دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۵:۲۷
نظرات: ۰
۰
-

منصور دهقان مدیرعامل موسسه غیردولتی کمک می‌گوید: صدای مظلومیت و فریاد دادخواهی کودک بی‌پناه به گوش هیچ‌کس نمی‌رسد و در شرایطی قرار دارد که نه سازمانی را می‌شناسد و نه صدایش به جایی می‌رسد، حتی خانواده‌اش هم نمی‌توانند کاری انجام دهند.

زمرد زرکش در ضمیمه جامعه امروز روزنامه اطلاعات نوشت: یکی از معضلاتی که امروزه بسیاری از کشورها از جمله ایران درگیر آن هستند، معضل کودکان کار است. کودک کار به کودکی گفته می‌شود که به واسطه فقر و مشکلات اقتصادی، فرهنگی توسط باند و مافیا به صورت طولانی و مستمر به کار گرفته می‌شود و در معرض انواع آسیب‌های جسمی، روحی و روانی قرار می‌گیرد، از تحصیل محروم شده و به نیازهای کودکی‌اش توجه نمی‌شود و خطرات زیادی او را تهدید می‌کند. این پدیده تبعات فراوانی برای جامعه به همراه دارد. کودکانی که اغلب با توهین، تحقیر و تعرض روبه‌رو بوده‌اند اغلب درگیر انزوا، انحراف، خشونت و طغیان خواهند بود. کودکان رشدیافته در چنین فضایی، برداشته‌ها و کوله‌بارشان را با جامعه تقسیم خواهند کرد.

 برخلاف تصور عموم جامعه که اکثریت کودکان کار بدون خانواده هستند و زیرنظر مافیا و باندهای مخوف زندگی و کار می‌کنند، اغلب آنان خانواده دارند؛ خانواده‌هایی که درگیر آسیب‌های اجتماعی گوناگون از جمله حاشیه‌نشینی، فقر، بیکاری، مشکلات معیشتی، اعتیاد، خشونت و تجاوز هستند، خانواده‌هایی که عمدتا ناآگاه یا ناتوان از انجام مسئولیت سنگین پدری و مادری هستند. 

در شرایط فعلی، جامعه با گروه بزرگ دیگری هم مواجه است که به مراتب شرایطشان حادتر از کودکان کار است: «کودکان بی‌پناه». برای آشنایی بیشتر با این گروه از کودکان با آقای منصور دهقان، مدیرعامل مؤسسه غیرانتفاعی، غیر دولتی «کمک» که اولین‌ مؤسسه‌ای به شمار می‌آید که وضعیت کودکان بی‌پناه را دستمایه اقدامات خود قرار داده است، گفتگو کردیم. 

مؤسسه کمک در رابطه با کودکان بی‌پناه فعالیت دارد، کودکان بی‌پناه به چه کسانی گفته می‌شود و چه فرقی با کودکان کار دارند؟

کودک بی‌پناه از دید مؤسسه کمک، کودکی است که در جا و مکانی قرار دارد که به او ظلم شده و به حقوقش تجاوز می‌شود و متأسفانه مردم و مسئولان او را نمی‌بینند و از شرایطش بی‌خبرند. تفاوت کودک کار و کودک بی‌پناه در دیده نشدن آنان است و به دلیل دیده نشدن، دست کمک کمتری به سوی آنان دراز می‌شود اما کودکان کار دیده می‌شوند. متأسفانه شرایط کودکان بی‌پناه، بسیار حادتر و وخیم‌تر از کودکانی است که مردم در سطح جامعه مشاهده می‌کنند.

چه بی‌عدالتی‌ها و تعرضاتی درباره این کودکان صورت می‌گیرد که مردم و مسئولان نمی‌بینند؟

ابعاد بی‌پناهی این کودکان بسیار گسترده‌ است و مشکلاتی دارند که اگر بخواهیم فهرستی از آن‌ها تهیه کنیم به ده‌ها مورد می‌رسد. کودک بی‌پناه می‌تواند کودک بازمانده از تحصیل باشد، در عین حال بیمار هم باشد، سوء‌تغذیه هم داشته باشد و همچنین آزاردیده روحی و جسمی باشد و کار اجباری هم از او کشیده باشند و حتی می‌تواند معتاد باشد. بنابراین وقتی می‌خواهیم به وضعیت یک کودک بی‌پناه رسیدگی کنیم این کودک فقط گرسنه نیست که به فکر سوء‌تغذیه او باشیم یا بیمار نیست که به فکر درمانش باشیم، فقط بازمانده از تحصیل نیست که بخواهیم به آموزش او فکر کنیم. 

مجموعه‌ای از مشکلات این کودک را احاطه کرده است. کودکان بی‌پناهی که در مناطق محروم حاشیه شهرها و بیغوله‌ها زندگی می‌کنند، کودکانی هستند که شاید به صورت مکرر مورد تعرض هم قرار می‌گیرند. 

آیا فعالیت مؤسسه کمک با سایر سازمان‌هایی که در رابطه با کودکان فعالیت می‌کنند، متفاوت است؟   

کودک بی‌پناه ضمن این‌که بی‌پناه است، توان مراجعه به سازمان‌های حمایتی را ندارد. این گونه سازمان‌ها صبح شروع به کار می‌کنند، کودکان و خانواده‌هایشان به آنجا مراجعه کرده، درخواست کمک می‌کنند، مراحل کار انجام می‌شود و خدماتشان را دریافت می‌کنند اما فقر مادی و فرهنگی باعث می‌شود خانواده این کودکان از پیدا کردن سازمان‌های حمایتی ناتوان باشند. مهم‌ترین تفاوت این است که سازمان ما باید این کودکان را پیدا کند.

صدای مظلومیت و فریاد دادخواهی‌ کودک بی‌پناه به گوش هیچ‌کس نمی‌رسد و در شرایطی قرار دارد که نه سازمانی را می‌شناسد و نه صدایش به جایی می‌رسد، حتی خانواده‌اش هم نمی‌توانند کاری انجام دهند. نمونه‌ای برایتان بگویم، چند تن از دوستان من برای تفریح به بیرجند رفته بودند و هنگام گردش در یک روستا متوجه وضعیت وخیم یک خانواده شده بودند که علاوه بر فقر شدید، کودکی داشتند که مدت زیادی بود از بیماری رنج می‌برد و خانواده از عهده درمان کردن کودکش برنمی‌آمد.

این خانواده تا به حال از روستا بیرون نرفته بودند و تنها کاری که انجام می‌دادند این بود که برای کودکشان دعا می‌گرفتند تا بلکه بهبود پیدا کند. دوستان به من زنگ زدند و وضعیت را شرح دادند و من از آنان خواستم تا آن خانواده را به تهران بفرستند. همکاران ما کودک را به بیمارستان مفید بردند و رایگان جراحی شد و بهبود پیدا کرد. این کودک در اثر خوردن آب آلوده مشکل عفونی پیدا کرده بود و با برداشتن ده سانت از روده‌اش کاملا بهبود پیدا کرد؛ در حالی‌که پدر و مادرش می‌گفتند هر وعده غذا که می‌خورد از درد به دیوار لگد می‌کوبید. 

این کودک بی‌پناه است، کودکی که در گوشه‌ای از دنیا مورد ظلم قرار گرفته و کسی او را نمی‌بیند. بنابراین تفاوت مددکاران ما با سایر مددکاران آن است که همکاران ما باید این کودکان را پیدا کنند و کسی به سازمان ما مراجعه نمی‌کند. 

چطور این کار را انجام می‌دهید؟ 

در ابتدا کار بسیار دشواری بود اما بعد از این‌که مکان‌های آلوده را پیدا کردیم و ارتباطمان با این مکان‌ها مستمر شد، کار روی روال افتاد و این خانواده‌ها خودشان ما را پیدا می‌کنند. یک مثال برایتان بزنم، من همین حالا می‌توانم شما را به خانه‌ای ببرم که مخروبه است، پدر اعتیاد دارد و گوشه حیاط افتاده و مادر از تهیه نان شب عاجز است. زمانی که ما این خانواده را پیدا کردیم سه روز بود که غذا نخورده بودند. تصور کنید یک کودک سه روز گرسنه باشد، این یعنی بی‌پناهی و هیچ‌کس هم خبردار نیست. 

درباره کودکان بیمار بی پناه توضیح دهید.

اولویت اول، رسیدگی به کودکان بیمار است و در حال حاضر بالغ بر 320 کودک بیمار تحت پوشش انجمن کمک و از این تعداد عده‌ای بستری و عده‌ای در حال گذران دوران نقاهت در خانه‌هایشان هستند، برخی هم بنا به دستور پزشک باید در تهران بمانند و نمی‌توانند به خانه‌هایشان برگردند. بنابراین اگر اولویت‌بندی کنیم کودکان بیمار در صدر قرار دارند، زیرا کودکی که وضعیت سلامتی‌اش در خطر باشد نه نیاز به غذا دارد و نه آموزش به دردش می‌خورد و نه چیز دیگر، در این شرایط او تنها به درمان نیاز دارد.

شما برای رسیدگی به این کودکان با چه مشکلاتی مواجهید؟

یکی از مشکلات اصلی مؤسسه، اسکان‌ کودکان است. زمانی که این کودکان از سراسر کشور به تهران می‌آیند، چه ایرانی و چه مهاجر باید اسکان پیدا کنند و ما کاری نداریم که کودک ایرانی یا مهاجر است‌. 

او انسان است و باید مداوا شود. در حال حاضر حدود ۴۵ کودک منتظر پیوند قلب داریم که باید در تهران بمانند. این خانواده‌ها باید بین یک تا نه ماه در پارک بمانند تا اگر قلبی پیدا شد بتوانند عمل پیوند را به سرعت انجام دهند. در نظر بگیرید فردی که از نقاط دور کشور آمده باید در پارک ملت مستقر شود.

در آن منطقه یک نانوایی به راحتی پیدا نمی‌‌شود، اگر بخواهد غذا فلافل بخورد فلافل فروشی وجود ندارد، در ضمن خوردن سه عدد ساندویچ فلافل هزینه‌ای دارد که برایش امکان‌پذیر نیست و از همه مهم‌تر ماندن در فضای باز و تحمل گرما و سرما برای کودکی است که مشکل قلبی دارد و اگر سرما بخورد و حتی عفونت کمی هم وارد بدنش شود، شرایطش حادتر می‌شود و سلامتش به خطر می‌افتد. البته یک هتل درون بیمارستان وجود دارد که اولا ظرفیتش محدود است و ثانیا هزینه سنگینی را به خانواده تحمیل می‌کند که اغلب از پس آن برنمی‌آیند.

مشکل اساسی ما اسکان این کودکان در تهران است و نیازمند ساخت یک مجتمع اقامتی بازتوانی و آموزشی کودکان بیمار هستیم؛ اقامت برای اسکان کودکان و بازتوانی برای بعد از انجام پیوند که باید تحت نظر پزشک باشند. با توجه به کمبود تخت بیمارستانی، پزشکان ناچارند بیماران را زودتر از موعد مرخص کنند، بنابراین بیمار باید خارج از بیمارستان تحت نظر باشد و گاهی این تحت نظر بودن تا ۹ ماه هم ادامه داشته است. 

یکی از نیکوکاران حدود چهار سال است که یک هتل (پرشیا) را در اختیار این گونه افراد قرار داده اما به دلیل پروتکل‌های بهداشتی، فقط تا قبل از جراحی می‌توانند در هتل بمانند و پس از جراحی، برای مراقبت‌های بعد از عمل و نظارت بر نحوه مصرف دارو و غذای کودکان مشکل داریم. همچنین کودک به دلیل بیماری، ماه‌ها از تحصیل باز می‌ماند و ما باید به صورت انفرادی یا جمعی موضوع تحصیل را پیگیری کنیم. 

انجمن، یک قطعه زمین با متراژ ۱۴۰۰ متر در انتهای بزرگراه حکیم دارد که می‌خواهیم در آن نقاهتگاه بیمارستانی بسازیم و اگر نیکوکاران حاضر به ساخت این مجموعه شوند، حاضریم مجموعه را به نام خودشان کنیم تا اعتمادسازی شکل بگیرد. متأسفانه بی‌اعتمادی نسبت به انجمن‌های خیریه در کشور زیاد شده و در راستای اعتمادسازی، به جای این‌که نیکوکاران به ما هزینه بدهند ما به آن‌ها زمین می‌دهیم، زیرا نتیجه مهم است. 

همچنین پروژه‌ای داریم به نام «یک کودک، یک حامی» و در این پروژه، جامعه نیکوکاران می‌توانند درمان یک کودک بی‌پناه در بیمارستان را به عهده بگیرند و هم پرونده پزشکی او را ببینند و هم کودک بیمار را از نزدیک ببینند و با پزشک معالج او در ارتباط باشند و در جریان مراحل درمان قرار بگیرند و مادرانه و پدرانه موضوع را پیگیری کنند. این رفت‌وآمدها با راهنمایی و زیر نظر مددکاران انجمن انجام می‌شود تا مشکلی برای کودک، خانواده‌اش یا نیکوکاران پیش نیاید.

فرد نیکوکار خودش با بیمارستان و پزشک در ارتباط است و مددکاران هم در هزینه‌ها تخفیف می‌گیرند. یکی از مهمترین دلایلی که باعث شده ۳۲۰ کودک بیمار مددجو داشته باشیم که یک‌سوم آنان بستری هستند، همین اعتمادسازی است.

برای آموزش کودکان بی‌پناه چه تدبیرهایی اندیشیده‌اید؟

در حوزه آموزش چند پارامتر وجود دارد، ابتدا باید کودک بازمانده از تحصیل را پیدا کنیم. در حال حاضر پنج مدرسه خودگردان زیر نظر انجمن کمک اداره می‌شود. مدرسه خودگردان به مدرسه‌ای گفته می‌شود که مالکیت آن متعلق به آموزش و پرورش یا شهرداری است اما از صفر تا صد هزینه‌ها توسط انجمن کمک تأمین می‌شود. مؤسسات و انجمن‌های دیگر هم چنین مدرسه‌هایی دارند، مانند مدرسه صبح رویش. 

هر بخش حاکمیتی بتواند ظرفیت ایجاد کند، ما هم می‌توانیم این مدارس را گسترده کنیم. می‌خواهم مثالی بزنم که شاید برای شما و خوانندگانتان قابل باور نباشد. در هر یک از سه روستا با فاصله کمتر از یک ساعت از توابع شهرری (اشرف‌آباد، غنی‌آباد، اسلام‌آباد) ۴۰۰ کودک بازمانده از تحصیل وجود دارد که هر سال به این تعداد اضافه می‌شود. 

زمانی که می‌گوییم روستا تصور مردم یک جای کوچک است اما در پیاده‌راه‌های این سه روستا جای راه رفتن نیست و محیط برای کودکان بسیار آلوده است. آینده کودکان در چنین محیط بسته‌ای بدون مدرسه و آموزش چگونه خواهد بود؟ 

یک مدرسه در روستای غنی‌آباد وجود دارد که سال‌هاست بسته شده، اگر این مدرسه بازگشایی شود علاوه بر این‌که کودکان به مدرسه می‌روند، بعدازظهرها می‌توانند در حیاط مدرسه بازی و تفریح کنند و از محیط آلوده دور باشند و مادرانی که نیاز به درد‌دل کردن و مشاوره دارند می‌توانند با مددکاران صحبت کنند. ببینید با باز شدن یک مدرسه در یک روستا از چند جهت به یک جامعه بسته منفعت می‌رسد و جلوی چه آسیب‌هایی گرفته می‌شود. انجمن کمک می‌تواند این مدرسه را بازسازی و دوباره افتتاح کند. در ضمن می‌توانیم از این مکان برای توانمندسازی زنان سرپرست خانوار استفاده کنیم.

یکی از مشکلات بزرگ، هم‌زیستی کودکان در مناطق محروم با کودکان بازمانده از تحصیل است. در مناطق جنوبی تهران هم این معضل را داریم. کودکی که والدینش او را به سختی به مدرسه فرستاده‌اند یا با حمایت تحصیلی توانسته به مدرسه برود، هنگامی‌که با کودک کار هم‎مدرسه‌ای می‌شود، می‌بیند او وضعیت بهتری دارد، بنابراین ترجیح می‌دهد مدرسه را رها کرده و کار کند. هر هفته خبر رها کردن مدرسه توسط چند کودک به ما می‌رسد. ای کاش آمار دقیقی از دانش‌آموزان مناطق ۱4 تا ۱9 از مدرسه‌هایی که تعطیل شده‌اند، داشتیم.

زمانی‌که یک کودک به مدرسه می‌رود، می‌بیند هم‌کلاسی او که یک کودک کار است تلفن هوشمند دارد. در حال حاضر کمترین خواسته یک کودک، داشتن تلفن هوشمند است، چه خوب و چه بد، این یک اپیدمی است. یا اگر بخواهد یک ساندویچ بخورد، نمی‌تواند اما کودک کار می‌تواند.

درباره پژوهش مددکاری دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی توضیح می‌دهید؟

 دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی که برای کارورزی به انجمن ما آمده بودند یک پژوهش گروهی در حوزه کودکان کار خیابان انجام دادند که نتایج تلخ و جالبی داشت. این کودکان مدنظر انجمن کمک نیستند، زیرا همان‌طور که عرض کردم بی‌پناه نیستند. دلایل را توضیح می‌دهم. در تحقیقاتی که انجام شد، بیشتر کودکان کار ماهی ۱00 تا ۱2۰ میلیون تومان در ماه درآمد دارند. اگر کسی این عدد را بشنود گمان می‌کند من اغراق می‌کنم اما واقعیت است.

 من قبول ندارم کودکان کار خیابان زیر نظر یک باند مافیایی کار می‌کنند که چنین درآمدهایی دارند اما باندهای خانوادگی چرا. گروه‌های چندنفره از کودکان را با آموزش در مکان‌های مناسب قرار می‌دهند و به شکل‌های مختلف شروع به تکدی‌گری می‌کنند، مثلا کودکی در یک موقعیت مناسب سر راه خانم یا آقایی قرار می‌گیرد و از او می‌خواهد برایش چیزی بخرد، شخص هم فکر می‌کند می‌خواهد یک آبمیوه یا کیک بخرد، با او وارد مغازه می‌شود و با گفتن کلماتی مانند خاله یا عمو و این‌که چند روز است برنج یا چای ندارند یک کیسه برنج یا یک بسته چای یا روغن برمی‌دارند و سعی می‌کنند احساسات فرد را برانگیخته کنند و فرد که تحت شرایط ویژه‌ای قرار گرفته یا از روی دلسوزی یا رودربایستی با چند مورد موافقت می‌کند. مغازه‌دار هم به مشتریان چیزی نمی‌گوید، زیرا برای خودش هم منفعت دارد.

در نهایت کودک کالا را می‌خرد و به سردسته باند که پدر، عمو یا یکی از بستگان است تحویل می‌دهد. او هم جلوی در فروشگاه‌های بزرگ می‌نشیند و کالا را زیر قیمت فروشگاه می‌فروشد. این افراد همیشه چند قلم کالای اساسی بیشتر ندارند و با این ترفند وارد می‌شوند که این کالا بن اداره بوده و چون نیاز به پول دارند ناچارند آن را بفروشند و به همین خاطر زیر قیمت بازار می‌دهند. مردم هم قیمت‌ها را با هم مقایسه کرده و از دم در خرید می‌کنند، نه خود فروشگاه. با یک حساب و کتاب ساده می‌توان متوجه شد یک کودک اگر ۱۰ نفر را گیر بیندازد و از هر کدام ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان بگیرد می‌شود سه تا چهار میلیون در روز. پس درآمد ۱0۰ تا ۱2۰ میلیون تعجب‌‌آور نیست. من باور دارم آینده ایران از آن گدایان ثروتمند است.

یک نمونه دیگر برایتان بگویم، در خیابان اسفندیار، تقاطع جردن که منطقه‌ای مرفه‌نشین است و رستوران‌های گران‌قیمتی دارد، دانشجویان مشاهده کردند که متکدیان هر روز از یکی از آن رستوران‌ها غذا سفارش می‌دهند و به قول امروزی‌ها هر روز غذاهای لاکچری می‌خورند و در پایان روز با آب معدنی سر و دستشان را می‌شویند، لباس عوض می‌کنند و با ماشین شخصی خود (زانتیا و پرشیا) به منزل می‌روند!

این یک معضل است، ما برای باربران بازار شناسنامه داریم که اگر باری گم شد صاحب بار بتواند پیگیری کند. چطور گدایان نباید شناسنامه داشته باشند؟ امکان جمع کردن آنان نیست و واقعا کار دشواری است و نیاز به کار گسترده و علمی دارد اما می‌توانیم به آن‌ها شناسنامه بدهیم که بتوان بررسی کرد آیا این افراد واقعا نیازمند هستند؟ آیا رییس باند نیازمند است؟! 

سال گذشته یک خانم هر روز از اصفهان با هواپیما به تهران می‌آمد و برمی‌گشت، مأموران فرودگاه به او مشکوک و بعد از پیگیری متوجه شدند هر روز برای گدایی به تهران می‌آمده.

 چرا باید چنین اتفاقاتی بیفتد و تازه به فکر بیفتیم؟ باید این اتفاقات را از قبل شناسایی کنیم. من اطمینان دارم مقدار زیادی پول، طلا و ارز در بیغوله‌ها نگهداری می‌شود که به اقتصاد کشور صدمه فراوانی می‌زند. هر روز کودکان بی‌پناه از بیماری و نداری می‌میرند اما اسفند  دودکن‌ها درآمد چند ده میلیونی دارند. تنها در بازار بزرگ تهران ۷۰ هزار واحد صنفی وجود دارد و هر کدام اگر ۱۰ هزار تومان سر صبح به اسفند دودکن‌ها بدهند، حساب کنید چه رقمی می‌شود! بماند که تا شب چقدر می‌توانند کار کنند. 

برای توانمندسازی زنان چه اقداماتی انجام می‌دهید؟

ما اعتقاد داریم اگر بتوانیم خانواده‌ای را در حوزه توانمندسازی فعال کنیم تمام معضلاتش حل می‌شود، بنابراین توانمندسازی جزو اولویت‌های اول انجمن است. البته این که کودک بیمار و نیازمند درمانی وجود داشته باشد بسیار مهم است اما چقدر خوب است که قبل از این اتفاق‌ها خانواده توانمند شود. تا به حال در این حوزه توانسته‌ایم حدود ۲۴۰ خانم را توانمند کنیم، کالایی تولید می‌کنند که بسیار باکیفیت و شیک، با بسته‌بندی‌های شیک قابل فروش است و بسیار مورداستقبال قرار گرفته. این کالا نوعی بافتنی است و در فروشگاه‌های شهر کتاب، باغ کتاب و ایران‌کتان به فروش می‌رسد.

روزهای پنج‌شنبه، واحد توانمندسازی انجمن در شهرهای پاکدشت، قرچک، پیشوا و... مواد اولیه را به خانواده‌ها تحویل می‌دهد و به افراد جدید آموزش داده می‌شود، کالاهای بافته شده تحویل گرفته شده و دستمزدها پرداخت می‌شود. این کار باعث شده درخواست‌ها بیشتر شود و زمانی که همکاران ما به مناطق می‌روند خانم‌ها جمع می‌شوند و مایل هستند کار کنند. 

مشکل اساسی این پروژه همگام نشدن سازمان‌های دولتی است. اگر این سازمان‌ها بخواهند به پرسنلشان هدیه بدهند یا تبلیغاتی داشته باشند، می‌توانند از این کالاها استفاده کنند. مدیریت شهری هم می‌تواند در فروش این محصولات کمک کند. اگر جای بیشتری برای عرضه کالاها وجود داشته باشد به طور قطع افراد بیشتری می‌توانند مشغول کار شوند. نمونه کارهای انجمن بسیار باکیفیت و چشم‌نوازتر از کالاهای چینی است که این روزها به جای دست‌بافته‌ها و صنایع دستی ایران در فروشگاه‌هایی مثل شهروند فروخته می‌شود. 

شرکت اتوبوسرانی تعداد زیادی اتوبوس اسقاطی در انبارهایش دارد که قابل استفاده نیست و می‌تواند به عنوان نمایشگاه سیار و کارناوال شادی به کار برود تا یک نمایشگاه از محصولات زنان سرپرست خانواده داشته باشیم. مدتی است که بسیاری از افراد، شب‌ها با خودروهایشان کارهایی مانند کافی‌شاپ، رستوران و... انجام می‌دهند، ما هم می‌توانستیم این کار را انجام بدهیم. درخواست دادیم ولی هنوز جوابی داده نشده است. در چند سال گذشته در نمایشگاه کتاب یک غرفه بزرگ به انجمن داده می‌شد اما امسال این کار انجام نشد. 

حرف ناگفته‌ای باقی نمانده؟

در گذشته دانش‌آموزان سال اول ابتدایی سوار قطار تحصیل می‌شدند و هر کس با توجه به شرایط و توانمندی‌هایش در یک ایستگاه پیاده می‌شد. عده‌ای در دوره دبستان، گروهی در دبیرستان، عده‌ای در پایان دوره متوسطه و گروهی هم در پایان دوران دانشگاه و افرادی که به دانشگاه می‌رفتند، کسانی بودند که واقعا استحقاق گذراندن این دوره را داشتند اما در حال حاضر به این شکل نیست و متأسفانه دانشجویان و فارغ‌التحصیلان ناکارآمدی به جامعه تحویل داده می‌شود.

این معضل بزرگی است که حل آن نیاز به پژوهش‌های گسترده دارد. دانش‌آموزانی که مستعد آموزش‌های فنی و حرفه‌ای هستند اگر از دوره دبیرستان یادگیری یک حرفه را شروع کنند به جای تلف کردن وقت، به موقع وارد بازار کار خواهند شد. در این صورت، نه سرمایه‌ ملی هدر رفته و نه وقت دانش‌آموزان و نیروهای کارآمد وارد بازار کار می‌شوند. 

انجمن کمک، پیش‌نویس راه‌اندازی یک مرکز فنی حرفه‌ای را به مرکز آموزش فنی و حرفه‌ای داده و آماده هستیم که آن را اجرا کنیم؛ یک مرکز شبانه‌روزی که بچه‎ها روزها آموزش ببینند و شب‌ها هم در مرکز بمانند، زیرا این کودکان در حاشیه شهر ساکن هستند و اگر بخواهند شب‌ها به خانه برگردند درگیر مشکلات و معضلاتی می‌شوند که آنان را از مسیر درستی که پیش رو دارند باز می‌دارد.

یک نمونه عینی برایتان مثال می‌زنم، شاید کسانی باشند که «سرای احسان» را بشناسند یا به آنجا کمک کنند. این مرکز از یک جای کوچک شروع به کار کرد و در حال حاضر حدود ۶۰۰ بیمار مزمن روحی روانی در آن نگهداری می‌شوند؛ افرادی که اگر در خانه می‌ماندند به خانواده‌هایشان آسیب می‌زدند اما حالا چاقو به دست می‌گیرند و در آشپزخانه پیاز پوست می‌کنند. 

بنابراین می‌‌توانیم کودکی را که شرایطش از نوع بزهکاری بسیار حاد است بیاوریم تا در آموزشگاه فنی حرفه‌ای، نجاری، آهنگری و تعمیر لوازم الکترونیکی یاد بگیرد. 

یک بزهکار احتمالی هم می‌تواند به جامعه آسیب بزند و هم می‌تواند به اقتصاد کشور کمک کند. کودکان سرمایه‌های مهمی هستند که نقش بسزایی در ساخت آینده یک سرزمین دارند و باید در محیط سالم رشد پیدا کنند تا جامعه‌ای سالم‌تر داشته باشیم. 

پربازدیدترین

پربحث‌ترین

آخرین مطالب

بازرگانی