هممیهن نوشت: در پی ترور سیدحسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان و شمار بسیاری از فرماندهان این گروه توسط اسرائیل، سه پرسش دربارۀ آیندۀ حزبالله و لبنان و خاورمیانه، به مسئلۀ روز در این بخش از دنیا تبدیل شده است.آیا حزبالله امکان تجدید سازمان در کوتاه مدت را دارد؟آیا تشدید جنگ و ویرانی تنها سناریوی پیش پای لبنان است؟پس از رهبر فقید حزبالله، خاورمیانه چه سمت و سویی در پیش دارد؟در حقیقت پاسخ روشن به پرسشهای اول و سوم، در گرو پاسخ به پرسش دوم و تبیین شرایط لبنان پس از ترور سیدحسن نصرالله و همکاران اوست.
سیدحسن نصرالله همانطور که شیفتگانی در سطح داخلی و منطقهای و جهانی داشت، از دشمنان سرسختی هم در تمام این سطوح برخوردار بود. در داخل لبنان نزدیکترین متحد رهبر فقید حزبالله، نبیه بری، رهبر جنبش شیعۀ امل بود که تمام مواضع خود را با او تنظیم و هماهنگ میکرد. این دو گروه عملاً یک بلوک سیاسی را تشکیل میدادند؛ هرچند که نبیه بری بهعنوان رئیس مجلس لبنان، عمدتاً در کسوت مذاکرهکننده با طرفهای داخلی و خارجی ظاهر میشد اما در همین کسوت نیز حکم وکیل مدافع حزبالله را بازی میکرد.
«جریان میهنی آزاد لبنان» که حزبی مسیحی است از دیگر متحدان حزبالله در سالهای اخیر بوده است. این حزب ابتدا توسط میشل عون، رئیسجمهور سابق لبنان رهبری میشد، اما پس از پایان موعد ریاستجمهوری وی، رهبری جریان میهنی به جبران باسیل، داماد آقای عون سپرده شد. اتحاد جریان ملی آزاد با حزبالله را میتوان نوعی ائتلاف به حساب آورد چراکه روابط دو طرف بدون فرازونشیب نبوده است. جبران باسیل بهخصوص از ورود حزبالله به جنگ با اسرائیل پس از عملیات ۷ اکتبر سال گذشته، مرحله به مرحله انتقاد کرده است، اما بهرغم تشدید لحن او در گذر زمان، مراقب حفظ ائتلاف خود با حزبالله هم بوده است.
حزب مسیحی المَرَده به رهبری سلیمان فرنجیه نیز معمولاً یکی از متحدان حزبالله بوده است. این حزب پایگاه گستردهای در بین مسیحیان لبنان ندارد اما بهرغم این موضوع، فرنجیه در سالهای اخیر تنها کاندیدای مورد حمایت حزبالله برای تصدی ریاستجمهوری لبنان بوده است.
ولید جنبلاط رهبر دروزیهای لبنان از دیگر متحدان فصلی حزبالله به شمار میرود. در حقیقت، مزاجِ سیاسی دائمالتغییر آقای جنبلاط سبب شده است که حزب «ترقیخواه سوسیالیست» تحت رهبری او به طور متناوب جایگاه خود را در موزائیک قومی و سیاسی لبنان، آن هم درست بر سر بزنگاههای سرنوشتساز سیاسی جابهجا و نوعی توازن قوای معطوف به ادامۀ وضع موجود را تضمین کند.
در میان احزاب کوچک سنی لبنان، حزبالله همواره متحدانی صمیمی داشته است، اما حزب مستقبل به عنوان مهمترین و بزرگترین حزب جمعیت سنی، معمولاً روابطش با حزبالله سرد و در مراحلی حتی بسیار بحرانی بوده است. بحران در روابط دو گروه بهخصوص پس از ترور رفیق حریری نخستوزیر فقید لبنان به اوج خود رسید و در دوران نخستوزیری سعد حریری ادامه پیدا کرد اما پس از آن به تدریج فرو نشست.
در میان احزاب مسیحی، دو گروه «نیروهای لبنانی» به رهبری سمیر جعجع و حزب کتائب یا فالانژیست به رهبری سامی جمیل در شمار مخالفان سرسخت حزبالله به حساب میآیند و در طول یک سال گذشته رهبران دو حزب حملات لفظی خود را علیه ورود حزبالله به جنگ با اسرائیل تشدید کردهاند.
در این میان اما مسئلۀ مهم لبنان در شرایط کنونی این است که این کشور پس از اتمام دورۀ ریاستجمهوری میشل عون، موفق به انتخاب رئیسجمهور نشده و دو سال است که لبنان در خلأ قدرت به سر میبرد. در وضعیت عدم انتخاب رئیسجمهور، کابینۀ دولت همچنان موقت است و نجیب میقاتی بهعنوان سرپرست نخستوزیری، بدون اقتدار لازم کشور را اداره میکند.
در سایۀ خلأ قدرتی که نتیجۀ مستقیم عدم توافق گروههای مختلف سیاسی است، اقتصاد لبنان به شدت رو به وخامت گذاشته و بسیاری از مردم یا به فلاکت افتادهاند و یا راه مهاجرت را در پیش گرفتهاند.
در دو سال گذشته، تلاشهای دیپلماتیک آمریکا، فرانسه، عربستان، مصر، قطر و امارات برای کمک به انتخاب رئیسجمهور جدید به جایی نرسیده و احزاب و ائتلافهای مختلف حاضر به توافق بر روی یک چهرۀ خاص نشدهاند.
با این وضع، روشن است که برخی محافل داخلی و منطقهای و بینالمللی از تضعیف حزبالله چه در حوزۀ نظامی و چه در حوزۀ سیاسی سود میبرند و بسیار بعید است که از ضربات اسرائیل به رهبران و منابع تسلیحاتی آن ناخشنود باشند.
در حقیقت، گروههای مخالف حزبالله در داخل لبنان، رهبر فقید این گروه را متهم میکردند که با تشکیل ارتشی قدرتمندتر از ارتش لبنان و حتی بسیاری از کشورهای عربی، عملاً دولت در دولت تشکیل داده و با اتکاء به نیروی نظامی خود، دیگر احزاب را مقهور خود ساخته است. گرچه سیدحسن نصرالله همواره تأکید میکرد که نیروی نظامی حزبالله فقط برای مقابله با تهدیدهای خارجی بهویژه تهدید اسرائیل به کار گرفته میشود و در سیاست داخلی نقش بازی نمیکند، اما گروههای رقیب و مخالف او، اصل وجود چنین نیروی آموزشدیده و مسلحی را به زیان خود ارزیابی میکردند و بر خلع سلاح آن اصرار داشتند.
اکنون که حزبالله متحمل ضربات و تلفات سنگینی بر اثر حملۀ نظامی اسرائیل به خاک لبنان شده و کادر فرماندهی خود را از دست داده است، رقبا و مخالفان حزبالله ظاهراً آن را فرصتی برای تجدید حیات سیاسی خود میبینند و از همین رو، به احتمال زیاد در پشت پرده، مشغول رایزنیهای داخلی و خارجی برای تدوین و اجرای طرحی هستند که از یک طرف مانع از تجدیدقوا و بازسازی نظامی حزبالله شوند و از طرف دیگر با انتخاب رئیسجمهور جدید، روند جنگ با اسرائیل به نقطۀ پایان خود برسد.
بنابراین به نظر میرسد که پس از پایان حملات سنگین اسرائیل به نیروها و ذخایر نظامی حزبالله، ابتکار دیپلماتیک مطرح شده، به قصد اجرای قطعنامۀ ۱۷۰۱ جان تازهای بگیرد. این روند قاعدتاً بدون دردسر نیست، اما حامیان پر و پا قرصی دارد که عمدتاً در پشت صحنه فعالیت میکنند.