سید مسعود رضوی در یادداشتی در ضمیمه فرهنگی امروز روزنامه اطلاعات نوشت:
اشاره: در شماره قبل، به اقتضای موضوع بحث، دربارۀ تحول شعر و ادب و فرهنگ ایران در سده های دهم و یازدهم هجری، پرداختیم. بدانجا رسیدیم که با پیدایش جهان نوینی در برابر انسان ایرانی و تحول در سبک زندگی و پیدا شدن ایدئولوژی تازه، ادبیات و سخن هم دستخوش تحولات چشمگیر شد. سبک یا مکتب وقوع در شعر پارسی، نماد کامل و آیینه تمام نمای این نوع نگرش و این طرز زندگی بود.
برای کمال و تکمیل مباحث، بحثی تاریخی مطرح شد که بر محور هرات و نقش شاهرخ پسر تیمور و فرزندان و نوادگانش در ایجاد تحول و تغییر استوار بود. در اینجا، ادامه آن بحث تازیخی، همراه با ادامه مبحث مکتب وقوع در شعر پارسی را به خوانندگان عالی مقام تقدیم می کنیم:
شاهرخ به رغم تعهدات و تقیدات دینی، عدهای از موسیقیدانان، شاعران و خنیاگران عصر را نیز نواخته و گرد خود جمع کرده بود، اما این هرگز مانع از حضور او در مجالس حافظان قرآن و محضر علما و زیارت مقابر اولیاء نشد. او زیارت مشهد رضوی را تقریباً بهطور منظم و در هر فرصتی که دست میداد با اخلاص و علاقۀ تمام به جا میآورد. به علاوه زیارت مقبره خواجه عبدالله انصاری را در گذرگاه هرات و زیارت مقبره ابواسحاق کازرونی را هر وقت که در نواحی فارس سفر میکرد، محترم و مغتنم می داشت.
تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (یاسا) بود. به امر شاهرخ در ۸۱۵ ه.ق، قوانین یاسا لغو شد و فقه اسلامی رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری، از جمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند.
به سعی و تشویق شاهرخ، کتابخانهای عظیم نیز در هرات به وجود آمد که جامع تعداد زیادی از کتب و نسخ و نفایس بود. به علاوه بعضی هنرمندان عصر همچون عبدالقادر مراغی استاد موسیقی، مولانا خلیل مصور استاد نقاشی، یوسف اندکانی استاد آواز، از همان ایام، در دربار هرات، نام شاهرخ را پر آوازه ساختند.
باید اضافه کنم که پارهای از زیباترین نقاشیها، ریشه در مکتب هرات دارند که بهطور کامل با حمایت شاهزادههای تیموری در شهر هرات شکل گرفت و استاد بزرگ و نامدار نقاشی یعنی کمال الدین بهزاد که مورد توجه شاه اسماعیل بود، پرورده و برخاسته از چنین مکتبی است. خطوط زیبای فارسی نظیر خط نستعلیق در دوره جانشینان تیمور شکل گرفت و آخرین مراحل تکاملیاش را در این دوره طی نمود.
بعدها در دوره صفوی خط مکاتیب زیبایی به نام شکسته نستعلیق ابداع شد که بسیار زیبا و چشم نواز بود. اینگونه، کمال و جمال و ذوق در مردم نهادینه شد و آزادی اعتقادات به انتشار ایده ها و باورهای محبوب عامه و عموم انجامید. شگفت آنکه در همین دوره بود که تشیع با تبلیغ و گزارشی متناسب با روح عصر، جای و جان، و مایه و پایه ای مستحکم در ایران یافت.
میراث فرهنگی و هنری تیموریان و آنچه شاهرخ بنیانگذارد در اختیار صفویه قرار گرفت. معماری صفوی یا نقاشی و خوشنویسی آن عصر، میراثی است که از تیموریان برجای ماند. بهویژه که حاکمان صفوی با حمایت گستردۀ خویش، این میراث را درخشان تر نموده، باعث رشد و گسترش آن شدند.
طرفه آنکه شاهرخ میرزا هنرپرور و ادبدوست بود و به علم و هنر بسیار علاقه داشت. شورشهای جدایی طلبانه را فرونشاند و بر آبادانی خراسان همت گمارد. او پایتخت خود را از سمرقند، که زادگاه و گورجای پدرش بود به شهر هرات در قلب خراسان منتقل کرد و آن شهر را مرکز هنرمندان و دانشمندان ساخت. سبک هنری یا مکتب هرات تحت حمایت او و پسرش بایسنقر شکل گرفت. این وضع در زمان جانشینان او نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از او پسرش الغبیگ (۸۵۰ - ۸۵۳ ه.ق/۱۴۴۷-۱۴۴۹ م) حکمران امپراتوری تیموری شد اما بیشتر منجم و ریاضیدان بود تا فرمانروا و سلطان.
شاهرخ میرزا ۶۹ سال عمر نمود و در تاریخ ۸۵۰ ه.ق در شهر ری درگذشت. وی ۴۳ سال با اقتدار و برجای نهادن میراثی بزرگ و ماندگار سلطنت کرد.
بابریان نیز چنین بودند و به راستی می توان نظیر باشکوه این دوره و ادامه این سنت هنری را در گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند مشاهده کرد. تنها اندکی بعد از شاهرخ و مقارن انگیزش و خیزش صفویه، یکی از نوادگان تیمور با نام بابُر که در منطقه ماوراءالنهر حکومت داشت، با لشکری کلان به هند حمله و آنجا را فتح کرد. او بر خلاف جدّش، در همانجا ساکن شد و سلسله شکوهمند گورکانیان هند را بنیان نهاد. سلسلهای که برخی از درخشانترین آثار هنری و معماری نظیر بنای تاج محل در دوره ایشان بنا شده و سنت شعری موسوم به سبک هندی در تاریخ اولاد بابر ثبت است. پذیرایی از شاعران و هنرمندان ایرانی در زمره مواریث برجسته و باشکوه این سلسله است.
درباره میراث تیموریان هرات و اهمیت آنها بنگرید به:
ـ تاریخ ادبیات ایران، دكتر ذبیحالله صفا، جلدهای 4 و جلد5 (بخش اول)، انتشارات فردوس 1371.
ـ تاریخ تیموریان و تركمانان(خلدبرین)، محمد یوسف واله اصفهانی قزوینی، تهران1379.
ـ شعر فارسی در عهد شاهرخ (نیمه اول قرن نهم) یا آغاز انحطاط در شعر فارسی، احسان یار شاطر، دانشگاه تهران1334.
وـ رشحات عینالحیات، فخرالدین علی صفی، مقدمه و تصحیح و حواشی و تعلیقات علی اصغر معینیان، تهران انتشارات بنیاد نیكوكاری نوریانی 1356، جلد اول، مقدمه مصحح.)
***
از محیط تاریخ باید بازگردیم به شعر و ادبیات و تغییری که در این حیطه رخ داد. از اواخر قرن نهم ارزشها و نگرشهای ایرانیان دیگرگون شضد و نگاهی تازه به جهان بر اندیشه و ذوق و زندگی حاکم شد. اما البته در همین جا باید به یاد داشته باشیم که اعتبار شعرای بزرگ و آثار جاودان ادبیات پارسی و شعر ایرانی، همچنان محفوظ بود و هیچکس جرأت و قدرت معارضه با آن را نداشت. با این همه، تلقی و سلیقه و سطح فکر مردم دگرگون شده بود و همین امر، به صورت طبیعی، پسند و شیوه تازهای را الزام می کرد.
شعر پارسی با چهرهها و دورههای درخشانی ساخته و شناخته شده، که مانند و تایی ندارد. یکتاست. دلکندن از آن سبکها و سرایندگان، و کنار نهادن آن برگهای زرین و اوراق دلنشین آسان نیست. افسوس شاعرانۀ فردوسی و خیام، نظامی و مولانا، سعدی و حافظ و ...، چشمانداز سپهر تخیل و پندار را تا بدانجای فراخی میبخشد که دیگر جایی برای پرداختن به شاعران فرودست، حتی چیرهدست نمیماند. اَبَرمتنها و اَبَرشاعران، آسمان سخن و سرود پارسی را چنان درخشان کردهاند که دیدن و شناختن ستارگان کوچک و قمرهای پرشمار سخت است. چگونه میتوان رودکی و عطار و سنایی را رها کرد و به هلالی و زلالی یا ضمیری و نظیری پرداخت؟
به همین علت و علل دیگر، عصر مورد بحث ما که با ظهور و افول جامی ـ با عنوان خاتمالشعراء ـ همراه بود، عصر متوسطین و دورۀ تغییرات بنیادین در شعر و فرهنگ خوانده شده است. عصری که ستارۀ نبوغ در سپهر صفحات دواوین شعرای پارسیگوی غروب کرده و به جای آن، مجموعهای از متفنّنان و صنعتگران در کار آمدهاند که شعر را کالایی برای عرضه و صنعتی برای مصرف روزمرّه و در اختیار همۀ مردم، در هر کجا میبینند و میفهمند. این طرز برخورد با شعر و هنر، البته هم زمینههای تاریخی و اجتماعی داشت و هم حاصل تحولی بزرگ در جهانبینی و سلایق و فاهمه و ایدئولوژی عموم بود. صفویه مظهر این تحول تاریخی بود.
سلطنت صفوی در اوج کمال بود و معارفپروری طهماسب و شاهعباس، تمامی ایران را نمایشگاه علم و هنر ساخته بود. بازار شعر و سخن رونقی بهسزا یافته، محتشم کاشی، وحشی یزدی، غیرتی و غیره طرز فغانی را بیشتر شوخ کرده بودند. از سخنسنجیهای آنها در همۀ کشور آوازه برخاسته بود.
عرفی هم برای اظهار کمال خویش همین صحنه را پسند کرده و با وجود کم سنّی با استادان بزرگ شروع به معرکهآرایی نمود. در آن زمان اکثر، غزلهای فغانی طرح میشده و محتشم کاشی و غیره در آنها غزل میگفتند. عرفی نیز در همان طرحها، غزلهایی نوشته، در مجالس عام مشاعره، آنها را بیباکانه میخواند. وحشی یزدی در یزد میزیست، ولی بهوسیلۀ کتابت و تحریر در این مناظرات شرکت میجست. اوحدی مینویسد؛ من وقتی که به شیراز رفتم از شعرای معروف سراغ گرفتم، غیرتی را نشان دادند. در شیراز دکانی بود که شعرا در آنجا جمع میشدند... گرد آمده مشاعره میکردند. (شبلی نعمانی، ج 3، ص 67)
دوران متوسطین، از جهت فرم چیزی کم نداشت، اما اعتلای فکر و صورتبندی خیال و الهامات شاعرانه و مضامین بلند نایاب شده، یا افکار متوسط و تکراری جای آن را گرفته بود یا دورخیالی و عجایب تشبیهات و استعارهها و کنایههایی که با زحمت دریافته و درک میشد و یا تفنن و کارهای بیهوده مثل دیوان سرودن طرزی افشار و ساختن هزارها مصدر جعلی از اسم و صفت بود؛ همانند پلنگیدن و ملنگیدن و جفنگیدن و غیره که شاید جنبۀ طنز میداشت، اگر محتوایی برای آن متصور میشدیم و یا نقد و حقیقتی را بیان میکرد.
شبلی نعمانی دربارۀ فیضی دکنی که از شعرای اهل اندیشه و متفکر هم بوده نوشته است که کتابی تألیف کرد به نام «سواطع الهام» و این کتاب چه بود؟ تفسیر غیرمنقوط که در سال 1002 هـ . ق به اتمام رسیده و مدت تألیف آن کلیتاً دو سالونیم است، فیضی روی این تفسیر بر خود میبالید. نامههایی که به دوستان خود نوشته بهطور فخر و مباهات از آن ذکر کرده ... در یک نامه مینویسد: «این عطیۀ غیبی مخصوص فقیر بود، غرابتش زیاده از آن است که خیرافزای اهل این فن نگردد.» (شعرالعجم، ج 3، ص 52)
جالب آن که شعرایی مثل ظهوری و ملک قمی هم برای خوشایند فیضی در مدح این تفنن بیهوده شعر سروده و مدیحه گفتهاند. امّا حقیقت همان است که شبلی در ادامه میگوید: «جای بسی تعجب است که یک مرد فیلسوف و دانشمندی مثل فیضی چگونه بر خود گوارا کرده که مغزش را اینطور بیهوده بهکار ببرد. شما تفسیر را که میخوانید بجز یک مشت الفاظ بیمعنی و مهمل که بجا یا بیجا جمع کرده، اثری در طبیعت داشته باشد ندارد... معذلک یک کار لغو و بیهوده است، از کسی بربیاید یا نیاید.» (همان، صص 53 و 54)
باری به همین دلایل است که شعر و ادبیات این دوران، در نظر نقادان و ادبشناسان جلوه نکرده و بدان به دیدۀ تصغیر و تحقیر نگریستهاند. با این حال، هنوز شعر در شیوه و سبکهای کلاسیک مرسوم بود و شاعران گرانسنگ کهن در سبکهای خراسانی و آذربایجانی و عراقی، یعنی امثال فردوسی و منوچهری و انوری و نظامی و سنایی و خاقانی و عطار تا مولانا و سعدی و حافظ، محبوب و سرمشق شاعران محسوب میشدند.
***
شعر وقوع و تغییر سبک، در ابتدا موافق نیفتاد اغلب نظریات و داوریهای بزرگان ادب و سخنشناسان، دربارۀ شعر وقوع و بخش مهمی از سرودههای سبک هندی، با ایراد و انتقاد همراه است و پسند و سلیقۀ ادبای پارسی، قدری متفاوت است. بهویژه در مورد مکتب وقوع؛ که از جمله مهدی اخوان ثالث، با آن شمّ و قوّت شاعرانه و نقّادانه، تغزلات آن را «غزل زنجمورهای قرن نهم و دهم» در مقابل «غزل زیبای جانانه و هشیارانه و هوشمندانه» خوانده است. (اخوان ثالث 2535، ص 35)
او در ادامه افزوده است: «تصنّعات را نمیشود از مقولۀ شاعری دانست. یک چیز تکراری منحط نمیتواند زیبا باشد و در کار قدما نیز این حکم نافذ است. در گذشته هم آنجا که غزل به اوج رسیده، هم زیبایی است و هم سودمندی، هم محتوا، هم زیبایی. بعد شیوۀ هندی تفننّی است که در آن به یک حساب اصلاً محتوی مطرح نیست، فقط صورت ظاهرِ غزل برجاست...» (همان، ص 38)
این تحلیل عالی مهدی اخوان ثالث در باب تصنّع و تفاوت آن با صنایع ادبی و شاعرانه و نقش آن در شکلگرایی کمرمقی شعرهای قرون نهم و دهم، نکتهسنجانه و آزموده است. شاعر و ادبَشناس نامدار نیمایی، با شناخت دقیق ادوار و اجزاء و اشکال گوناگون شعر پارسی، مکتب وقوع و بخش اعظم سرودههای سبک هندی را مورد نقد قرار میدهد و در سنجش و تطبیق تاریخی، تراز بالا و والایی بدان نمیبخشد:
«... من شاعر را به این معنی میشناسم که معانیی دارد در ذهنش، حرفهایی برای گفتن دارد و شروع میکند به گفتن و با شور و حال خودش میریزد این معانی را در ظروفی که اسمش شعر است برای پیش رفتن و رسیدن به هدف خودش...»
ادامه دارد...