وجود نمی‌آید، بلکه بسته به تیم‎های مراقبتی و شرایط متفاوت است. متأسفانه در سال‌های گذشته بچه‌ها را در زمان طلایی فرزندخواندگی در مراکز نگه داشته‌اند و این درد بزرگی است.

چرا این اتفاق افتاده است؟

شاید چون در گذشته برخی بچه‌ها ویترین مرکز بوده‌اند و بدون بچه، مرکزی هم وجود نمی‏داشت. البته شاید همراهی که امروز دستگاه قضایی با بهزیستی دارد نیز در گذشته وجود نداشته است.

چرا بهزیستی در این زمینه اقدام نکرده است؟

خط قرمز ما بچه ها هستند. با هر مرکزی که بخواهد از بچه ها استفاده ویترینی و ابزاری کند برخورد کرده‌ایم. در پنج سال اخیر، ۵۰ مرکز این‌چنینی تعطیل شده‌اند.

فکر می‌کنید چند سال بعد بابت این طرح چقدر از شما به نیکی یاد ‌کنند؟

به تعداد بچه‌هایی که سروسامان پیدا کرده‌اند.

و آن‌هایی که بازگشته‌اند و دچار آسیب شده‌اند چه می‌شوند؟

در فرزندخواندگی نیز همین موضوع را می‌توان مطرح کرد؛ ممکن است خانواده‌هایی وجود داشته باشند که نتوانند روندها را به‌طور کامل طی کنند و ناچار به فسخ فرزندخواندگی شوند. اما هیچ‌کس در بهزیستی و مراکز نگهداری، قصد تباه‌کردن زندگی و آینده بچه‌ها را ندارد. در اصل و اصالت ورود کودک به خانواده، شک و شبهه‌ای نیست و از وزارت دادگستری گرفته تا دادستانی‌، مددکاران اجتماعی و مشاوران همه در صدد نیک‌بختی فرزندان بهزیستی‌اند. همه ما اتفاق‌نظر داریم که سیستم‌ها باید تقویت شوند و در انتخاب خانواده‌ها و پیونددادن کودک به آن‌ها دقت بیشتری صورت گیرد.

نظر تخصصی روان‌شناسان و مشاوران درباره این طرح چیست و چند نفر این طرح را تأیید کرده‌اند؟

در کشور، ۳۰۰ روان‎شناس در حوزه فرزندپذیری وجود دارند که درصددیم این افراد را به فرآیند خانواده میزبان اضافه کنیم. فرزندپذیری در دو حوزه آموزش و همفکری اهمیت دارد. تمام خانواده‌هایی که برای فرزندپذیری اقدام کرده‌اند از فرآیند مشاوره برخوردار بوده و صلاحیت این خانواده‌ها را مشاوران تعیین کرده‌اند.

مددکاران و روان‌شناسان زیادی در حوزه کودک فعالیت می‌کنند. آیا نظرات آن‌ها را دریافت کرده‌اید؟ دلیل مخالفت‌ها و راهکارشان برای این طرح چیست؟

برخی از متخصصان با این طرح مخالفند و راهکار آن‌ها این است که بچه‌ها در مرکز باقی بمانند و راهکار دیگری ارائه نمی‌دهند. کسانی که قصد دارند همراه‌تر باشند معتقدند طرح باید دقیق‌تر و سخت‌گیرانه‌تر باشد. باید نظر کودکان و نوجوانان وارد خانواده میزبان شده را هم شنید.

یعنی این روند نیاز به بازبینی جدی دارد؟

هیچ عقل سلیمی نباید کودک را در معرض خطر قرار دهد. قطعا کل مجموعه و کارگروه باید به این جمع‌بندی برسند که حضور کودک در خانواده بهتر از آن است که در مرکز نگهداری زندگی کند. طبیعتا راه برای بررسی هر طرحی در حوزه علوم انسانی باز است. ان‌شاءالله در آینده نزدیک، جلساتی را برای بررسی روند ماه‌های گذشته و بهبود فرآیند برگزار خواهیم کرد.

کودک چقدر در انتخاب خانواده نقش دارد و اگر ارتباط مؤثری با خانواده نداشت روند چگونه پیش می‌رود؟

در ابتدا باید کودک آمادگی حضور در خانواده را پیدا کند. در برخی موارد پیش ‌آمده که تصمیم داشتند کودک را بدون آمادگی وارد خانواده‌ای کنند اما با مداخله، اجازه این اتفاق داده نشد. ما در ستاد بهزیستی در کنار مرجع ملی حقوق کودک و برخی دستگاه‌های دیگر، سیاست‌گذاری کرده‌ایم و نظارت آن را برعهده داریم. کودک باید آمادگی ورود به خانواده را داشته باشد، حتی اگر آن خانواده بهترین خانواده ممکن باشد. کودک باید با آن‌ها احساس انس و آرامش کند و اگر نخواهد وارد آن خانواده شود هیچ اجباری برای ورود او وجود ندارد. شاید باورتان نشود اما گاهی در فرزندخواندگی اتفاق افتاده که کودک، حضور در بین همسالان خود در مرکز را به حضور در خانواده فرزندپذیر ترجیح داده و به مرکز بازگشته است. هر چند به اعتقاد ما و در آینده نزدیک به اعتقاد خودش، کار اشتباهی کرده است اما در آن برهه به انتخابش احترام گذاشته ایم.

و اگر کودک آن انس و آرامش را نداشت روند متوقف خواهد شد؟

خانواده میزبان، بابی برای ورود کودک به خانواده است و شاید آخرین فرصت کودک برای تجربه حضور در خانواده. ما به دنبال دست‌به‌دست کردن بچه‌ها در خانواده‌ها نیستیم و این روند باید اصلاح و محکم‌تر شود و ادامه یابد. مرکز نگهداری باید خانه موقتی باشد که بچه‌ها وارد آن می‌شوند تا بعد از به سامان رسیدن پرونده‌هایشان بتوانند وارد خانواده باثبات شوند. اگر مجریان طرح و منتقدان، دقت کافی نداشته باشند دچار خطای اجرا و نقد خواهند شد. همین مؤسساتی که امروز میزبان کودکان در خانه‌های مراقبت شبانه‌روزی هستند، می‌توانند همچنان در کنار سازمان به عنوان مؤسسات خانواده‌محور، امر آموزش، مددکاری و روان‌شناسی کودکان را در خانواده میزبان دنبال کنند.

شما چه نظری دارید؟

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 / 400
captcha

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی