چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۴:۱۵
نظرات: ۰
۰
-

نویسندگان در این کتاب دو خرق عادت مرسوم جامعه‌شناسی را داشته‌اند که بسیار جالب توجه است و پاسخ بسیاری از کسانی که باعث مقطوع شدن این رشته در ایران شده‌اند را می‌دهد. اول آن‌که بخشی در نظر گرفته‌اند و از «چه باید کرد؟» نوشته‌اند. جالب که راه‌کارهایی دقیق و قابل پیاده‌سازی داده‌اند نه آن‌که به کلی‌گویی‌های مرسوم برخی تحقیقات دانشگاهی بسنده نمایند.

محمد آقاسی : یک‌بار می‌خواستم کتاب نفحات نفت جناب رضاامیرخانی را به یکی از دوستان هدیه بدهم. رفتم داخل یکی از شعب شهرکتاب و با عجله به سمت بخش رمان ایرانی رفتم. هر چه گشتم، نیافتم.

از فروشنده پرسیدم. بی‌معطلی رفت سمت قفسه علوم اجتماعی و با یکی دونگاه کتاب را دستم داد.

این جستار بلند داستان‌گونه را در قفسه علوم‌اجتماعی گذاشته بودند انگار  در این نوع کتاب‌ها روایت و علوم اجتماعی چنان در هم آمیخته‌اند که در قفسه‌های جداگانه قرار نمی‌گیرند.

وقتی داشتم کتاب «چه شد؟» را می‌خواندم یاد این خاطره در ذهنم زنده شد. «چه شد« کتابی است خوشخوان و خواندنش تجربه‌ای است آمیخته، آن سان که هم روایت می‌خوانی و هم متن علوم اجتماعی. نویسندگان کتاب، بنای کلان روایتی جامعه‌شناختی از جامعه ایران دارند اما نه به زبان مرسوم دانشگاهی که برای متخصصان یک رشته نوشته می‌شود بلکه با زبانی که خوانندگان غیرمتخصص جامعه‌شناسی هم برای خواندن آن راحت باشند و بی آن که نگران گرفتار شدن در دایره مفاهیم و نظریه‌های تخصصی باشند، ایده‌های اصلی کتاب را دریابند.

البته این به معنای رویگردانی از جامعه‌شناسی و زبان آن نیست بلکه با نوع متفاوتی از روایت و نوشتن مواجه‌ایم و تلاش بر این بوده که آن‌چه بر روی جلد کتاب نقش بسته محقق بشود: «داستان افول اجتماع در ایران»

نقدهایی به این کتاب دارم که بماند برای زمانی دیگر. در این یادداشت می‌خواهم بر روی سبک و شیوه روایت و تحلیل دست تاکید کنم.

جامعه‌شناسان ایرانی در باره ایران بسیار نوشته‌اند و هنوز جا دارد که نوشته شود. این نوشته‌ها گاه به ژورنالیسم نزدیک است و برای مخاطبان عام نوشته می‌شود و چه بسا در بیشتر موارد محتوا فدای فرم می‌شود و گاه با زبانی فنی نوشته می‌شود و بار نظری و مفهومی آنها سنگین است و در اینجا فرم قربانی محتوا می‌شود. جای خالی کتابی که در میان دو سر طیف قرار گیرد احساس می‌شود. نویسندگان کتاب «چه شد» موفق شده‌اند متنی بنویسند که در میانه این دو قطب قرار می‌گیرد. 

تعریف این کتاب را هم پیش‌تر و پیش از انتشار از زبان مرحوم عماد افروغ شنیدم که کتاب را مطالعه کرده بودند و برایشان جالب بود و نظراتی داشتند. شرح ماوقع بماند.

مطالعه کتاب مصادف شد با پایان یک ترم تدریس جامعه‌شناسی تغییرات اجتماعی. پیش از شروع ترم به دنبال منبع خوبی به زبان فارسی بودم تا معرفی کنم. منبعی که برای دانش‌جوی جوان امروزی قابل لمس باشد و به ذکر نظریات اکتفا نکند.

هرچه  می‌گشتم، تعداد زیادی از این نوع کتاب‌ها نمی‌یافتم. آه از نهادم بلند بود وقتی هر فصل را پشت سر می‌گذاشتم که این منبع همان است، منبعی جدید برای مطالعه تغییرات اجتماعی در ایران، بدون این‌که چنین ادعایی را مطرح کرده باشد. آن هم سرشار از مستندات و پیوست‌های پژوهشی داخلی و خارجی.

اما نویسندگان با محور قرار دادن مفهوم سرمایه‌اجتماعی، تلاش کردند جامعه ایرانی را تبیین و تحلیل نمایند. از این‌رو هم نظریات سرمایه‌اجتماعی را به صورت موجز و مرتب نقل کرده‌اند و هم تجربیات جهانی در این خصوص را به خواننده منتقل می‌کنند.

بدون آن‌که اطنابی داشته باشند و از مباحث رسانه‌ای سرمایه اجتماعی که در یک دهه اخیر ایران مطرح است نیز فاصله گرفته‌اند. این فاصله هم در انتخاب مدل مفهومی سه‌ضلعی شامل دولت/بازار/اجتماع نمایان است و هم در کلمات و سیری که کتاب طی نموده است. در طول مسیر ابتدا تا انتهای کتاب نیز تلاش شده که چارچوب نظری حفظ شود چه زمانی که سطح کلان مورد تحلیل است و چه زمانی که به سطح خرد اشاره می‌شود. 

از نکات برجسته دیگر کتاب، آشتی علمی میان روان‌شناسی و جامعه‌شناسی است. تجربه زیسته‌ام از حضور در دانشگاه‌ ایران نزاع میان این دو رشته بود. نزاعی که دلایل مختلفی دارد.

اما هرچه به تحصیلات عالی رسیدم، اشتراکات و مناسبات این دو رشته را بیش‌تر از پیش ملاحظه می‌کردم. در این کتاب به زیبایی تاثیرات اجتماعی بر کنش و منش انسان ایرانی به بحث گذاشته شده و مشاهده تیپ‌های «انسان حریص» و «انسان زورگو» از میان پیمایش‌های اجتماعی و مشاهده‌های نویسندگان استخراج شده. یعنی کتاب علاوه بر یک الگوی جدید تحلیل جامعه‌شناختی، الگوی تفهم کلان تا خرد را نیز به محققان و دانشجویان نشان می‌دهد. 

یکی دیگر از زیبایی‌های کتاب، توجه به مخاطب در ارائه است. یعنی بنا نبوده که مخاطب چیزی نفهمد، مخاطب عام، کتاب را می‌فهمد و خاص می‌پسندد!

این هم در فرم ارائه نمودارهای فراوان و هم در متن و انتخاب کلمات و هم در مستطیل‌های توضیحی میان متن اصلی نمایان‌گر است. از سوی دیگر، اشاره به نشانه‌های فرهنگی ایران، به ویژه شعر در این کتاب جالب توجه است. نمونه این پرداخت را در کتاب‌های جناب فرامرز رفیع‌پور به صورت اتصال متن و شعر می‌توان یافت. اما در این کتاب تفاوت در پیوستگی متن و شعر است. چنان‌چه متن به قدری روان است که خواننده اگر نداند دو نویسنده کتاب را نوشته‌اند، پی نخواهد برد، شعر در متن کتاب نیز چنین است. 

نویسندگان در این کتاب دو خرق عادت مرسوم جامعه‌شناسی را داشته‌اند که بسیار جالب توجه است و پاسخ بسیاری از کسانی که باعث مقطوع شدن این رشته در ایران شده‌اند را می‌دهد. اول آن‌که بخشی در نظر گرفته‌اند و از «چه باید کرد؟» نوشته‌اند. جالب که راه‌کارهایی دقیق و قابل پیاده‌سازی داده‌اند نه آن‌که به کلی‌گویی‌های مرسوم برخی تحقیقات دانشگاهی بسنده نمایند. علاوه بر این، کتاب را با چشم‌انداز آینده به پایان برده‌اند که گواهی است بر موثر بودن جامعه‌شناسی برای حرکت رو به جلو و ترسیم آینده جامعه.

اما چه شد که این مطلب را راجع به کتاب «چه‌شد؟» نوشتم هم جالب است. نشسته بودم در «مقهی‌الشهدا»، حدِفاصل میان دجله و خیابان الرشید، قهوه‌خانه‌ای در فرهنگی‌ترین خیابان بغدادِ زیبایِ زخم‌خورده از جنگ و جهالت، در «شارع المُتِنَبّی». خسته و تشنه به هوای کمی آرمیدن و نوشیدن چای. صدای اُمِّ‌کلثوم با صدای قُل‌قُل قلیان‌های عربی در هم آمیخته‌ است.

بوی انواع توتونِ ‌سیگار در فضا پخش شده است. و من خسته و مشغول تماشای مردمی به ستوه آمده از گرما و خسته از کار. به عبارت‌هایی از این کتاب که همراهم در این سفر است فکر می‌کنم.

به تغییرات در کشورها فکر می‌کردم، در ایران و عراق. به راه درازی که در عراق برای نوشتن یک‌چندم چنین کتابی بدون داشتن داده، باید برداشت. به این که باید کتاب را به جناب امیرخانی هدیه بدهم و به جای خالی کاظمی‌پور و گودرزی در این قهوه‌خانه. حس می‌کنم اگر اینجا بودند از مشاهده این فضا چه ایده‌ها که برای جلد دوم کتاب می‌گرفتند.

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی